دانلود و خرید کتاب کشتن شوالیه‌ی دلیر (۱) هاروکی موراکامی ترجمه فروزنده دولت یاری
تصویر جلد کتاب کشتن شوالیه‌ی دلیر (۱)

کتاب کشتن شوالیه‌ی دلیر (۱)

معرفی کتاب کشتن شوالیه‌ی دلیر (۱)

«کشتن شوالیه دلیر» تازه‌ترین رمان هاروکی موراکامی، نویسنده محبوب ژاپنی است که به تازگی ترجمه فارسی آن در دو جلد منتشر شده است.

هاروکی موراکامی در این رمان سفری عجیب و غریب به دنیای ارواح و چیزهای ترسناک کرده است.

موراکامی در این اثر بی‌نظیر هم برای چندمین بار قدرت فوق العاده‌اش در درآمیختن واقعیت و خیال را به رخ دنیای ادبیات کشیده است. او در این اثر، هم‌زمان به جست‌وجو در تاریخ و امروز جهان می‌پردازد.

یک پرتره‌نگار اهل توکیو همسرش را ترک می‌کند و پس از مدتی سروکله‌اش در خانه کوهستانی هنرمند مشهوری به نام توموهیکو آمادا پیدا می‌شود. او در زیرشیروانی خانه توموهیکو، یک نقاشی پیدا می‌کند که سرآغاز سفری رازآلود می‌شود. سفری که با صدای یک زنگوله شروع می شود و در آن عشق، تنهایی و جنگ و هنر هم‌پای او می‌شوند.

«شوالیه دلیر» هم مانند داستان‌های عجیب و غریب دیگر موراکامی پر از شگفتی است و کنجکاوی خواننده را برمی‌انگیزد. با خواندن این اثر توصیف‌ناشدنی از راز یک عشق رمانتیک به اضافه بسیاری حقایق دیگر درباره تاریخ و هنر آگاه خواهید شد.

موراکامی در پاسخ به این سوال که ایده رمانش را از کجا آورده، گفته است: «نمی‌دانم. آن را از جایی در اعماق ذهنم بیرون کشیدم. یک دفعه خواستم اولین و دومین پاراگراف‌ها را بنویسم. هیچ ایده‌ای نداشتم که قرار است بعدش چه اتفاقی بیافتد. آن را در کشوی میزم گذاشتم و بعد تنها کاری که باید می‌کردم این بود که منتظر بمانم.»

معرفی نویسنده
عکس هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی

هاروکی موراکامی در ۱۲ ژانویه سال ۱۹۴۹ میلادی در توکیوی ژاپن چشم به جهان گشود. پدر و مادر او، هر دو معلم بودند و در مدارس مختلف، ادبیات ژاپنی تدریس می‌کردند. پدرِ هاروکی از سربازان جنگ دوم امپراتوری ژاپن و چین بود و در طی این درگیری‌ها به‌شدت دچار جراحت شده بود. موراکامی بعدها در مقاله‌ای به نام از «پدرم که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم» بیان کرد که آسیب‌های وارده بر پدرش در زندگی او تأثیر به‌سزایی داشته است.

امين نصر
۱۳۹۸/۰۲/۱۱

من دارم کتاب رو از متن انگلیسی میخونم و با این ترجمه مقایسه میکنم. جدا از سانسور های گاهاً چند صفحه ای جاهایی رو مترجم لازم ندونسته ترجمه کنه! و جاهایی رو اشتباه متوجه شده. خیلی با اطمینان میگم زبان

- بیشتر
Mado7
۱۳۹۸/۰۲/۰۶

احساس میکنم کتاب سانسورهای اساسی داشت...یه جاهایی بعضی چیزا برات گنگ میموند..شبیه سریال از سرزمین های شمالی بود..یه چیزایی رو نمیفهمیدی...یا ترجمه مشکل داشت یا سانسور شده بود...خوب بود ولی خواننده در انتها گیج و گنگ کتاب رو تموم میکنه....

ali
۱۳۹۸/۰۱/۱۱

خب تا اینجای کار جالب بود ،،،تازگیها دیگه حس فیلم دیدن ندارم،،کتاب ارومم میکنه ،،هر چی کتاب بهتر باشه ،،بیشتر. اروم میشم،،،همین جوری پیش بره دلم میخواد ،داستان بنویسم،،،بریزم بیرون کلمه هایی که تو ذهنم سماع دارن.

