دانلود و خرید کتاب آقای سلیمان! می‌شود من بخوابم؟ سیدمحمدرضا واحدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب آقای سلیمان! می‌شود من بخوابم؟ اثر سیدمحمدرضا واحدی

کتاب آقای سلیمان! می‌شود من بخوابم؟

انتشارات:عهد مانا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۲۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آقای سلیمان! می‌شود من بخوابم؟

آقای سلیمان! می‌شود من بخوابم؟ رمانی از نویسنده ایرانی معاصر، سیدمحمدرضا واحدی است که با استقبال خوبی از سوی مخاطبان روبه رو شده است.

 درباره کتاب آقای سلیمان! می‌شود من بخوابم؟

 نغمه و روبیک دلبسته یکدیگرند. روبیک پسری ارمنی، عاشق‌پیشه اهل شعر و هنر و موسیقی است که یک پایبندی هم به آداب مسلمانان دارد و برای ایام محرم احترام قائل است. او یک و سال و نیم تلاش می‌کند تا تفاوت بین دین مسیحیت و اسلام را بفهمد. نغمه اما مسلمان است. او دختری معترض است که تا پای قید مسلمانی را زدن هم پیش می‌رود. در این میان رابطه این دو جوان دچار افت و خیزهای عجیبی می‌شود.

واحدی در این رمان با ایجاد گره‌های منطقی و به‌هم ریختن قطعات همچون پازل داستان مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند و در جایگاه قهرمانان داستان قرار می‌دهد تا تمام چالش‌های پیش‌آمده  را با جان و اندیشه خود درک و لمس کند، تصمیم بگیرد و انتخاب و قضاوت کند. 

خواندن کتاب آقای سلیمان! می‌شود من بخوابم؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 همه علاقه‌مندان به داستان و رمان به ویزه با موضوعات اجتماعی و فرهنگی

 بخشی از کتاب آقای سلیمان! می‌شود من بخوابم؟

سال اول تحصیل در تبریز، شب اربعین که رسید، بی‌قرار شد. حس می‌کرد چیزی کم دارد. تصمیم گرفت فردا هرطور شده مسجدی یا تکیه‌ای که پخت‌وپز نذری داشته باشند، پیدا کند و پای دیگ برود تا دود اجاق امام حسین را از دست ندهد.

صبحانه را خورده و نخورده به سرعت آماده شد و از سوئیتش زد بیرون. راه افتاد تا بلکه جایی پیدا کند برای انجام تکلیفی که فکر می‌کرد به گردن دارد.

در محلهٔ مرکزی شهر، حوالی مقبره الشعراء قدم می‌زد. حال و هوای اربعینیِ تبریز عجیب بود و دلگیر. وارد کوچه‌های تنگ و قدیمی محلهٔ سرخاب شد. دلش را سپرده بود به چیزی یا جایی که خودش هم نمی‌دانست چیست و کجاست. بی‌هدف راه می‌رفت و دنبال گمشده‌ای می‌گشت. انتظارش چندان طولی نکشید و به خانه‌ای رسید که در و دیوارش را سیاه‌پوش کرده بودند. چسبیده به آن، خرابه‌ای وجود داشت که آن هم با چند بیرق مشکی و کتیبه، رنگ ماتم به خود گرفته بود. داخل خرابه، چند نفر مشغول علم کردن اجاقی بودند و چند نفر دیگر دیگ‌های بزرگی را می‌شستند.

جلوی تکیه ایستاد. خجالت می‌کشید و نمی‌دانست چطور وارد آن جمع شود. قدری این پا و آن پا کرد، اما نتوانست جلو برود و سر حرف را باز کند. راهش را کشید و کوچه را تا انتها رفت. به آخر کوچه که رسید، دلش نیامد به راهش ادامه دهد و توی کوچهٔ بعدی بپیچد. دوباره برگشت به سمت تکیه. همین که جلوی تکیه رسید، یکی از هیأتی‌ها از خرابه بیرون آمده بود.

احساس غریبی داشت، اما بالاخره دل به دریا زد:

- ببخشید... برای اربعین نذری می‌پزین؟

سهراب که آمده بود تا از حیاط کناری، شلنگ آب را به خرابه بکشد، با تعجب نگاهش کرد و سری به علامت تأیید تکان داد:

- هنوز خیلی کار داره. بعد از نماز ظهر بیاین؛ اگه آماده شده بود بگیرین.

