دانلود و خرید کتاب کشش ها دیدیه‌ون کولارت ترجمه حسین سلیمانی‌نژاد
تصویر جلد کتاب کشش ها

کتاب کشش ها

معرفی کتاب کشش ها

داستان‌های جذابی که در کتاب کشش‌ها اثر دیدیه ون کولارت، می‌خوانید، همگی درباره هوس‌هایی مرگ‌بار هستند که انسان نمی‌تواند مقابلشان مقاومت کند.

 درباره کتاب کشش‌ها

در کتاب کشش‌ها با سه داستان مرتبط با سه نوع کشش روبه‌رو هستیم.کشش‌هایی که به جنایت می‌انجامند.

در داستان اول دختر دانشجویی با یک نویسنده ارتباط برقرار می‌کند و او را تبدیل به سوژه تحقیق خود می‌کند. در این داستان رابطه بین دختر و نویسنده و زندگی نویسنده مثلثی می‌سازند و کشش‌ها در این مساحت اتفاق می‌افتند. نویسنده برای نوشتنش به سمت اتفاقاتی که در کمین او هستند جذب می‌شود و دانشجو به نوشته شدن بهترین اثر نویسنده. اتفاقات هم انگار خود به خود کششی به وقوع دارند، کششی گنگ که منبعش مشخص نمی‌شود. داستان سوم به نوعی با داستان دوم و اول مرتبط است و درباره یک ویلای اسرارآمیز اما بی‌هویت است که خانه مادر دانشجوی داستان اول بوده. خانه‌ای که حس ناملموسی از حضور یک جوان را منتقل می‌کند؛ زنی که آخر هر هفته منتظر معشوقه‌های جدید است؛ زنی که در داستان دوم با قلم یک نقاش خلق می‌شود، نقاشی که با نقاشی‌کردن دختران جوان روی لوحه‌های فلزی روح آنها را تسخیر می‌کند. در این داستان‌ها ما با زنجیره‌ای از سوژه‌های بکر طرف هستیم و موقعیت‌های پرکششی که به واقعیت‌های بی‌ظرافت و ویران‌کننده ختم می‌شوند.

خواندن کتاب کشش‌ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

اگر عاشق رمان‌های پیچیده و اسراآمیز هستید، حتما از خواندن کشش‌ها لذت خواهید برد.

 درباره دیدیه ون کولارت

دیدیه ون‌ کولارت متولد ۱۹۶۰ یکی از تواناترین رمان‌نویسان حال حاضر فرانسه است. نویسنده و جستارنویسی که به خاطر شیوه‌ی روایی خاصش از موضوع‌های ساده و غافلگیری‌‌ها‌یی که پشت هر کدام از رمان‌هایش وجود دارد، مشهور شده است.  ون کولارت در نیس به دنیا آمده و در بیست و دوسالگی اولین رمانش را منتشر کرده و در سالِ ۱۹۹۴ هم جایزه‌ی گنکور هم به دست آورده است. اثر معروف دیگر او رمان پدر حضانتی است. 

جملاتی از کتاب کشش‌ها

سگ طرف چوب جهید و آن را در هوا گرفت،‌ به‌سرعت برگشت و پیش پای نگهبان انداختش. پیرمرد، با چهره‌ای گرفته، به مینی‌بوسی که کارگرها را برای خاک‌برداری می‌آورد نگاه می‌کرد. سمت گوشه‌ی فروریخته چرخید. موقع طلوع آفتاب، داربست‌ها او را یاد ستون‌های نگهدارنده‌ی اسکلت کشتی در دوران کودکی‌اش در برست می‌انداختند. اما این‌جا ساختنی در کار نبود، خراب می‌کردند، آن هم به‌محض رفتن جف. این زندان تمام زندگی‌اش بود. والدینش می‌خواستند او کشیش شود. دروس حوزه را گذرانده بود، اما تنش ضعیف بود. شاید هم زیادی قوی. بعد در امتحان اداره‌ی زندان‌ها شرکت کرده بود. او همیشه نگهبان چیزی بود. خودش را مسئول می‌دانست. «خودتان را در ساختار بنا وارد کنید،‌ مانند سنگ‌های جان‌دار...» نامه‌ی سن‌پی‌یر به اصحاب کلیسای کورینت؛ شعارش همین بود. جف تنها متهمی بود که تا حالا به حرفش گوش داده بود و جوابش را داده بود. لوسین حقیقت را می‌دانست. با نگاه کردن به او که در حال تکمیل نقاشی روی دیوار سالن ملاقات بود، پرسیده بود چرا دخترها را کشته است.