پریسا سپیدار
۱۴۰۰/۱۰/۲۸

به نظر من که ترجمه ی اسدالله حقانی با نام " مردی که میخواست پرتره نیستی را بکشد" کاملتر و بهتره.

A L I
۱۳۹۹/۰۷/۳۰

" از به صدا در آمدن زنگ در شگفت زده نشدم. در حالی که ازسر میز بر میخواستم و دستمال را روی میز می گذاشتم گفتم: چند لحظه منو ببخشید. سپس آن ها را ترک کرده و به سمت در خانه

- بیشتر
Mahdi Cherakhloo
۱۳۹۹/۰۵/۰۷

واقعا کتاب جذابیه، داستان یه جورایی تو جامعه نسبتا غربی شده ژاپن میخواد پل بزنه به فرهنگ سنتی شرقی، شاید خیلی از این تعارضات برای ما هم آشنا باشه... در کل تو مدت مطالعه کتاب نمیشه کنارش گذاشت و آدم از

- بیشتر
bookworm
۱۳۹۸/۰۹/۰۵

خوب بود. با کتاباهای دیگه موراکامی متفاوت بود

حمید
۱۳۹۷/۱۲/۲۳

این رمان یک رئالیسم جادوییه. در عین سادگی رمان ابعاد متفاوتی رو در خودش جای میده. سطوح مختلفی در رمان قابل درک هست که مطالعه و پرداختن به هر سطح اون دلچسب وگواراست. از روایت ساده ی یک زندگی تا

- بیشتر
masiavin
۱۳۹۷/۱۱/۲۹

باز هم رمان شگفت انگیز دیگری از موراکامی، روایت سلیس و روان از زبان اول شخص ( قهرمان داستان) ، موراکامی برای علاقمندان آثارش ، جهانی را به تصویر میکشد که مثل یک تابلوی نقاشی ، در عین زیبایی و

