دانلود و خرید کتاب ادواردو بهزاد دانشگر
تصویر جلد کتاب ادواردو

کتاب ادواردو

انتشارات:عهد مانا
امتیاز:
۴.۲از ۷۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ادواردو

در کتاب ادواردو نوشته بهزاد دانشگر با زندگی و نحوه شهادت ادواردو انیلی، فرزند جیانی آنیلی، یکی از بزرگترین سرمایه‌داران ایتالیایی که به همه دارایی و موقعیت خود پشت کرد و مسلمان شد، آشنا خواهید شد.

 درباره کتاب ادواردو

شهید ادواردو آنیلی پسر جیانی آنیلی، یکی از سرمایه داران بزرگ ایتالیایی و مالک سابق مجموعه فیات و مارلا کاراچو بود. او در جوانی به اسلام و مذهب تشیع گروید و این موضوع بر خانواده بزرگ و قدرت‌طلب آنیلی که با صهیونیست‌ها هم همکاری‌های گسترده داشت، سخت سنگین بود. ادواردو چندبار به ایران سفر کرد و با امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای دیدار داشت و به زیارت امام رضا (ع)رفت. گرایش او به اسلام و فعالیت‌های ضد استبدادی‌اش باعث شد که بلاخره در ۱۵ نوامبر سال ۲۰۰۰ به دست عوامل ناشناس و طرز مشکوکی به قتل برسد. جسد او را زیر پل «ژنرال فرانکو رومانو» در بزرگراه تورینو به ساوونا پیدا کردند و شواهد حاکی از آن بود که ادواردو از روی آن پل ۸۰ متری به پایین پرت شده است.

برخی رسانه‌ها مرگ ادواردو را توطئه‌ای صهیونیستی نامیدند و در سال ۲۰۰۱ نیز در ایران مستندی ساخته شد که شواهد و مدارکی دال بر ترور ادواردو به دست صهیونیست‌ها ارائه می‌کرد.

 ادواردو در جایی مسلمان شدنش را این‌گونه شرح داده است: 

«زمانی که در دانشگاه نیویورک بودم ، یک روز در کتابخانه قدم می‌زدم و کتاب‌ها را نگاه می‌کردم که چشمم به قرآن افتاد و کنجکاو شدم که ببینم در آن کتاب چه چیزی آمده است. قرآن را برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و آیاتش را به انگلیسی خواندم، احساس کردم این کلمات، کلمات نورانی است و نمی‌تواند گفته‌ بشر باشد، این بود که بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم. آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را می‌فهمم و قبول دارم.»

کتاب ادواردو زبانی روان و ساده دارد که نویسنده به دو گونه متفاوت زندگی او را در آن روایت می‌کند. یک بخش از خبرنگار بخش حوادث یکی از نشریات ایتالیایی می‌گوید که درباره‌ مرگ ثروتمندترین جوان ایتالیایی تحقیق می‌کند و بخش دیگر درباره گروه مستندسازان ایرانی است که برای ساختن یک فیلم مستند بر اساس زندگی یک جوان تازه مسلمان به ایتالیا سفر کرده‌اند. در ادامه‌ کتاب، این دو گروه با هم ملاقات می‌کنند و به‌ دنبال رمزگشایی از زندگی ادواردو با همکار می‌شوند.

خواندن کتاب ادواردو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به آشنایی با زندگی ادواردو انیلی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

 بخشی از کتاب ادواردو

پاهای ادواردو همان جلوی دکتر می‌ایستند. نگاه دکتر از شلوار ادواردو بالا می‌رود تا می‌رسد به‌صورت کشیده‌اش که ریش خرمایی و بلندی آن را پوشانده و نگاهی که هنوز تیز و برنده است، و البته محکم. خود مسیح است انگار. بعد لب‌هایی که توی آن ریش و سبیل بلند کمتر به چشم می‌خورند، می‌جنبند و صدای ادواردو می‌گوید: مثلاً دربارهٔ آن سبد گل میخک زرد که امروز صبح به دستتان رسید.

ادواردو با دیدن بهت و حیرت در چشمان دکتر جوابش را می‌گیرد و ادامه می‌دهد.

