کتاب هرس
معرفی کتاب هرس
کتاب هرس دومین اثر داستانی نسیم مرعشی در نشر چشمه چاپ شده است. این اثر تجربهای متفاوت با رمان اول او است. «اگر پاییز فصل آخر سال است» درباره بلاتکلیفیها و تردیدهای یک نسل آرمانگرا بود و سرگشتهگیشان؛ اما «هرس» روایت رازهایی از مادران و پسران است. مادران و پسرانی که در دالانهای تودرتوی تاریخ و در میان سالهای طولانی جنگ گم شدند. هرس شرایط پس از جنگ در جنوب ایران و تأثیر این رخداد بر زنان و مردانِ بازمانده را بهروشنی شرح داده است.
درباره کتاب هرس
رسول مردی است که ۵ سال پس از جنگ به دنبال همسر گمشده خود میگردد و او را در مکانی عجیب بازمییابد:
«در این سه سالی که نوال رفته بود هر کاری کرده بود برای بچهها. برای دور هم ماندنشان. برای اینکه هنوز هم خانواده باشند، بدون مادر. به خاطر دخترها تنها مانده بود. نخواسته بود غریبه بیاید توی خانهاش. اما اَمَل لج میکرد. با هیچکس نمیساخت. نه با بچهها، نه با رسول، نه با مادر رسول. رسول دیگر نمیتوانست.
در این سه سال فقط سه روز بالای سرشان نبود. فقط سه روز. او که عاشق دکل بود و عاشق کارش، سه سال هر شب برگشته بود خانه. خودش را برای بچهها توی قفس کرده بود. فقط کارهای نزدیک شهر را پذیرفته بود و هر پیشنهادی که رد کرده بود روی قلبش خراشی انداخته بود که یادش نمیرفت. پیشنهادها را نوشته بود توی سررسید که هیچوقت یادش نرود روزگاری در شرکت نفت که بوده. بعد از سه سال فقط سه روز رفته بود و در همین سه روز اَمَل خانوادهاش را بههم ریخته بود. خانوادهای که رسول زنش را برایش قربانی کرده بود»
مرعشی در این اثر با استفاده از فضاهای روایی متفاوت و متعدد سرنوشت این خانواده را در دورهای طولانی بازگو کرده است. هرس رمانی قصهگو است و از آدمهایی میگوید که مجبور شدهاند برای گذر از خاطرات، اتفاقات گذشته را مرور کنند. مرعشی در این اثر علاوه بر قصهگویی شما را به دل طبیعت اسرارآمیز خوزستان هم میبرد.
کتاب هرس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای ایرانی معاصر پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب هرس
شش سال پیش از این اگر کسی عصرهای بهار، حوالی ساعت چهار و نیم، آخر کوت عبدالله کنار جادهٔ اهواز ـ آبادان میایستاد، رسول را میدید که بلند و کشیده و کتوشلوار براق آبینفتیبهتن، کیف چرمی انگلیسی با آرم شرکت نفتش را بسته بود پشت موتور و در آن گرما میراند تا آبادان. وقتی میرسید شانهای از جیبش بیرون میآورد، موی مشکیاش را از راست به چپ شانه میزد، کتوشلوارش را میتکاند و سرش را خم میکرد تا از چهارچوب در رد شود. اما حالا رسول با شانههای خمیده، شکم آویزان، جای سه دندان خالی روی فک بالا، پیرهن چرک خاکستری خیس از عرق، با مویی که انگار بهعمد اینطور رقتانگیز از پسِ سرش ریخته بود، سوار رنوِ اسقاط زردش هفتاد کیلومتر داشت تا آبادان. ساعت چهار و نیم بود.
سیاهیِ ساعد چپ رسول در این یک ساعت و نیم سیاهتر شده بود از زور آفتاب داغ عصر بهار و لابد اگر ساعت طلایی را که در کویت هدیه گرفته بود از دست باز میکرد، جایش سفید بود، فقط کمی سفید، آنقدر که پوست سیاهِ آفتابنخوردهٔ رسول بود. وسط راه، به خروجی شادگان که پیچید، زد بغل و لُنگ را برداشت پهن کرد لبهٔ شیشه و شیشه را بالا کشید تا داغی آفتاب مهزیار را گرمازده نکند. حسابش را کرده بود کِی بیفتد توی جادهٔ آبادان که بچه آفتاب نخورد و موقع برگشت هم نخورند به شب. مهزیار آفتاب نخورده بود در این یک ساعت. اما بعد از پیچ، آفتاب پیچیده بود روی بچه. رسول برایش سایه درست کرد و راه افتاد. لُنگ روی شیشه پِتپِت میکرد. دو طرف جاده تالاب بود؛
حجم
۲۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۵ صفحه
حجم
۲۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۵ صفحه
نظرات کاربران
فکر نمیکردم بتونم با نویسنده های زن این روزها کنار بیام. ولی نسیم مرعشی تو هرس ثابت کرد که در نشون دادن لایه های پنهان وقایع و شخصیت ها چقدر تواناست. چقدر در روایت کردن تواناست. موضوع به شدت بکر
این کتاب هیچ تشابهی با «پاییز فصل آخر سال است» نداره. در اون کتاب با خوندن افکار چند شخصیت مختلف متوجه اتفاقات و خط سیر داستانی میشیم که در همین روزها شکل گرفته و پر از حال و هوای دختران تهرانیه،
من نوشته ام رو درباره ی این کتاب این شکل شروع کنم که اگه من الان کتاب ایرانی میخونم حالا هرچقدرم کم باشه تمامش رو مدیون کتاب پاییز فصل آخر سال است نوشته ی قبلی خانم مرعشیم، اون کتاب احساست
ساختن یه فیلم از روی داستان این کتاب، کمترین کاری هست که میشه در حقش انجام داد. این حجم از تفاوت بین دو کتاب نویسنده برای من به هیچ وجه قابل درک نیست. چه قدر خوب بود. همین.
این رمان درباره ویرانگری جنگ و از دست رفتن آرزوها و رویاهای یک خانواده است. رسول و نوال هر یک به سبک خود به دنبال ساختن ویرانه پس از جنگ هستند اما ویرانهها و خرابی های جنگ را فقط با
در مورد جنگ زیاد خوندم و دیدم و شنیدم، ولی این داستان روایت متفاوتی بود از تلخی جنگ، از مصیبتی که با خودش میاره و حتی بعد از رفتنش هم اون رو جا میذاره بین آدما! هرس نشون میده که
مرثیه سرایی و ذکر مصیبت همواره در ادبیات ما موجود بوده و خریدار هم داشته است. حتی اگر داستان پرفراز و نشیب و روایت جانداری هم در کار نباشد، آن قدر خوراک فکری و خاطره و رنج در تک تک
جنگ وقتی میره، زندگی رو هم با خودش میبره... حتی وقتی جنگ نباشه، اثرات تلخش هست و این تلخی تو لحظه لحظههای زندگی نفوذ میکنه. این داستان در مورد جنگه، در مورد اثرات پس از جنگ، در مورد نبودِ زندگیِ پس از
نسخه ی چاپی را از عزیزی امانت گرفتم و خواندم. تلخ است داستان زندگی رسول و خانواده ش. نگاهی ست از زاویه ی دردناک دیگری به آنچه که به زنان و مردان خرمشهر و آبادان در جنگ و پس از
با اینکه اصلا سمت کتاب هایی با مضمون جنگ و … نمیرم ولی این یکی خیلی خاص به دلم نشست…نویسنده از زاویه متفاوتی به جنگ و عواقبش پرداخته. صادقانه بگم خیلی وقته از نویسنده های ایرانی ناامید شده بودم ولی با این