نظری برای کتاب ثبت نشده است
برای چیزی افسوس نمی‌خورم. همه‌چیز را از نو می‌سازم. مرگ نه پایان راه، که خود یک راه است، و من آن‌قدرها ارزش دارم که بعد از مرگ زنده بمانم.
👑Nargess Ansari👑
خانه روزبه‌روز اهلی‌ام می‌کرد. اول اعتمادم را جلب می‌کرد و هربار اجازه می‌داد کمی بیشتر جلو بروم. دیگر دودل نبودم؛ به خواسته‌ها و شعورم گوش می‌دادم و احساس راحتی می‌کردم. ساعت دیواری را به‌کار انداخته بودم، این کار مثل تنفس مصنوعی بود:
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
هیچ‌چیز مسری‌تر از جنون جمعیت نیست. رستگاری جمعی با زیر پا گذاشتن کورکورانهٔ وجدان...
Mo0onet
همهٔ مردم در هر لحظه آدم می‌کشند، و گاهی نیت‌های خیر خطرناک‌تر از بدترین انحراف‌ها هستند.
Mo0onet
وقتی انسان می‌بیند گذر زمان با او چه می‌کند، همان بهتر که در اوج زیبایی محو شود. برای حفظ احترام خودش، و احترام دیگران.
Mostafa F
خودِ شما خانم بازپرس، خیال می‌کنید توی زندگی کسی رو نکشته‌اید؟‌ با نگاه‌تون؛ وقتی نخواستید کسانی رو که خواهان شما بودند، ببینید. روی زمین، مردم دم به دقیقه آدم می‌کشند، اما دست‌هاشون تمیزه.
👑Nargess Ansari👑
وسوسه‌های حقیقی، فشارهایی هستند که انسان بروز می‌ده.
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
از یاد برده بودم سرمستی نوشتن را در سکوت و آکندن آپارتمان خالی را با واژه‌ها، و اجازه دادن به گذشته تا بار دیگر با گسستن تاروپود واقعیت، قدم در حال بگذارد و حوادث را به دلخواه من و به سلیقهٔ من ببافد. یک سرمستی واقعی، برعکس غرق شدن در توهم بی‌حدّومرزی که نوشیدنی‌ها به من می‌بخشند. روی زمین، چیزی به اندازهٔ این ساعت‌های حاشیهٔ زندگی‌ام، این‌قدر هیجان و قدرت به من نمی‌دهد؛ لحظه‌هایی که در آن‌ها، با کینه، مبارزه‌جویی و انتقام، دنیای دیگری می‌سازم. محرک‌ها و مراحلی که باید سپری‌شان کنم تا روند آفرینشم سروشکل پیدا کند، بی‌اهمیت‌اند. برای چیزی افسوس نمی‌خورم. همه‌چیز را از نو می‌سازم. مرگ نه پایان راه، که خود یک راه است، و من آن‌قدرها ارزش دارم که بعد از مرگ زنده بمانم.
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
چرا دخترها رو کشتید؟ ـ برای این‌که اونا رو زنده نگه دارم.
👑Nargess Ansari👑
هیچ‌چیز مسری‌تر از جنون جمعیت نیست. رستگاری جمعی با زیر پا گذاشتن کورکورانهٔ وجدان...
Mostafa F
در سی‌سالگی هنوز می‌توان امیدوار بود؛ اما در پنجاه‌سالگی، آرزوها دیگر دفن شده‌اند.
👑Nargess Ansari👑
ـ قسمت هر کس بسته به لیاقتشه.
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
وانمود می‌کردم مثل قبل سرحالم، اما می‌دانستم این‌طور نیست. تنها چیزی که برایم اهمیت داشت، سازش بود برای داشتن آرامش.
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
دوست ندارم کسی دربارهٔ من بنویسد. دوست ندارم تحلیلم کند، تکه‌تکه‌ام کند و کالبدم را بشکافد. از حشره‌شناس‌ها متنفرم، از مومیاگرها و از افرادی که با وکالت دادن به دیگران زندگی می‌کنند.
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
دوست ندارم کسی دربارهٔ من بنویسد. دوست ندارم تحلیلم کند، تکه‌تکه‌ام کند و کالبدم را بشکافد. از حشره‌شناس‌ها متنفرم، از مومیاگرها و از افرادی که با وکالت دادن به دیگران زندگی می‌کنند.
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
ادبیات یه تصویر سه‌بعدیه. اگه قطعه‌قطعه‌ش کنید، هر تیکه خودش یه تصویرِ کامله.
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷

حجم

۱۷۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

حجم

۱۷۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

قیمت:
۴۴,۰۰۰
۲۲,۰۰۰
۵۰%
تومان