- ببخشید... چی می‌پزین؟ شله‌زرد...؟ یا...

- مگه فرقی هم می‌کنه برادر من؟ نذری، نذریه دیگه. حالا شما بیا شله رو اینجا بخور و ناهارو جای دیگه.

- ببخشید... من از بچگی به خاطر نذر مادرم، همیشه روزهای اربعین پای دیگ شله‌زرد بودم. اما اینجا تو شهر شما دانشجو هستم و غریبه... اگه اجازه بدین من هم یه کمکی بهتون بکنم که به نذر مادرم عمل کرده باشم.

نظرات کاربران

رز سپید
۱۳۹۹/۰۶/۱۹

یک سری شبهات اعتقادی مطرح و پاسخ داده شده که خوبه ولی در کتابهای دیگه هم میشه پیداشون کرد. اما گویا خود نویسنده بعضی احکام رو یا نمیدونه یا برای جذاب کردن کتاب، به عمد نادیده میگیره. همین باعث میشه

- بیشتر
نورا:)
۱۴۰۱/۰۳/۰۲

به جای سرزنش من به او نگاه کنید دلیل سر به هوا گشتن زمین ماه است کتاب روایتگر نغمه ایست که بعد از ورود به دانشگاه تحت تاثیرفضای ان قرار میگیرد همانند آفتاب پرست که رنگارنگ میشود اعتقاداتش هم خط خطی میشود

- بیشتر
یاس
۱۳۹۹/۰۸/۳۰

من نسخه ی چاپیشو خوندم یه تحول رو به نمایش میذاره من دوسش داشتم

N.M
۱۴۰۰/۰۳/۳۰

کتاب متن شیوا و دل نشینی داره و جایی که فکر می‌کنید انتهای داستان مشخص شده، همون جاست که نویسنده با خلاقیت اش اتفاقات جالبی رو رقم میزنه. کتاب تونسته به شیوه دلنشینی ۲ شخصیت اصلی کتاب و احوالات شون رو

- بیشتر
....setya...
۱۳۹۹/۱۲/۲۹

ڪتاب بسیار زیبایی بود اما خب ب بعضی مساعل خیلی نپرداخته بود فقط ی گوشه چشمی ب انها داشت در مورد دین ها عالی بود روبیک و نغمـہ دو شخصیت جالب و دوس داشتنی بودند و داستان انها بسیار جذاب

- بیشتر
F.Shaker
۱۴۰۱/۰۳/۰۷

انصاف اینه که هم از خوبی ها بگیم و هم از بدی هاش. پس اول نکات منفی: صحنه های تکراری و گاهی مرور خاطرات تکراری و ادامه این روند کمی موجب کسل شدن داستان شده و گاهی هم از کلیشه ها

- بیشتر
شهیده
۱۴۰۱/۰۱/۰۹

سلام و درود (: کتاب خوبی بود... این کتاب برای سنین بالای ۱۵ یا ۱۶ سال به نظرم مناسب تر باشه

Parhizⓖar
۱۴۰۰/۰۶/۲۷

محشره

گمنام
۱۴۰۰/۰۶/۲۷

اگر بسیارررر شبهه دارید و هیچ جوره نمی‌تونید باهاشون کنار بیایید اول برید سراغ جواب چندتا از اون ها و بعد گاردتون رو پایین بیارید نسبت به اسلام و بعد به سراغ این کتاب بیایید، مگرنه از کتاب لذت نمی‌برید در کل

- بیشتر
فرشته
۱۴۰۲/۰۷/۳۰

چقدر خوشحالم از دیدن دوباره این کتاب😍✨ ده سال پیش وقتی دبیرستانی بودم این کتاب رو خریدم و قصه اش رو خوندم نغمه شخصیت اصلی داستان با همه تردیدها و درگیری هاش با زندگی؛ ارتباط عجیبی باهام برقرار کرد اصلا دنیایی

