دانلود و خرید کتاب مزرعه‌ی حیوانات جورج اورول ترجمه احمد کسایی‌پور

معرفی کتاب مزرعه‌ی حیوانات

کتاب مزرعه حیوانات یکی از آثار ماندگار و شاخص جورج اورول، نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی است. مزرعه‌ حیوانات در قالب داستانی نمادین به‌طور غیرمستقیم اشاره به شرایط حاکم بر شوروی سابق دارد.

نشر ماهی این اثر را با ترجمه‌ی احمد کسایی‌پور در اختیار خوانندگان قرار داده است.

درباره‌ی کتاب مزرعه حیوانات

حیوانات مزرعه آقای جونز در اقدامی انقلابی او را از مزرعه بیرون می‌کنند و خود اداره آن را به دست می‌گیرند تا برابری و رفاه و آسایش را برای حیوانات مزرعه فراهم کنند. رهبری این جنبش را گروهی از خوک‌ها به عهده می‌گیرند اما طولی نمی‌کشد که آنها هم به رهبری خوکی به اسم «ناپلئون» شروع به بهره‌کشی از حیوانات دیگر می‌کنند و مشکلات جدید به وجود می‌آید. این رمان که در طول جنگ جهانی دوم نوشته شده و اشاره به شرایط حاکم بر شوروی سابق دارد، به علت روابط خوب انگلیس و شوروی در آن زمان، موفق به دریافت مجوز نشد، ولی بالاخره در سال ۱۹۴۵ در انگلستان منتشر و در اواخر دهه ۱۹۵۰ به شهرت رسید.

جورج اورول با نگارش مزرعه حیوانات از استبداد طبقهٔ حاکم شوروی انتقاد سختی کرد. او معتقد بود نظام شوروی به یک دیکتاتوری تبدیل شده‌ است. در این رمان، انقلاب حیوانات مزرعه، نماد انقلاب کارگری بر ضد نظام سرمایه‌داری و سرنوشت آن است.

مزرعه حیوانات

کتاب مزرعه حیوانات را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

مزرعه حیوانات یکی از زیباترین آثاری است که تمام افرادی که مدعی تلاش برای ایجاد برابری هستند باید بخوانند. علاوه بر این اگر دوست دارید کتابی خوب با نثری قوی و ساختاری محکم بخوانید که نقدی بر شرایط اجتماعی دیکتاتوری باشد، مزرعه حیوانات را انتخاب کنید.

درباره‌ی جرج اورول

اریک آرتور بلر با نام مستعار جورج اورول در ۲۵ ژوئن ۱۹۰۳ در شهر موتیهاری، بیهار در هند متولد شد. او داستان‌نویس، روزنامه‌نگار، منتقدِ ادبی و شاعر انگلیسی بود که بیشتر برای دو رمان سرشناس و پرفروشش مزرعه حیوانات و رمان ۱۹۸۴ می‌شناسند. هر دوی این کتاب‌ها به وضعیت حکومت‌های دیکتاتوری می‌پردازند. جرج اورول مدتی به عنوان پلیس سلطنتی هند در برمه فعالیت می‌کرد اما زندگی در هند و انگلیس سبب شد تا با فقر آشنا شود و این آشنایی دیدگاهی جدید به او و کارهایش بخشید. کتاب‌های آس و پاس در لندن و پاریس و دختر کشیش حاصل همین تجربیات او هستند. اورول در در دهه ۱۹۳۰ به اسپانیا رفت تا علیه ارتش فاشیست ژنرال فرانکو بجنگد. کمی بعدتر به دلیل بیماری مزمن ریوی که به آن مبتلا بود در بیمارستان بستری شد و هفت ماه پس از چاپِ کتابِ ۱۹۸۴، در ۲۱ ژانویه ۱۹۵۰ از دنیا رفت.

جملاتی از کتاب مزرعه حیوانات

«رفقا، نکته‌ای هست که باید درباره‌اش تصمیم بگیریم. حیوانات وحشی، مثلا موش‌ها و خرگوش‌ها، دوست ما هستند یا دشمنمان؟ بیایید این موضوع را به رأی بگذاریم. من از حضّار جلسه سؤال می‌کنم: آیا موش‌ها رفیق ما هستند؟»

بلافاصله رأی‌گیری شد و حاضران با اکثریت قاطع تصویب کردند که موش‌ها رفیق آن‌ها هستند. فقط چهار تن مخالف بودند، سه سگ مزرعه و البته گربه، که بعد معلوم شد هم رأی موافق داده است و هم رأی مخالف. میجر در ادامهٔ سخنانش گفت:

«دیگر حرف چندانی باقی نمانده. فقط تکرار می‌کنم که هیچ‌وقت وظیفه‌تان را در دشمنی با نوع بشر و همهٔ رسم ورسوماتش از یاد نبرید. هر موجودی که روی دو پا راه برود دشمن است. هر موجودی که روی چهار پا راه برود، یا بال داشته باشد، دوست است. این را هم یادتان باشد که در مبارزه‌مان علیه بشر نباید هیچ شباهتی به او پیدا کنیم. حتی وقتی که او را مغلوب کرده‌اید، از مفاسدش پیروی نکنید. هیچ حیوانی حق ندارد توی خانه زندگی کند یا در تخت‌خواب بخوابد یا لباس بپوشد یا مشروب بنوشد یا توتون دود کند یا به پول دست بزند یا تجارت کند. همهٔ راه ورسم زندگی بشر مایهٔ شر است. و از همه مهم‌تر این‌که هیچ حیوانی حق ندارد به همنوع خود ظلم کند. قوی باشیم یا ضعیف، زیرک باشیم یا ساده‌لوح، همگی با هم برادریم. هیچ حیوانی حق ندارد حیوانی دیگر را بکشد. همهٔ حیوانات با هم برابرند.

معرفی نویسنده
عکس جورج اورول
جورج اورول
انگلیسی | تولد ۱۹۰۳ - درگذشت ۱۹۵۰

جورج اورول داستان‌نویس، روزنامه‌نگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی است که غالباً با دو رمان معروف و پرفروش «مزرعه‌ی حیوانات» و «1984» شناخته می‌شود. اورول را می‌توان موفق‌ترین نویسنده‌ی انگلیسی‌زبان قرن بیستم دانست که آثار او علاوه‌بر ارزشمندی در نگاه مخاطبان قرن جدید، به ابزار آموزش «چگونه نوشتن» برای نویسندگان امروز نیز بدل شده است.

تارا طاهر
۱۳۹۹/۰۱/۲۰

از صد نمره این کتاب صده، حتما بخونیدش، البته من نسخه چاپی رو خوندم و با هر جمله تو دلتون میگین چقدر آشناست😊

maryam
۱۳۹۹/۰۲/۱۵

چه داستان آشنایی!! چقد ب واقعیت جوامع امروزی نزدیک بود! بسیار عالی و مفید..

mat_injast
۱۳۹۸/۰۸/۳۰

کتابی بی نهایت مفید و خوب ... پیشنهاد میکنم هر کسی توی عمرش یک بار هم که شده این کتاب رو مطالعه کنه

به دنبال آلاسکا
۱۴۰۱/۰۷/۱۱

شاهکارررر :)))

ثمین.الف
۱۳۹۸/۰۷/۲۶

بهترین کتابیه که نه تنها جامعه امروز بلکه همه دوران هارو نشون داده،واقعا تامل برانگیز و عمیق بود ...

akram
۱۳۹۸/۱۰/۰۳

این ترجمه ( ترجمه ی آقای کسایی پور) بهترین ترجمه ای است که از این کتاب ارائه شده. اگر کتاب رو قبلا با ترجمه های دیگه خوندید پیشنهاد میکنم این بار حتما با این ترجمه بخونید. فوق العاده است.

Vahid Bahrami
۱۳۹۹/۰۱/۱۷

از کتاب هایی که حتما باید قبل از مرگ خواند.

این دیگه کیه؟!؟
۱۴۰۰/۰۹/۰۴

هم اکنون ایران! دوستان عزیز هم اکنون ایران! ایران! این دقیقا خود خود ایرانه! کتاب از نظر داستانی و مفهوم کلی کتاب قوی هستش انتظار نداشته باشید در حال خواندن جمله های جالب و جذاب و ستودنی بشنوید چون کتاب مفهوم کلی خوبی

- بیشتر
yasaman
۱۴۰۰/۰۵/۲۹

بهترین کتابیه که می تونید بخونید و مطمئنا از خواندنش لذت خواهید برد. متن کتاب کاملا روان هست و در قالب داستانی از مزرعه ای اغاز میشود، روایتگر داستانی نمادین از سیاست دولت هاست. این کتاب پیام بسیار گیرا و فوق العاده

