کتاب نگذار به بادبادک ها شلیک کنند
معرفی کتاب نگذار به بادبادک ها شلیک کنند
کتاب نگذارید به بادبادکها شلیک کنند! اولین اثر نویسنده و فعال سیاسی ترک، فریده چیچکاوغلو است که در قالب نامهنگاری نوشته شده است. نامهنگاریهایی از نوع کودکانه اما پر از مفاهیم ناب انسانی. این اثر با ترجمهٔ فرهاد سخا در نشر ماهی چاپ شده است.
در سال ۱۹۸۷، تونک بازاران فیلمی بر اساس این رمان ساخت که توانست اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان سال ۱۹۹۱ را به دست آورد. این اثر در بیست و ششمین دوره جشنواره فیلم پرتقال طلایی آنتالیا نیز خوش درخشید و توانست برنده بهترین فیلم، بهترین هنرپیشه زن، بهترین فیلمنامه و فیلمبرداری شود.
درباره کتاب نگذارید به بادبادکها شلیک کنند!
چیچکاوغلو در این اثر از زبان یک کودک، وضعیت زنان در زندانهای ترکیه را توصیف کرده و امیدها و حسرتهایشان را برشمرده است. زبان باریش، شخصیت اصلی داستان کودکانه و بیآلایش است اما در بخشهایی هم کاملا زبان دل نویسندهاش میشود و نگاه کودکانه را کنار میگذارد.
باریش پسر کوچکی است که در زندان زنان برگ شده چون مادرش زندانی است. او به زندگی در زندان عادت کرده است؛ اما در میان زندانیها به یکی از زنان زندانی سیاسی به اسم «اینجی» بسیار وابسته است. اینجی بهزودی از زندان آزاد میشود و باریش شروع میکند به نامه نوشتن برای اینجی. نامههایی که هیچوقت به دست او نمیرسند:
«امروز روز ملاقات بود. اما پرندهها هیچچیز برایم نیاوردند. نه بابام را، نه تو را. مگر نمیگفتی اگر دلت چیزی را خیلی میخواست، به پرندهها بگو، آنها برایت میآورند؟
چند روز است دارم به پرندهها التماس میکنم. به همهٔ پرندههای توی حیاط گفته بودم روز ملاقات از تو و بابام برایم خبر بیاورند. حتی از لای میلههای زندان داد زدم. اما امروز برای همه نامه آمد جز من. تازه آنها هیچکدامشان به پرندهها چیزی نگفته بودند. شاید هم پرندهها صدای من را نشنیدند. نکند هنوز با من قهر باشند؟ یادت هست که یک بار به یک پرنده سنگ انداختم و تو گفتی: «نکن، وگرنه قهر میکنند.»؟ به نظر تو پرندهها با من قهرند؟»
این اثر در دوران کودتای سال ۱۹۸۰ ترکیه نوشته شد و حکومت آن را سانسورهای زیادی کرد. فریده چیچکاوغلو علاوه بر نویسندگی، فعالیتهای سیاسی نیز میکرد و به خاطرش چهار سال هم زندان را تحمل کرد و این رمان را تحت تاثیر فضای زندان نوشت.
کتاب نگذارید به بادبادکها شلیک کنند! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به ادبیات ترکیه و داستانهایی با شیوهٔ نگارش نامهنگاری پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب نگذارید به بادبادکها شلیک کنند!
وقتی مادرم دید از بابا خبری نیست، خیلی ناراحت شد. قبلا بابام همیشه میآمد، اما الان چندوقتی است که مرتب نمیآید. کاشکی امروز میآمد. مادرم هم خیلی منتظرش شد.
امشب باز مادرم گریه میکند. بعد از آنکه همه خوابیدند یواشکی گریه میکند. من هم خودم را به خواب میزنم. یکوقت میبینم که موهایم دارد خیس میشود. آنوقت میفهمم که مادرم دارد گریه میکند. اما صدایم درنمیآید. اگر بفهمد که من میدانم، بیشتر ناراحت میشود.
نامهها را بعد از ساعت ملاقات آوردند. برای ننهکلثوم سه تا نامه یکجا آمده بود. نوههایش هم به دیدنش آمده بودند. قرار شد عصر همهٔ سلول را چای مهمان کند. ننهکلثوم خیلی به نگهبان التماس کرد که اجازه بدهد نوههایش را بغل کند. اما نگهبان حق نداشت اجازه بدهد. حتی پنجرهٔ بین ماها و ملاقاتیها را قفل میکنند. همه همدیگر را از پشت توری میبینند. بغلکردن ممنوع است.
خیلیوقت پیش که من کوچولو بودم و میتوانستم از آن پنجره رد بشوم، مادرم من را از همانجا داده بود بغل بابام. آنوقتها پنجره را قفل نمیکردند. بابام هم اجازه گرفته بود و من را برده بود بیرون و برایم سیمیت خریده بود. آن روز نمیخواستم از بابام جدا بشوم. برای همین هم دیگر مادرم من را بغل بابام نداد.
ننهکلثوم هم از همان پنجره میخواست نوههایش را بگیرد و بغل کند، اما اجازه ندادند. اینجی، اگر ما هم برویم بیرون، به ما هم اجازه نمیدهند که برگردیم این تو؟ نوههای ننهکلثوم خیلی گریه کردند. اگر من بودم، گریه نمیکردم. این تو که سیمیتفروش پیدا نمیشود!
حجم
۷۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۱۸ صفحه
حجم
۷۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۱۸ صفحه
نظرات کاربران
فریده چیچک اوغلو، نویسنده ترک زبان کتاب، چند سالی به خاطر فعالیت های سیاسی اشون زندان بودن و این باعث شده داستان خیلی ملموس باشه. داستان به سبک نامه نگاری ست که حرفای خیلی درست و حسابی ای زده. کتابی کوتاه که
لذت بردم تموم مدت پراز بغض بودم هیچوقت این کتاب رو فراموش نمی کنم❤
باریش کوچولو راوی کنجکاو و دوست داشتنی این کتابه داستان تو زندان زنان جایی که هر کدومشون به خاطر یه عمل که کمی به سیاست ربط داشته دستگیر شدن و اومدن اینجا از کتاب های سیاسی خوندن تا نویسنده بودن و ... تو
این کتاب خیلی خوبه وزبان اصلیش بهترم هست کاش می ذاشتید تو بی نهایت
چقدر قشنگ بود...
عالی! یکی از بهترین کتابهایی هست که تا به حال خووندم! حتما بخوونید و به تکتک جملاتش فکر کنید.
من کتاب را با این ذهنیت خریدم که همیشه در مورد زندگی در زندان کنجکاو بودم.اما این کتاب از آن کتابهای سیاه و سفید و هیجان زده با گرایش چپ بود که در آن همه زندانبان ها احمق و بد