- بیشتر
m.m
۱۳۹۹/۰۲/۱۷

جالب بود👌👌

خانه در سکوتی غیرقابل تحمل بود؛ گویی تک و تنها کف یک اقیانوس نشسته بودم.
Roya
سکوت مرا بیدار کرد! باور کنید که این نیز امکان‌پذیر است. البته می‌دانم که معمولا یک صدای ناگهانی که سکوت شب را در هم می‌شکند شما را از خواب بیدار می‌کند، اما گاهی اوقات یک سکوت ناگهانی لابه‌لای هیاهوی بسیار نیز همان تأثیر را دارد و شما را بیدار می‌کند.
Roya
اگه فقط چند لحظه طول بکشه هم برام کافیه. فقط دوست دارم زیر همون سقفی باشم که اون هست؛ فقط دوست دارم هوایی رو تنفس کنم که اون تنفس می‌کنه! خواستهٔ دیگه‌ای ندارم.
dsh
با یه بمب ساعتی توی سینه‌اش زندگی می‌کرد که هر لحظه ممکن بود منفجر بشه.
هادی محمودی
با خود اندیشیدم که چقدر خوب و لذت‌بخش خواهد بود اگر قضاوت کردن در مورد دیگران و رویدادها را به‌طور کلی‌ترک کنم.
dsh
او از کسانی نبود که بتواند در یک زمان با چند نفر در ارتباط عاطفی باشد؛ بنابراین مرا کنار گذاشت.
هادی محمودی
همیشه مسائل رو با دقت بررسی می‌کنم؛ اصلا شعار منه اینه: سه بار فکر کردن بهتر از دوبار است! البته اگه زمان به من مجال بده، معتقدم که چهار بار فکر کردن بهتر از سه بار فکر کردنه."
هادی محمودی
در نگاه آن‌ها یک مشخصهٔ عجیب وجود داشت.... یک نوع شعلهٔ منجمد شده....
هادی محمودی
سکوت مرا بیدار کرد! باور کنید که این نیز امکان‌پذیر است. البته می‌دانم که معمولا یک صدای ناگهانی که سکوت شب را در هم می‌شکند شما را از خواب بیدار می‌کند، اما گاهی اوقات یک سکوت ناگهانی لابه‌لای هیاهوی بسیار نیز همان تأثیر را دارد و شما را بیدار می‌کند.
Saeed Rahimzadeh
به نظر من، در چشمان او جهانی عمیق لانه کرده بود که فراتر از زمان بود.
✿⁠tanin
در بسیاری موارد عینیت الزاماً برتر از ذهنیت نیست. همیشه واقعیت مهم‌تر از رؤیا نیست!"
phoenix
درد و رنج اصابت یک شمشیر تیز بسیار راحت‌تر از مرگ تدریجی است.
phoenix
دگرگونی‌های احساسات انسانی تحت سلطهٔ آداب و رسوم یا منطق یا قوانین حقوقی نیست. احساسات انسانی کاملا جاری، ناپایدار و آزادند؛ بنابراین هر لحظه ممکن است پرکشیده و به سمت دیگری بروند.
sadegha
سکوت مرا بیدار کرد! باور کنید که این نیز امکان‌پذیر است. البته می‌دانم که معمولا یک صدای ناگهانی که سکوت شب را در هم می‌شکند شما را از خواب بیدار می‌کند، اما گاهی اوقات یک سکوت ناگهانی لابه‌لای هیاهوی بسیار نیز همان تأثیر را دارد و شما را بیدار می‌کند.
A L I
گفته بود: " گاهی اوقات بهتره آدم بعضی مسائل رو ندونه!" شاید حق با او بود. البته گاهی اوقات هم بهتر است هرگز برخی مسائل را نشنود؛ اما این کار تا ابد امکان‌پذیر نیست. زمانی خواهد آمد که واقعیت آشکار می‌شود! حتی اگر گوش‌هایت را محکم با هر دو دست بگیری، باز هم حقایق سینهٔ هوا را خواهند شکافت تا قلبت را نشانه بگیرند. راه گریزی نیست! اگر این وضعیت را دوست نداری، تنها راه حل این است که در خلأ کامل زندگی کنی.
وحید
دوست دارم بقیهٔ زندگی رو با این احتمال زندگی کنم که شاید ماریه آکیکاوا دختر خونی خودمه. اونو از دور نگاه می‌کنم و شاهد بزرگ شدنش می‌مونم. برای من همین‌قدر کافیه!
هادی محمودی
آنچه در کمین من نشسته بود، موهبتی در لباس مبدل نبود و افسوس که زمانی این مسئله را دانستم که راه بازگشت نداشتم.
A L I
یک انسان می‌میرد و انسان دیگری متولد می‌شود. یک فکر پایان می‌پذیرد و فکر دیگری جایگزینش می‌شود. یک تصویر نابود می‌شود و تصویر دیگری ظهور می‌کند. با سپری شدن روزها خسته می‌شوم و یک بار دیگر از نو آغاز می‌کنم. هیچ چیز ساکن و ثابت نیست و فقط در این میان، زمان مفقود می‌شود. پشت سرم، زمان همچون دانه‌های شن بی‌صدا است و هر ثانیه به ترتیب راه خود را در پیش گرفته و ناپدید می‌شود.
وحید
با خود اندیشیدم که چقدر خوب و لذت‌بخش خواهد بود اگر قضاوت کردن در مورد دیگران و رویدادها را به‌طور کلی‌ترک کنم.
R.R
" سعی کن نیمهٔ پر لیوان رو ببینی! شاید این حرف تکراری باشه، اما اگه قراره از یه جاده‌ای عبور کنی، بهتره در یه روز آفتابی ازش عبور کنی، درسته؟"
R.R

حجم

۳۶۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۳۱ صفحه

حجم

۳۶۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۳۱ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان