دانلود و خرید کتاب زیبای رانده شده سیدسعید هاشمی
تصویر جلد کتاب زیبای رانده شده

کتاب زیبای رانده شده

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۹از ۵۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زیبای رانده شده

«زیبای رانده شده» رمانی برای نوجوان نوشته سید سعید هاشمی، شاعر و نویسنده کتاب‌های کودک و نوجوان است. این اثر درباره زندگی برادر امام هادی(ع)، موسی مبرقع است که برای زیارت مزار عمه‌اش، حضرت معصومه (س) به شهر قم می‌آید. موسی بن محمد الجواد (ع) (۲۱۴-۲۹۶ هـ. ق)، فرزند امام جواد(ع) و برادر کوچک‌تر امام هادی(ع) است. او در چهل سالگی از مدینه به قم مهاجرت کرد و تا پایان عمر ساکن این شهر بود. وی در دوران حیات در قم مورد تکریم بزرگان و مردم شهر بود و پس از درگذشتش عباس بن عمرو غنوی، حاکم قم بر پیکر وی نماز خواند. مدفن این بزرگوار در قم است و به دلیل این که چهره‌اش را می‌پوشانید، مبرقع نام گرفته است. «نزدیک مغرب بود که کاروان به حوالی قم رسید. هوای قم گرم بود؛ اما نه به گرمی کوفه و بغداد و مدینه. از همان دور می‌شد سرسبزی باغ‌های اطراف قم را دید. قبلاً شنیده بود که قم شهری سرسبز است اما تابستان‌های گرمی دارد؛ اما وقتی نسیم لطیف قم به صورتش دست کشید، تفاوت هوای قم را با هوای کوفه که سال‌ها در آنجا زندگی کرده بود، احساس کرد. جلویشان کاروانسرای بزرگ و زیبایی نمایان شد. کاروان‌سالار به زبان فارسی فریاد زد: در همین کاروانسرا اتراق می‌کنیم. مسافران نفسی از روی راحتی کشیدند. از صبح زود که چشم از خواب باز کرده بودند تا حالا داشتند یکریز حرکت می‌کردند. تکان‌های اسب‌ها و شترها، دل‌ورودهٔ زن‌ها و بچه‌ها را حسابی تکانده بود. تعدادی از بچه‌ها در آغوش مادرانشان خوابیده بودند. چندلحظه بعد، فضای کاروان‌سرا پر از صدای زنگولهٔ شترها و سُم اسب‌ها شد. اسب‌ها و شترها بارهایشان که خالی شد، با خیال راحت و دل خوش رفتند سراغ علوفه‌ای که دستیاران کاروان‌سالار برای‌شان آماده کرده بودند. کاوه به آقاموسی گفت: اجازه بدهید اسب‌تان را ببرم تیمار کنم. نیازی نیست. من نمی‌خواهم در اینجا بمانم. می‌خواهم همین الآن وارد شهر شوم.»
mohammad
۱۳۹۸/۰۶/۱۶

رمان خوبی بود ترکیبی از چند داستان بود هربار حال هواتو عوض می کرد و به یه جا دیگه میبرد

NZ
۱۳۹۹/۰۱/۱۵

عالی بود به نظرم اگر کسی این کتاب را بخواند به خوبی آشنا با زندگی اهل بیت میشود

zahra sadat-87
۱۳۹۹/۰۸/۰۸

درباره ی فرزند امام جواد (ع) هست که به موسی مبرقع معروف هستن من به شخصه خیلی خوشم اومد و به دیگران توصیه ش میکنم اینکه چند تا روایت هم توش بود و آدم رو از مدینه به قم و بعد

- بیشتر
مهربانو
۱۳۹۹/۱۲/۱۷

وای وای وای این کتاب محشره😍😍😍شب و روز برای من نذاشته بود نصفه شب بیدار میموندم تا کله سحر اینو میخوندم😅😍 واقعا پیشنهاد میکنم بخونینش نه تنها قشنگه و به دل میشینه بلکه کللللی اطلاعات آدم رو بالا میبره!!!حسابی توصیه میکنم👌

هاجر
۱۳۹۸/۱۲/۱۸

روایت ساده اما جذاب

گمنام
۱۳۹۹/۱۱/۱۵

کتاب بسیاااااار جذاب، با متنی امروزی، دقیق و شیوا که بسیااااار زیبا زندگی امامان آخرمان را که بعضا بسیار کم از آنها می دانیم را برایمان به زیبایی و با زبان خودمانی برایمان شرح می دهد... شک ندارم عاشق شخصیت

- بیشتر
ali aslani
۱۳۹۹/۰۱/۳۰

واقعا خیلی خوب بود ولی پایانش خیلی باز بود از نویسنده ی محترم درخواست می کنم زودتر جلد دو کتاب رو منتشر کنن

سید مجید موسوی
۱۴۰۱/۰۸/۰۴

این کتاب را به تمامی دوستداران رمان و داستان، پیشنهاد می‌کنم. متن بسیار روان، داستان و شخصیت داستانی بسیار جذاب و پر کشش، در هم آمیختگی کتاب با حقیقت و احتیاط نویسنده در نقل حدیث و گفتار ائمه، از ویژگی‌های

- بیشتر
ema
۱۴۰۲/۰۶/۲۳

عالییی بود؛ بعد خوندنش خیلی حس خوبی گرفتم، تا حالا اصلا نمی‌دونستم یه همچین شخصی ام هست

کاربر
۱۴۰۲/۰۵/۱۸

کتاب خیلی خوبی بود و سرگرم کننده و اموزنده

خداوند فرمود: کلمه لااله‌الاالله قلعهٔ محکم من است. هرکس آن را برزبان آورد، وارد این قلعه شده و هرکس وارد این قلعه شود، من او را عذاب نمی‌کنم. تمام مردم این حدیث را شنیدند و هزاران نفر آن را نوشتند.
NZ
با دیدن چهرهٔ زیبای او می‌پرسیدند: تو چرا این‌قدر زیبایی؟ و او خنده‌اش می‌گرفت. زیبایی که دست خودش نبود که بتواند دلیلی برای آن بیاورد.
Mahtab
وقتی ما اهل‌بیت هدیه‌ای به کسی بدهیم، آن را پس نمی‌گیریم
MMST
مولایم علی‌بن‌موسی‌الرضا فرموده‌اند: حمام مزاج آدم را معتدل می‌کند و پلیدی را برطرف می‌کند.
Mahtab
موسی گفت: ما خاندانی هستیم که وقتی هدیه‌ای می‌دهیم، آن را پس نمی‌گیریم.
محمدرضا
بعضی از دوستانش هم از این بذل و بخشش او دل خوشی ندارند و قبل از ازدواج ما اجازه نمی‌دادند که هرکسی با او دیدار داشته باشد. حتی برای خانهٔ او در دیگری گذاشته بودند تا او از در اصلی رفت‌وآمد نکند، اما گویا علی‌بن‌موسی از این ماجرا باخبر شده بود و از خراسان، نامه‌ای به او نوشته بود. گفته بود: به حرف کسانی که به تو می‌گویند از در اصلی رفت‌وآمد نکن، گوش نده. این به دلیل خسیس بودن آن‌هاست. آن‌ها می‌ترسند از او خیری به دیگران برسد. در نامه‌اش نوشته بود: هروقت می‌خواهی از خانه خارج شوی، مقداری سکهٔ طلا و نقره با خودت داشته باش. هرکس از تو چیزی خواست، به او بده.
محمدرضا
موسی‌بن‌خزرج حالا معنای پیش‌گویی امام صادق را می‌فهمید. حدیثی که سال‌ها بود فکر او را مشغول کرده بود: «بانویی از فرزندان من در قم از دنیا می‌رود که اسمش فاطمه، دختر موسی است و به شفاعت او همهٔ شیعیان من وارد بهشت می‌شوند.»
محمدرضا
چه سختی‌هایی کشیدی عمه‌جان! چقدر راه آمدی تا برادرت را ببینی و آخر هم ندیدی عمه جان! حالا دیگر تنها نیستی. حالا من هم آمدم اینجا کنارت. بمیرم برای آن روزهایی که تنها بودی. بمیرم برای آن روزهایی که آن‌همه راه آمدی!
_.kowsar._
کمی روی قالی راه رفت و بعد پیش خودش گفت: باغ زنده‌ای که فقط ایرانی‌ها از عهدهٔ آن برمی‌آیند.
Mahtab
کاروانیان با دیدن چهرهٔ آقاموسی تعجب کردند. تاجر گفت: فتبارک‌الله احسن‌الخالقین! دیگری با حیرت گفت: بینداز برقع را. نکند بدچشم‌ها چشمت بزنند! عربی به این زیبایی تا حالا ندیده بودم! چهره‌اش هم مثل اخلاقش است.
محمدرضا

حجم

۱۷۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۱۷۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۳۷,۵۰۰
۱۱,۲۵۰
۷۰%
تومان