دانلود و خرید کتاب اشد ملاقات مجید رفعتی
تصویر جلد کتاب اشد ملاقات

کتاب اشد ملاقات

نویسنده:مجید رفعتی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۹از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اشد ملاقات

کتاب اشد ملاقات مجموعه اشعار مجید رفعتی است. مجید رفعتی شاعر اهل سیرجان و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد کرمان در رشته‌ی معماری است و دکترای رشته‌ی فلسفه و هنر دارد. از او مجموعه شعرهای «همه چیز عادی‌ست» و «دوئل دو صندلی خالی» پیش‌تر منتشر شده است. او در میان مثلث معماری و شعر و فلسف نشسته است و دنیا را از زاویه دید خودش به مخاطب نشان می‌دهد. 

زبان او سرشار از احساس و درون‌مایه‌ی فلسفی است.

خوانن کتاب اشد ملاقات را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به شعر معاصر پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب اشد ملاقات

مثل همیشه چشم می‌گذاشتی و

ما در خانه‌های‌مان پنهان می‌شدیم

یک، دو، سه...

و تو همه را پیدا می‌کردی

به خیابان می‌بردی

تا مشت‌های‌مان را گره کنیم

و جهان را تغییر دهیم

حالا فیلم را جلو می‌برم

تا از صدای گلوله‌ها سبقت بگیرد

از آفتاب صبح سبقت بگیرد

از بستن چشم‌های تو سبقت بگیرد

یک، دو، سه... آتش!

و ما در خانه‌های‌مان پنهان شدیم

و بارها

سوختن آتش را

با حرکت آهسته نگاه کردیم

آتشی که در سینهٔ تو خاموش می‌شد

شمارش معکوس آغاز شده است

مردم از خیابان به پیاده‌رو آمده‌اند

و ما به تفسیر جهان دل بسته‌ایم

سه، دو، یک...

باید سریع‌تر از گلولهٔ تفنگ حرکت کنی

تا صلح

بر جنگ پیروز شود

lilith
۱۴۰۱/۰۶/۰۳

[نه قرار می‌خواهد نه ملاقات از همین جا که ایستاده‌ام مثل هوا در آغوشت می‌گیرم و مثل هوس می‌بوسمت...] اشعار دلنشینی که داشت باعث می‌شد تا دلم بخواد چندین‌و‌چندبار بخونم‌شو‌ن:")

sonsky7
۱۴۰۲/۱۰/۰۲

باید عاشق بود باید تجربه کرد باید شعر عاشقانه خواند. اشعار مجید رفعتی را دوست داشتم این بشر کوه احساس است. . دو ستاره چشمک های شان را به هم می زنند و شب را تا ته می نوشند زمان مست می کند بخت های

- بیشتر
از سبزه و آینه هم کاری ساخته نیست همهٔ تُنگ‌های ماهی بوی مرگ می‌دهند
sonsky7
سربازان آخرین گلوله‌های‌شان را به آسمان شلیک کردند مردم سراسیمه به خیابان ریختند اما هیچ‌یک از جسدها برنخاست تا پایان جنگ را جشن بگیرد
یك رهگذر
و من از خطوط قرمز لب‌هایت عبور کردم روی صندلی چوبی بهشت نشستیم و از دست‌های رسیدهٔ هم سیب چیدیم در گرمای آفتابی که از شانهٔ تو طلوع می‌کرد و در سینهٔ من غروب
sonsky7
نه قرار می‌خواهد نه ملاقات از همین جا که ایستاده‌ام مثل هوا در آغوشت می‌گیرم و مثل هوس می‌بوسمت
یك رهگذر
اگر زمان را کُند کنی نشانت می‌دهم: در فاصلهٔ دو شلیک سکوتی‌ست که نام دیگرش صلح است
یك رهگذر
جدایی بین ما نشسته است روی صندلی خالی از هم دور شده‌ایم به اندازهٔ ده سال زندگی مشترک
یك رهگذر
به جایی که ندارم سر می‌زنم کنار کسی که نیست می‌نشینم و بوی سیب را نصف می‌کنم برای پیدا کردنِ نیمهٔ گم‌شده‌ام
sonsky7
گلی که ریشه‌هایش را چون پرچمی در دست گرفته جز عطر چیزی برای پنهان کردن ندارد از فصل‌ها بیرون زده خوب می‌داند تشنگی آخرین پرچمی‌ست که گل‌ها در دست می‌گیرند پیش از آن‌که کاملاً از پا درآیند
sonsky7
وقتی از خودت شکست می‌خوری چه کسی پیروز می‌شود؟
کاربر ۱۱۲۹۸۹۱
جز عطر چیزی برای پنهان کردن ندارد از فصل‌ها بیرون زده
bud
رازی که ممنوع به دنیا آمد و ممنوع از دنیا رفت
bud
و من از خطوط قرمز لب‌هایت عبور کردم
bud
فقط یک متر معجزه کافی بود
bud
اگر زمان را کُند کنی نشانت می‌دهم: در فاصلهٔ دو شلیک سکوتی‌ست که نام دیگرش صلح است
bud
تو پیراهنت را از پروانه‌ها پس گرفته بودی و من از پیلهٔ تنهایی خود فرار کرده بودم می‌خواستیم تا آخر دنیا پرواز کنیم با آن‌که می‌دانستیم پروانه‌ها فقط چند روز عمر می‌کنند
یك رهگذر
آن که از سقوط برگشته خوب می‌داند صریح‌ترین معنای دوستت دارم باز شدن چتر نجات است
sonsky7
تو ضمیر سوم‌شخص غایبی‌ست که جز در شعر حاضر نمی‌شود
bud
از صورت خیال بیرون بیا نقاب ماه را بردار کنایهٔ شب را کنار بزن خوشبختی من به مویی بند است که بر شانه‌های تو می‌افتد
bud
این شعر را با خطوط اندام تو می‌نویسم چشمت را ببند و دستت را بگذار روی برجستگی کلماتی که از متن بیرون می‌زنند
bud
مرگ همیشه از میدان مین زنده بازمی‌گردد
bud

حجم

۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۷ صفحه

حجم

۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۷ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
۹,۵۰۰
۵۰%
تومان