- بیشتر
naeme
۱۳۹۸/۰۸/۲۸

هر کسی باید اون رو خونده باشه

دیگر عادتشان شده بود که هروقت یک جای کاری خراب می‌شد، آن را تقصیر اسنوبال بیندازند.
این دیگه کیه؟!؟
همهٔ حیوانات با هم برابرند ولی بعضی حیوانات از بقیه برابرترند.
Ben.Ali
اصلا گوش به حرف کسانی ندهید که می‌گویند انسان و حیوان منافع مشترکی دارند، یا پیشرفت این به پیشرفت آن منجر می‌شود. این‌ها همه‌اش دروغ است. انسان جز منافع خودش به منفعت هیچ موجود دیگری فکر نمی‌کند. پس بگذارید میان ما حیوانات اتحاد کامل برقرار شود و در این مبارزه پشت هم باشیم. همهٔ انسان‌ها دشمن ما هستند. همهٔ حیوانات رفیق ما هستند.»
مهندس
دوازده صدا داشتند با عصبانیت فریاد می‌کشیدند و همهٔ آن‌ها شبیه یکدیگر بودند. حالا دیگر کاملا واضح بود که چهرهٔ خوک‌ها چه تغییری کرده است. حیوانات از پنجره به خوک‌ها و بعد به آدم‌ها، و از آدم‌ها به خوک‌ها، و دوباره از خوک‌ها به آدم‌ها نگاه می‌کردند؛ ولی دیگر نمی‌توانستند تشخیص دهند که خوک کدام است و آدم کدام.
کاربر ۱۵۵۹۴۶۰
همین مزرعهٔ خودمان به‌تنهایی می‌تواند زندگی یک‌دوجین اسب و بیست گاو و صدها گوسفند را تأمین کند؛ و همهٔ آن‌ها هم چنان زندگی آسوده و مرفهی داشته باشند که الان حتی به خواب هم نمی‌بینیم. پس چرا همچنان در این شرایط نکبت‌بار زندگی می‌کنیم؟ به این دلیل که تقریبآ همهٔ دسترنجمان را انسان‌ها به غارت می‌برند. رفقا، راه‌حل همهٔ مشکلات ما همین است. همه‌اش در یک کلمه خلاصه می‌شود ــ انسان. انسان تنها دشمن واقعی ماست. انسان را از صحنهٔ روزگار محو کنید، ریشهٔ گرسنگی و بیگاری تا ابد خشکانده می‌شود. انسان تنها موجودی‌ست که مصرف می‌کند بی‌آن‌که تولید کند. انسان شیر نمی‌دهد، تخم نمی‌گذارد، قدرت کشیدن گاوآهن را ندارد، سرعتش آن‌قدر نیست که بتواند خرگوش بگیرد. با وجود این، انسان اشرف مخلوقات است
مهندس
گرسنگی و مشقت و ناامیدی، به گفتهٔ بنجامین، قانون تغییرناپذیر زندگی بود.
الهام بانوو
هیچ‌چیز نبود که بتوانند زندگی کنونی خود را با آن مقایسه کنند؛ هیچ‌چیزی در دست نداشتند، جز آمار و ارقام اسکوئیلر، که بدون استثنا نشان می‌داد همه‌چیز دارد روزبه‌روز بهتر و بهتر می‌شود.
ponyo
رفته‌رفته معمول شد که هر دستاورد پیروزمندانه و هر یاری بخت مساعد را به ناپلئون نسبت بدهند. بسیار پیش می‌آمد که مرغی به مرغ دیگر می‌گفت: «تحت رهبری پیشوای ما، رفیق ناپلئون، من ظرف شش روز پنج تخم گذاشته‌ام.» یا این‌که دو گاو، همین‌طور که خوش‌خوشک از برکه آب می‌خوردند، ذوق‌زده می‌گفتند: «به برکت رهبری رفیق ناپلئون، این آب چه مزهٔ گوارایی دارد!»
Bahareh
به دلایلی به نظر می‌آمد مزرعه ثروتمندتر شده است، بی‌آن‌که خود حیوانات را ذره‌ای ثروتمند کرده باشد ــ البته به‌استثنای خوک‌ها و سگ‌ها.
کاربر ۲۲۶۵۲۴۱
من آموختم که شعارهای تبلیغاتی حاکمیتی خودکامه با چه سهولتی می‌تواند هدایت افکار روشنفکرانِ کشورهای دموکراتیک را در دست بگیرد.
Bahareh
اصلا گوش به حرف کسانی ندهید که می‌گویند انسان و حیوان منافع مشترکی دارند، یا پیشرفت این به پیشرفت آن منجر می‌شود. این‌ها همه‌اش دروغ است. انسان جز منافع خودش به منفعت هیچ موجود دیگری فکر نمی‌کند.
کاربر ۱۸۸۰۶۴۳
ناپلئون دستور داده بود که می‌بایست هفته‌ای یک‌بار مراسمی موسوم به «تظاهراً ت خودجوش» برگزار شود، با این هدف که مبارزه‌ها و پیروزی‌های «مزرعهٔ حیوانات» مورد تجلیل قرار گیرد.
