دانلود و خرید کتاب حمام ها و آدم ها میخاییل زوشنکو ترجمه آبتین گلکار
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب حمام ها و آدم ها

کتاب حمام ها و آدم ها

انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۴.۳از ۱۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب حمام ها و آدم ها

کتاب حمام ها و آدم ها نوشتۀ میخاییل زوشنکو و ترجمۀ آبتین گلکار است. نشر ماهی این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این اثر، یک مجموعه داستان از نویسنده‌ای روس است. کتاب، پیش از این، با نام «طالع نحس» منتشر شده بود. اما به دلیل اینکه تصور نشود محتوای این کتاب مرتبط با فیلم «طالع نحس» است، مترجم نام یکی دیگر از داستان‌های کتاب را برآن گذاشته است.

درباره کتاب حمام ها و آدم ها

کتاب حمام ها و آدم ها شامل داستان‌هایی کوتاه است. داستان‌های این کتاب، از دو مجموعه‌داستان دیگرِ میخاییل زوشنکو، به نام‌های «هردمبیل» و «داستان‌های جناب آقای نازار ایلیچ سینِبریوخوف» انتخاب شده‌اند.

داستان‌های زوشنکو در این کتاب، ساده، روان و خودمانی و دربارۀ آدم‌های عادی و معمولی هستند.

خواندن کتاب حمام ها و آدم ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران داستان‌های کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره میخاییل زوشنکو

میخاییل زوشنکو در ۱۰ اوت ۱۸۹۵ در سن پترزبورگ روسیه به دنیا آمد. وی نویسندۀ نوآور و کمترشناخته‌شدۀ روس است.

مدت‌ها زوشنکو را طنزپرداز می‌دانستند، آثارش در نشریات فکاهی چاپ می‌شد و به همین دلیل محبوب بود. این نویسنده، پیوسته در تغییر و تحول بود و راه‌های جدیدی برای تجزیه و تحلیل هنری واقعیات زندگی می‌جست.

او هم داستان‌های بلند غمناک نوشته که سرشار از اندیشه‌هایی دربارهٔ نقص‌های طبیعت بشر و روابط میان انسان‌هاست (داستان‌های سوزناک)، هم ماجرایی منحصربه‌فرد دربارهٔ فرازوفرودهای روح آدمی (کتاب آبی)، هم زندگی‌نامهٔ افرادی که مردانگی و نبوغشان مایهٔ افتخار است (داستان بلند تاراس شِوچنکو)، هم آثار پرماجرا بر پایهٔ مطالب واقعی (شاهزادهٔ سیاهپوش) و هم آثار هنری دارای رگه‌هایی از پژوهش‌های علمی (بازگشت جوانی و داستانی دربارهٔ عقل و...).

زوشنکو در داستان‌هایش، پیچیدگی انسان را نشان می‌دهد. او بر این باور است که آدمی، طبیعت تکامل‌یافته‌ای ندارد.

میخاییل زوشنکو در ۲۲ ژوئیهٔ ۱۹۵۸ درگذشت.

بخشی از کتاب حمام ها و آدم ها

«این داستان کاملا واقعی است. در آستراخان اتفاق افتاده. یک هنرپیشهٔ آماتور آن را برایم تعریف کرد.

این چیزی است که او برایم تعریف کرد:

از من می‌پرسید هنرپیشه بوده‌ام؟ بله، بوده‌ام. تئاتر بازی می‌کردم.

از این هنر سررشته دارم. ولی کار چرندی است. هیچ چیز جالبی در آن نیست.

البته اگر عمیق‌تر فکر کنیم، چیزهای خوب هم توی این هنر پیدا می‌شود.

مثلا می‌آیی روی صحنه. همهٔ تماشاچی‌ها به تو نگاه می‌کنند. بینشان دوست وآشنا و قوم وخویش‌های زنت و همسایه‌ها هم هستند. وقتی نگاهشان می‌کنی، از توی سالن چشمک می‌زنند که: نترس، واسیا، برو ببینیم چه‌کار می‌کنی! و تو هم علامت می‌دهی که نگران نباشید همشهری‌ها، درسمان را بلدیم، خودمان این‌کاره‌ایم.

ولی اگر عمیق‌تر فکر کنیم، هیچ چیز خوبی توی این حرفه پیدا نمی‌کنیم. فقط حرص وجوش است.

مثلا یک بار نمایش مقصر کیست را اجرا می‌کردیم. مال قدیم‌ها. نمایش فوق‌العاده‌ای است. در یک صحنه دزدها جلو چشم مردم یک کاسب را لخت می‌کنند. خیلی طبیعی درمی‌آید. کاسب دادوبیداد می‌کند و لگد می‌اندازد. ولی به‌هرحال لختش می‌کنند. مو به تن آدم سیخ می‌شود.

خلاصه این نمایش را اجرا می‌کردیم.

درست قبل از شروع نمایش، یکی از هنرپیشه‌ها که نقش کاسب را بازی می‌کرد، مست کرد. چنان هم داغ کرده بود که دیدیم نمی‌تواند نقشش را بازی کند. تا رفت روی صحنه، انگار مخصوصآ پایش را می‌گذاشت روی لامپ‌های دکور.

ایوان پاولویچ، کارگردان تئاترِ آماتوری ما، به من گفت: «پردهٔ دوم نمی‌توانیم او را بفرستیم روی صحنه. حرامزاده تمام لامپ‌ها را می‌شکند. بهتر است تو جای او بازی کنی. تماشاچی‌ها احمقند، نمی‌فهمند.»

گفتم: «همشهری‌ها، من الان نمی‌توانم بروم روی صحنه. بیخود اصرار نکنید. من الان دوتا هندوانهٔ درسته خورده‌ام. مغزم کار نمی‌کند.»

ایوان پاولویچ گفت: «برادرجان، نجاتمان بده. لااقل فقط یک پرده. شاید هنرپیشه بعدآ حالش جا بیاید. کار فرهنگی ما را خراب نکن.»

خلاصه هرطور بود متقاعدم کردند. رفتم روی صحنه.

طبق ماجرای نمایش با همان لباس خودم بودم، با کت وشلوار. فقط ریش یکی دیگر از هنرپیشه‌ها را چسباندند به صورتم. خلاصه رفتم روی صحنه و تماشاچی‌ها با این‌که احمق بودند، فوری مرا شناختند: «بَه، این‌که واسیاست! نترس، برو ببینیم چه‌کار می‌کنی!»»

کاوشگر
۱۳۹۹/۰۳/۱۶

بی نظیره...یه طنز تلخ سیاسی اجتماعی که تندروی های انقلابی و فاصله ی طبقاتی در حکومت کمونیستی و فقر مردم رو نقد میکنه و دستمایه ی طنز قرار میده...شباهت های ترسناکی با امروز ما داره...

MediaAsvad
۱۳۹۹/۰۶/۰۹

کتاب رو دوست داشتم و قبل از خواب و بعد از بیدار شدنم یک یا دوتا از داستانهای کوتاهش را میخواندم و برای شروع و خاتمه روز کتاب خوبی بود

محمد
۱۳۹۹/۰۱/۱۷

سوای همه ی داستانای کتاب، یادداشت آخر کتاب در مورد نویسنده و آثارش فوق‌العاده بود. طنز زوشنکو چیزایی رو ورای تمام اون چیزی که موقع خوندن کتاب میشه بهش فکر کرد رو برای خواننده تداعی می‌کنه.

میم. خ
۱۴۰۲/۰۶/۳۱

ترجمه عالیه، پانوشت‌های خوبی داره. یکی دو داستان اول به دلم ننشست ولی وقتی چند تا دیگه از داستانها رو خوندم سبک نوشته‌های زوشنکو دستم اومد و دیدم اتفاقا چقدر خوب نوشته. زوشنکو خیلی ساده و روان می‌نویسه انگار که یک

- بیشتر
shahramazazazad
۱۴۰۲/۰۶/۲۸

کتاب پر از داستان های خیلی کوتاه و ساده و طنز با جملات ساده که مشکلات اجتماعی زمان و جامعه خودشو با یه خنده تلخ به ما میگه ! داستان ها در عین کوتاهی داری انتقاد جدی و ایده های

- بیشتر
Dara Kian
۱۳۹۹/۰۹/۱۸

داستانهایی مفرح و دلگشا با ترجمه‌ی عالی

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۱۱/۱۳

این کتاب شامل ۳۵ داستان کوتاه است که عموما تناقض‌های زندگی روزمره در روسیه را هدف قرار داده است. در بیشتر داستان‌های این کتاب با مردمی روبه‌رو هستیم که بسیار بدبخت و بدشانس هستند و در واقع می‌توان گفت طالع

- بیشتر
gpar
۱۳۹۸/۰۷/۲۹

خوندنش خالی از لطف نیست.

ریحانه آذر
۱۴۰۰/۱۱/۲۱

من نسخه ی چاپی رو خوندم، داستان های کوتاهش به جز یکی اصلا جذاب نیستن و یک اتفاق روتین فقط در چند صفحه توضیح داده شده ، از نشر ماهی اولین کتاب هستش که از خریدش پشیمونم

به باور زوشّنکو، اتفاقی که رخ داده بود چنین بود: نخست آن‌که تحولاتی در عمیق‌ترین لایه‌های فرهنگ پدید آمده بود.
ایران
«نباید طوری نوشت که انگار هیچ اتفاقی در کشور نیفتاده است.»
کاوشگر
عادت می‌کنیم. آدم که کک نیست، به همه‌چیز عادت می‌کند.
i_ihash
زوشّنکو در نامه‌ای به ماکسیم گورکی نوشت: «شاعران ما اشعاری دربارهٔ گُل و پرنده می‌سرودند، ولی در کنارشان انسان‌هایی بدوی، جاهل و حتی هراس‌انگیز زندگی می‌کردند. این‌جا چیزی به شکلی وحشتناک از نظر دور مانده بود.»
کاوشگر
این هم جدول خشک وخالی وقایع زندگی من: بازداشت: ۶ بار؛ محکوم به مرگ: ۱ بار؛ زخمی: ۳ بار؛ خودکشی: ۲ بار؛ کتک‌خوردن: ۳ بار. تمام این‌ها «همین‌طوری» اتفاق افتاد، نه به خاطر ماجراجویی. شانس نداشتم. الان هم برای خودم ناراحتی قلبی درست کرده‌ام و احتمالا به خاطر همین هم هست که نویسنده شده‌ام، وگرنه می‌بایست خلبان می‌بودم. همه‌اش همین بود.
رئوف

حجم

۱۴۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۱۴۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان