کتاب این برف کی آمده...؟
معرفی کتاب این برف کی آمده...؟
کتاب این برف کی آمده است...؟ نوشته محمود حسینیزاد مجموعه داستانهایی با محوریت زندگی عزیزان درگذشته است.
درباره کتاب این برف کی آمده...؟
مجموعه داستان این برف کی آمده است...؟ نوشته محمود حسینیزاد داستانهایی با محوریت زندگی آدمها و ارتباط آنها با عزیزان درگذشتهشان است. داستانهای کتاب راویان مختلفی دارند و از مرگ، دلتنگی و تنهایی بازماندگان روایت میکنند. به نظر میرسد آدمهایی که در داستانهای کتاب این برف کی آمده است...؟ حضور دارند، همچنان رفتن عزیزانشان را باور نکردهاند و دارند با همان آدمهای مرده زندگی میکنند. آدمهای میانسالی که از طبقههای متوسط روبه بالا آمدند و دغدغههای خاص و شخصیشان را دارند. دغدغههای خاص آنها باعث شده تا مسائل سیاسی و پدیدههای اجتماعی مرکز توجه داستانها نباشند.
کتاب این برف کی آمده...؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران داستان کوتاه ایرانی از خواندن کتاب این برف کی آمده است...؟ لذت میبرند.
درباره محمود حسینیزاد
محمود حسینیزاد کارشناس ارشد علوم سیاسی از دانشگاه مونیخ (LMU) است. از فعالیتهای او میتوان به تدریس زبان آلمانی در دانشگاه تهران، تربیت مدرس و دانشگاه آزاد اشاره کرد. حسینیزاد علاوه بر نوشتن، نقاشی هم میکند، او مترجم رسمی است و برای بعضی از نشریات ادبی در حوزهٔ نقد کتاب، فیلم و ادبیات آلمانی مقاله مینویسد. محمود حسینیزاد در سال ۲۰۱۴ توانست مدال گوته را دریافت کند.
بخشی از کتاب این برف کی آمده...؟
منتظرِ جواب من نشد. خودش دستور داد. فقط پرسیده بود انتخاب کردی؟ و من حرفی نزده، سفارش داده بود. نوشابه را هم خودش انتخاب کرد.
مُخلفات غذا را آوردند، نان و پنیر و سبزی و گردو و از اینجور چیزها. تند دو سه لقمه خورد و انگار سیر شده باشد، ظرف را سُراند طرف من. چیزهایی در مورد خواص گردو گفت و خاطرههایی که نان و پنیر و گردو در آدم بیدار میکنند، بعد دست دراز کرد و کیفش را برداشت و از آن کتابهایی را که خریده بود بیرون آورد. کتابها را که بیرون میآورد، به من نگاه میکرد و لبخندی به لب داشت که یعنی صبر کن، الان نشونت میدم. اما من که کتابها را دیده بودم! یادش رفته بود انگار، که در کتابفروشی همدیگر را دیده بودیم؛ کنار قفسهای ایستاده بودم و کتابی را دربارهٔ زندگی پس از مرگ برداشته بودم و داشتم ورق میزدم که آمده بود، کنارم ایستاده بود و گفته بود کتابهای از این بهتر هم هست.
چند سالی میشد که ندیده بودمش. تغییر کرده بود.
بعداً فهمیدم که خیلی تغییر کرده بود.
از ایندر و آندر گفته بود و نگاهی به کتابی که دستم بود انداخته و بعد بیمقدمه آن را از دستم گرفته و شروع کرده بود به دادن توضیحاتی دربارهٔ کتاب. بعد صحبتمان کشیده شده بود به مرگ و روح و زندگی پس از مرگ و از ایندست موضوعها، بعد دستم را گرفته بود و چرخی در کتابفروشی زده بودیم و چند کتاب هم خریده بود. یک ساعت بعدش همین جا که حالا داشتیم نهار میخوردیم، نشسته بودیم.
کتابی را که باعث دیدارمان پس از سالها شده بود، گذاشت جلوم روی میز. جا خوردم. متوجه خریدن این یکی نشده بودم. راستش خودم قصد خرید کتاب را نداشتم، اصولاً اهل این نوع کتابهای وقتی مُردیم چه میشود و چه بلایی سر روح میآید و جسم چی و اینها، نبودم. اما او برایم خریده بود.
کتاب را گذاشت پیش رویم و گفت تحفهای نیست. چون دیدم داشتی میخوندی، خریدم. کتابهای خیلی بهتری هست.
راستش...
آره، همه همین رو میگن. اینکه اصلاً علاقه ندارم و اعتقاد ندارم و نمیدونم چهطور شد که همینجوری یهو دستم رفت طرفش! اما خبر ندارن که همینجوری هم نیست. همینجوری دست نمیره طرف این کتابها.
خب ممکنه کنجکاوی باشه.
نه، نیست. چرا دستها نمیره سراغ کتابهای دامپروری و فضانوردی؟
غذا را آوردند.
چند لقمه خورد، میخورد و از کارش میگفت، ناگهان ساکت شد و بعد از سکوتی که بهنظرم همراه بغض بود، از خانوادهاش که «از پیشم رفتن» گفت. در تصادفی.
حجم
۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۱۱ صفحه
حجم
۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۱۱ صفحه
نظرات کاربران
سه گانهی حسینیزاد: 1-سیاهی چسبناک شب 2-آسمان،کیپ ابر 3-این برف کی آمده؟ کلا کتابهای حسینیزاد حس وحال دیگه ای داره! هر سه تا کتاب مجموعه داستان های کوتاهی هستن و بعضی از داستان هاشون فوقالعاده هست📚 حسینیزاد نویسنده محبوب من هست و تجربهی جالبی بود
قلم محمود حسینیزاد را میپسندم. از اینرو، این کتاب را هم دوست داشتم. توصیفها به طرز غریبی زیبا هستند و نویسنده موضوع جذابی را دستمایهی قصهها قرار داده است. «سیاهی چسبناک شب» از همین نویسنده را دوستتر داشتم.
زبان قاصر از بیان زیبایی های این کتاب
کتاب صد و هشتاد و ششم