_ پس شما فکر می‌کردید من را واقعاً توی این اتاق زندانی کرده‌اید؟... شوخی می‌کنید و البته کم‌لطفی... آن سبد گل میخک زرد پیامی است از طرف وکیل من که به شما بگوید مأموریتی را که من از توی همین اتاق به او سپرده‌ام به‌خوبی انجام داده و الآن منتظر است تا مأموریت بعدی را انجام بدهد... چه مأموریتی؟... برای‌تان می‌گویم... ایشان رفته و از دادگاه حکم تفتیش بیمارستان شما را گرفته که با پلیس بیایند این‌جا و من را آزاد کنند. آن‌وقت من از شما و دوستانتان به جرم آدم‌ربایی و حبس غیرقانونی شکایت می‌کنم. البته شما می‌توانید به دادگاه بگویید که این‌کار را به درخواست خانواده‌ام انجام داده‌اید و البته در این‌صورت برای خاندان پرافتخار آنیلی آبروریزی سنگینی خواهد شد و تا شما بیایید این امر را ثابت کنید موجی از یهودستیزی و مخالفت با دخالت‌های اسراییل در امور کشور همه‌جا را می‌گیرد... خدا را چه دیدی، شاید هم شد و توانستیم پروندهٔ خودکشی مشکوک عمویم را هم دوباره به جریان بیندازیم.

حالا نوبت ادواردو است که بنشیند روی مبل و زل بزند توی چشمان ساول.

_ من اگر جای شما باشم همین امروز عواقب یک‌چنین مسئله‌ای را با دوستانم و کارفرمایانم مرور می‌کنم و تا فردا تصمیم درست را می‌گیرم؛ چون اگر تا پس‌فردا من آزاد نشوم وکیلم با نیروهای پلیس می‌آید جلوی بیمارستانتان و از آن به بعد، اوست که تصمیم‌های بعدی را می‌گیرد.

احتمالاً ساول به‌زحمت از جایش بلند می‌شود و بی‌هیچ خداحافظی یا کلمه‌ای از اتاق بیرون می‌رود. البته روز بعد ادواردو شمارهٔ تلفنی به یکی از پرستارانش می‌دهد تا در فرصت مناسبی از زحمت او برای خرید سبد گل و گذاشتنش در اتاق دکتر به‌بهانهٔ تولد ساول، تشکر کند.

راست و دروغش به کنار، ولی این بستری شدن ادواردو توی آسایشگاه سوژهٔ قشنگی است. جان می‌دهد که یک فیلم خوشگل از تویش در بیاوری.

Fatemeh
۱۴۰۰/۰۶/۰۵

یک انسان چقدر میتونه در عقاید و باورهاش محکم باشه و به ثروت افسانه ای پشت کنه اینکار فقط از دست انسان های محکم و با استقامت برمیاد و شهید آنیلی نمونه این انسانهاست جایی که دوستش میگه ادواردو خودش

- بیشتر
نورا:)
۱۴۰۰/۰۶/۰۶

کتاب خوبی بود شهید ادواردو آنیلی و شخصیت بزرگی و الگوی خوبی برای نوجوانان هستند اما آقای دانشگر می توانستند بیشتر درباره ی خود ادواردو صحبت می کردند به دلیل اینکه کتاب به حالت داستانی به نگارش در آمده بود حاشیه های

- بیشتر
کتاب دوست
۱۴۰۰/۰۶/۲۸

گوشه ای از زندگی جوان ثروتمند ایتالیایی که مسلمان شد و به شهادت رسید . داستان پردازی شاید زیاد دلچسب نباشه اما در کل کتاب ارزشمند و جالبی هست .

کاربر ۳۵۲۴۸۲۰
۱۴۰۰/۰۸/۲۰

به نظرم نویسنده اصلا نتونسته حتی به قسمتی از زندگی این انسان بزرگ بپردازه... شاید چون راویان خوبی نداشته که ازشون اطلاعات کسب کنه... و متاسفانه بیشتر به داستان زندگی افراد دیگه پرداخته که همونم جذابیت و نکته قابل تامل زیادی نداره در