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲۵)
حالا اگه سورهٔ حمد رو به لهجهٔ فارسی بخونیم؛ یعنی حروف عربی رو از مخارجش ادا نکنیم، معناش این‌طوری می‌شه: بسم الله الرحمن الرحیم: به نام خداوند باران نرم و پیوسته. الحمدلله رب العالمین: آتش سرد و خاموش از آنِ پروردگار دردمندان است. الرحمن الرحیم: باران نرم و پیوسته. مالک یوم الدین: صاحب روز جزا. ایاک نعبد و ایاک نستعین: تنها تو را اختراع می‌کنیم و تنها از تو وقت می‌خواهیم. اهدنا الصراط المستقیم: ما را به بلندی گردن اسب ابری هدایت کن. صراط الذین انعمت علیهم: بلندی گردن اسبی که برایش می‌سرودی. غیر المغضوب علیهم ولاالضالین: غیر از گاز زدگان و غیر از ریخته شدگان.
F.Shaker
کاش آشنایی‌ای بینمان ایجاد نمی‌شد و هرگز سایهٔ روبیک روی زندگی‌ام نمی‌افتاد تا روزگارم به اینجا کشیده شود. کاش عشقی نبود و سرنوشت من این نمی‌شد. کاش در همسایگی هم زندگی نمی‌کردیم. کاش هم‌دانشگاهی نمی‌شدیم. اصلاً کاش روبیکی نبود. نه... کاش من پیش از این حرف‌ها مرده بودم و این روزها را نمی‌دیدم. هرچه بیشتر به عقب برگشتم، پشیمان‌تر شدم و بیشتر به‌هم ریختم.
شَهیدھ
چرا دیهٔ زن باید نصف دیهٔ مرد باشد؟ مگر زن انسان نیست؟
گمنام
چرا باید در دادگاه‌ها، شهادت دو زن، معادل شهادت یک مرد باشد؟
گمنام
اگر زن، نصف مرد ارث می‌برد به خاطر آن است که او وظیفهٔ خرجی دادن به خانواده را به عهده ندارد و تعهدی الزام‌آور برای ادارهٔ امور زندگی بر گردنش نیست. اما مرد بخواهد یا نخواهد، وظیفه‌اش ادارهٔ خانواده است و نمی‌تواند از آن شانه خالی کند. اگر خوب دقت کنیم، می‌بینیم که ارثیه‌ای که زن می‌برد، هرچند نصف ارث مرد است، اما تمامش مال خودش است؛ در حالی که مرد، همان ارثیهٔ کامل را هم باید خرج زن و بچه‌اش کند.
گمنام
باور کن نغمهٔ بیچاره! آب در هاون می‌کوبی، این نویسنده از جنس تو نیست تا تو و امثال تو رو بفهمه... خوش به حال کبوترها؛ چنان گرم عشقند که سرمای هوا را نمی‌فهمند... نه از نظر فکری مثل تو فکر می‌کنه و نه احساسات زنانه داره که بتونه نغمهٔ واقعی رو درک کنه...
رز سپید
لحظات را گذراند تا نوبت به روبیک رسید و شعرش را خواند: هر وقت با من شطرنج بازی می‌کنی هنوز حرکت نکرده‌ای که مات می‌شوم و همیشه مهره‌هامان دست نخورده می‌مانند دیروز هم بازی جدیدی شروع کردی گفتم حاضرم... اما تا نگاهت کردم نبودی هیچ می‌دانی که با نبودنت کیش می‌شوم و با بودنت... مات؟ پس باش... تو همیشه باش... تا مات باشم... من همیشه مات...
رز سپید
البته نماز خواندن را بلد نبود و تقصیری هم نداشت، اما از شانس خوبش، نماز مغرب و عشا نبود تا مجبور باشد حمد و سوره را بلند بخواند؛ وگرنه همه می‌فهمیدند که چیزی از نماز بلد نیست.
کاپوچایو
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توأم نیست هیچ دستاویز
کاربر ۵۳۹۵۳۱۰
آرامش نزدیک است رفیق! حالا که نمی‌توان تقدیر را رقم زد می‌توان با تقدیر حرکت کرد در شطرنج زندگی‌مان مهره‌هایی وجود دارد که انگار خداوند آنها را برای ما چیده است کسی نمی‌تواند جلوی اراده‌اش بایستد منتظرم تولد جدیدت را... منتظرم.
کاربر ۵۳۹۵۳۱۰

حجم

۱۸۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۴ صفحه

حجم

۱۸۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۴ صفحه

قیمت:
۵۷,۱۵۰
تومان