امیررضا فخاریان
حیوانات از پنجره به خوک‌ها و بعد به آدم‌ها، و از آدم‌ها به خوک‌ها، و دوباره از خوک‌ها به آدم‌ها نگاه می‌کردند؛ ولی دیگر نمی‌توانستند تشخیص دهند که خوک کدام است و آدم کدام.
An ordinary man
کارشان به دوره وزمانه‌ای کشیده بود که هیچ‌کس جرئت نمی‌کرد عقیده‌اش را بر زبان بیاورد
mirzayi
پیام من به شما این است، رفقا: قیام! البته من نمی‌دانم این قیام کی اتفاق می‌افتد، یک هفتهٔ دیگر یا صد سال دیگر، ولی این را می‌دانم، به همان وضوح که این کاه را زیر پای خودم می‌بینم، که دیر یا زود حقمان را می‌گیریم. رفقا، در مدت کوتاهی که از عمرتان باقی مانده، از این هدف یک لحظه هم چشم برندارید! و از همه مهم‌تر، پیام مرا به گوش همهٔ کسانی که بعد از شما به دنیا می‌آیند برسانید، تا نسل‌های بعد هم آن‌قدر به این مبارزه ادامه دهند تا پیروز شوند.
الهام بانوو
دوازده صدا داشتند با عصبانیت فریاد می‌کشیدند و همهٔ آن‌ها شبیه یکدیگر بودند. حالا دیگر کاملا واضح بود که چهرهٔ خوک‌ها چه تغییری کرده است. حیوانات از پنجره به خوک‌ها و بعد به آدم‌ها، و از آدم‌ها به خوک‌ها، و دوباره از خوک‌ها به آدم‌ها نگاه می‌کردند؛ ولی دیگر نمی‌توانستند تشخیص دهند که خوک کدام است و آدم کدام.
ZinBook
گهگاه حیوانات سالخورده‌تر در خاطرات مبهم خود کندوکاو می‌کردند و می‌کوشیدند بفهمند که در روزهای اولیهٔ «قیام»، که جونز را تازه بیرون کرده بودند، حال وروزشان بهتر از حالا بود یا بدتر. اما یادشان نمی‌آمد. هیچ‌چیز نبود که بتوانند زندگی کنونی خود را با آن مقایسه کنند؛ هیچ‌چیزی در دست نداشتند، جز آمار و ارقام اسکوئیلر، که بدون استثنا نشان می‌داد همه‌چیز دارد روزبه‌روز بهتر و بهتر می‌شود.
mirzayi
به خاطر شماست که این شیرها و سیب‌ها را می‌خوریم. می‌دانید اگر ما خوک‌ها نتوانیم کارمان را درست انجام دهیم، چه اتفاقی می‌افتد؟ جونز دوباره برمی‌گردد! بله، جونز دوباره برمی‌گردد!» اسکوئیلر از این‌طرف به آن‌طرف پرید و دُمش را تکان داد و کمابیش ملتمسانه فریاد زد: «مطمئنآ، رفقا، مطمئنآ میان شما هیچ‌کس نیست که بخواهد جونز دوباره برگردد، درست نمی‌گویم؟» راستش اگر تنها یک نکته بود که حیوانات کاملا از آن اطمینان داشتند، همین بود که نمی‌خواستند جونز برگردد. بنابراین وقتی مطلب از این زاویه برایشان مطرح شد، دیگر جای چون وچرا باقی نماند.
mirzayi
«چه اهمیتی دارد؟ یک آسیای بادی دیگر می‌سازیم. اگر دلمان بخواهد، شش تا آسیای بادی می‌سازیم. رفیق، تو قدر این کار درخشانی را که انجام داده‌ایم نمی‌دانی. دشمن همین زمینی را که الان رویش ایستاده‌ایم تصرف کرده بود. و حالا ــ به برکت رهبری رفیق ناپلئون ــ ما تا وجب آخرش را پس گرفته‌ایم!» باکسر گفت: «پس ما چیزی را که مال خودمان بوده پس گرفته‌ایم.» اسکوئیلر گفت: «همین یعنی پیروزی ما.»
الهام بانوو
از آن پس، علاوه بر شعار «بیش‌تر کار می‌کنمِ» شخصی‌اش، این سخن حکیمانه را هم سرلوحهٔ زندگی خود قرار داد: «همیشه حق با ناپلئون است.»
الهام بانوو

حجم

۱۰۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۷ صفحه

حجم

۱۰۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۷ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان