دانلود و خرید کتاب خانواده تت ایشتوان ارکنی ترجمه کمال ظاهری
تصویر جلد کتاب خانواده تت

کتاب خانواده تت

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خانواده تت

«خانواده تت» نمایش‌نامه‌ای ضد جنگ نوشته ایشتوان ارکنی، نویسنده مجارستانی است. ارکنی که فرزند مشاور نخست‌وزیر و از خانواده‌ای مرفه بود، نویسندگی را از دوران تحصیلش در دانشگاه آغاز کرد و در همان هنگام، از رهگذر رفاه خانوادگی که داشت، سفرهایی به آلمان، فرانسه و انگلستان کرد. ارکنی یکی از بهترین زبان‌دانان نسل خودش بود: به زبان‌های آلمانی، فرانسه، و انگلیسی تسلط کامل داشت و به همهٔ این زبان‌ها می‌نوشت. او گرایشات کمونیستی و تباری یهودی داشت و همین باعث شد در دوران جنگ لباس افسری او را با توهین و تحقیر از تنش درآورند و به کار اجباری در جبهه روسیه بفرستندش. ارکنی در دوران جنگ اسارت و تحقیر زیادی کشید و رنج بی‌پایاتی را متحمل شد. «خانواده تُت» اعتراض هنرمندانه ارکنی علیه بیدادگری، تحقیر و پوک‌مغزی است. ماجرا در سومین تابستان شروع جنگ دوم جهانی، در روستایی کوهستانی و در خانه لایوش تُت، آتش‌نشان روستا اتفاق می‌افتد. پستچی دهکده مردی خل‌وضع است که نامه‌های سربازان را به جای رساندن به صاحبانشان، پاره می‌کند، در نتیجه مردم از وضع عزیزان خود، بی‌خبرند؛ اما اولین نامه که مال ژولا تت است به دست والدینش می‌رسد. او در نامه خبر مرخصی گرفتن و آمدنش به خانه را داده است. اما درست زمانی که خانواده با شادی دارند برای پذیرایی از ژولا آماده می‌شوند، نامه تلگرامی دوم می‌رسد. نامه‌ای که فقط خواننده از آن باخبر می‌شود: صلیب سرخ مجارستان با نهایت تأسف به‌اطلاع می‌رساند که سرباز وظیفه ژولا تُت در نبرد با دشمن قهرمانانه شهید شد.» این تلگرام به مقصد نرسیده داستان تراژیک و ابزورد کتاب را می‌سازد. تلاش و کوشش خانواده تت به جدالی بیهوده مبدل می‌شود. داستان ساختاری گروتسک دارد و شاید به نوعی افسانه سیزیف را تداعی می‌کند که محکوم شده بود صخره‌ای را تا سر کوه بغلتاند و پس از جان کندن زیاد آن را از آن بالا رها کند و تا ابد این کار را تکرار کند. ارکنی عقیده دارد زندگی ما انسان‌ها پر از کارهای سیزیف‌وار است: «جنگ، نقطهٔ عطف زندگی و اندیشه‌هایم، چیزهای زیادی به من آموخت. این را نیز که تاریخ کشور ما همواره مملو از لحظه‌ها، دوران‌ها، و قرن‌های سیزیفی بوده است، اما هیچ‌گاه نه آن‌طور که در این جنگ. صخره‌ای که ما آن‌جا، در کنار دُن، می‌غلتاندیم محکوم به بازپس‌غلتیدن بود، هم آن‌جا، هم دیرتر، هر چندبار که شانه‌هامان را بر آن نهادیم...تاریخ خود را در اشکال گوناگون تکرار می‌کند. چنین دوران‌هایی بسیار بوده‌اند، تت‌ها هم بنابراین بسیارند. چنان‌چه سرنوشتِ مردمی به آن‌ها تن‌دهی و تمکین آموخته باشد، دشوار بتوان آن را که تا سرحد فرسودگی تمکین کرده است گناهکار شمرد.»
کاربر ۳۱۴۸۵۸۵
۱۴۰۲/۰۸/۰۱

سلام نمایشنامه خیلی جالب بود می گید نه تئاتر خانواده تت را با کارگردانی مائده طهماسبی ببینید.

نکرده، عصیانش بیهوده است، دیرهنگام و نابخردانه است، ولی در همین هم چرا او گناهکار باشد؟ خلق‌های خوشبختی در جهان می‌زیند: آن‌ها به‌گاه عصیان‌گرانند، ما بی‌گاه عصیان‌گرانیم. اگر این نظر صحیح باشد که زندگی‌مان بازی آونگ‌واری است میان یأس و امید، پس نفس وجود نابخردانه نیست، فقط می‌تواند در پاره‌ای اوقات، وضعیت‌ها، و دوران‌ها بدان مبدل شود. وقتی از سر یأس دست به عمل می‌زنیم، این عمل غیرطبیعی، لاجرم نابخردانه است. من بر آنم ــ و خانوادهٔ تُت هم مثالی بر آن است ــ که عمل تنها چارهٔ ماست، ازاین‌روست که می‌گذارم تُت بکشد، درحالی‌که این کشتن درآن‌حال دیگر عبث و بیهوده است. در این معنا لایوش تتِ نومید قهرمانی آبسورد است.
wraith
«امتحان کنیم. یه گشتی با زانوی خمیده بزنین، ببینین مردم چی میگن... اگه خیال می‌کنین لازمه، منم باهاتون می‌آم.» تت پیشنهاد پروفسور را پذیرفت. در شلوغ‌ترین قسمت خیابان راه افتادند. و چه اتفاقی افتاد؟ هیچ اتفاقی نیفتاد. کودکان از دور با احترام سلام می‌دادند، و بزرگ‌ترها دوستانه سرشان را خم می‌کردند. پیش می‌آمد که کسی می‌ایستاد و از احوال خانواده یا مهمان جویا می‌شد. فقط یک‌بار صدای پوزخندی نیمه‌حیوانی گوش‌شان را آزرد. پستچی بود که تا به‌حال در تت نیمه‌خدایی را می‌جست، حالا اما چاردست‌وپا دورش می‌دوید و مثل سگ پارس می‌کرد.
wraith
این روزها این یک پدیدهٔ عمومی است که هیچ‌کس اندازه‌های واقعی خودش را نمی‌شناسد. اکثریت می‌خواهند یک سروگردن کوتاه‌تر از آن‌چه هستند به‌نظر برسند. آدم‌های کوتولهٔ بته‌مرده‌ای هم پیدا می‌شوند که خودشان را غول می‌پندارند. علم پزشکی کاری از دستش برنمی‌آید، اندازهٔ معینی در این‌باره نیست. همه‌چیز بسته به آن است که هرکس چه تصوری از خودش دارد.
wraith
«یادم می‌آید وقتی میسو، سنجاب‌مان فرار کرد... ما بچه‌ها شروع کردیم به گریه کردن، اما پدر گفت: حتی این سنجابِ کم‌هوش هم دوست ندارد اسیر باشد و محبت‌های ما را هم نمی‌خواهد. چه حرف قشنگی! بعد از آن من هم پی بردم که خوب بودن چه کار سختی است، و این‌که برای خوب بودن باید بتوانیم بد هم باشیم، چون همه یکباره هم بد و هم خوبند، و بسته به شرایط است که کسی این‌طور یا آن‌طور می‌شود.
wraith

حجم

۸۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۵ صفحه

حجم

۸۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۵ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰
۵۰%
تومان