- بیشتر
حُسنیه'
۱۴۰۰/۱۰/۱۱

کتاب زیبا و جالبی درباره شهید ادواردو آنیلی ..پولدارترین شهید شیعه وارث و پسر سناتور آنیلی که جز قدرتمندترین قدرت تو ایتالیا بود شهیدی که تمام مال و ثروت و ماشبن و خوش گذرونی مثلا رو رها کرد و سر

- بیشتر
یامهدی
۱۴۰۰/۰۹/۲۴

ادواردو به ما اموخت که همه چیز پول نیست و چیزهایی بالاتر از پول و ثروت و کارخانه و..هم وجود دارد. ادواردو به ما اموخت که در هر پست و مقام و جایگاه اجتمایی و...که هستیم به راه درست فکر کنیم

- بیشتر
سیده فاطمه کمانی
۱۴۰۰/۱۲/۱۹

این کتاب رو به اونایی که عشق رمان خوندن هستن توصیه میکنم نویسنده سعی کرده ، کاملا غیر مستقیم و از طریق داستان گویی ، شخصیت شهید ادواردو رو معرفی کنه

miiimkaaaf
۱۴۰۰/۱۲/۱۲

کتاب داستانی نسبتا جالبی بود. قبل از خواندن کتاب همیشه شک داشتم که مطالبی که راجع به ادواردو می‌شنویم چقدر درست است. اما بعد از خواندن کتاب، قانع شدم که ادواردو شهید اسلام بوده‌است. کتاب دو روایت موازی پس از شهادت

- بیشتر
کاربر ۳۱۸۰۱۳۱
۱۴۰۰/۰۹/۰۳

سلام عااالی بود. حیف که زودتر نخوندمش

مرضیه چاجی
۱۴۰۰/۰۹/۲۱

نمیدونم این چه سبک نوشتن بود فقط وقت خواننده رو میگیره، از لحاظ محتوا دو صفحه هم محتوای مفید نداشت، تمام کتاب رو برای پیدا کردن یک مطلب در مورد ادواردو ورق زدم. هر جا هم اسم ادواردو رو آورده

- بیشتر
پلیس‌ها اطراف جایی که جسد افتاده بود، نوارهای پلاستیکی زردرنگ کشیده بودند که رویش نوشته بود: "احتیاط. ورود ممنوع". مأموران پلیس همه‌جا پراکنده بودند. چندتایی با چوب‌دستی و سگ‌هایشان لای علف‌ها و درختچه‌ها را جست‌وجو می‌کردند. انگار دنبال یک سرنخ بودند. تعدادی هم بالای پل بودند که از آن‌جا فقط رنگ آبی ماشین‌هایشان می‌شد دید. چندتایی هم دستانشان را باز کرده بودند و ایستاده بودند جلوی مردم تا کسی جلوتر نرود. لوییجی یکی‌دوتاشان را که از ساکنان محلی بودند می‌شناخت
یاس‌‌ِنرگس(Yasna)
پول‌پرستی را با اعتیاد به مواد مخدّر مقایسه کرده بود و گفته بود همه نگران رواج مواد مخدّرند، اما کسی نگران نیست که ما به سمت دنیایی می‌رویم که اساسش بر پایهٔ مقدار حساب بانکی اشخاص پایه‌ریزی شده.
اشک انار
شاید هم توی کتابخانه پایش به قفسه‌ای گیر می‌کند و بعد کتابی را می‌بیند که گوشه‌اش کمی از بین کتاب‌های دیگر خارج شده؛ کتابی که انگار از او دعوت می‌کند تا دستش را دراز کند و آن را از بین دیگر کتاب‌ها بردارد
درخت سَرو
سرش را تکان داد و خندید. "مگر اراذل هم سحرخیز شده‌اند؟ ... شاید هم دزد آمده باشد. پارسال سه تا گاوهای جوزپه را از توی همین بیشه دزدیدند."
درخت سَرو
کسانی که ازت فرار نمی‌کنند. احتمالاً گمت نمی‌کنند.
درخت سَرو
"پس کوه‌ها هم می‌لرزند ... ولی بهتر است تو شاهد فروریختن هیچ کوهی نباشی نیکلا. چون ممکن است بعدها تو را هم مدفون کند."
کاربر ۳۰۶۵۲۱۱

حجم

۳۰۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۳۰۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۶۳,۰۰۰
۱۸,۹۰۰
۷۰%
تومان