دانلود و خرید کتاب جمشیدخان‌ عمویم‌، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد بختیار علی ترجمه مریوان حلبچه‌ای
تصویر جلد کتاب جمشیدخان‌ عمویم‌، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد

کتاب جمشیدخان‌ عمویم‌، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد

معرفی کتاب جمشیدخان‌ عمویم‌، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد

رمان جمشید‌خان عمویم که باد همیشه او را با خود می‌برد اثری از  نویسنده کرد معاصر بختیار علی است. داستان درباره‌ی مردی به نام جمشیدخان است که بر اثر اتفاقاتی آنقدر لاغر و نحیف می‌شود که باد هم می‌تواند او را جابه‌جا کند.

کتاب جمشید‌خان عمویم که باد همیشه او را با خود می‌برد با ترجمه‌ی مریوان حلبچه‌ای جوایز بسیاری مانند جایزه‌ی موسسه فرهنگی هنری اندیشه، جایزه‌ی زین احمد هردی، جایزه‌ی وزارت فرهنگ کردستان و جایزه‌ی شیرکو بیکس را از آن خود کرده است.

درباره‌ی کتاب جمشیدخان‌ عمویم‌، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد

در کتاب جمشیدخان، عمویم، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد ، سالار خان روای داستان زندگی عمویش جمشیدخان را تعریف می‌کند. جمشیدخان که افکار کمونیستی دارد در نوجوانی به دست بعثی‌ها اسیر می‌شود و پس از شکنجه و آزار زیاد آنقدر لاغر و نحیف می‌شود که باد می‌تواند او را جابه‌جا کند و هر بار که این اتفاق می‌افتد، تحولی هم در روح و افکار جمشید خان ایجاد می‌شود و او بخشی از حافظه‌اش را هم از دست می‌دهد. در ادامه ماجرا جنگ ایران و عراق پیش می‌آید و جمشیدخان دوباره آلت دست بعثی‌ها می‌شود و ماجراهای دیگری پیش می‌آید.

سبک بختیار علی در کتاب جمشیدخان عمویم، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد، رئالیسم جادویی است و نام آن هم عجیب و غریب است. شاید بختیار علی در این رمان می‌خواهد بگوید اگر خط فکری خاص نداشته باشید و در عقایدتان محکم نباشید عضو حزب باد هستید و قطعا باد شما را خود خواهد برد و به ناچار باید با جریان تاریخ همراه شوید و به هر طرف کشانده شدید، بروید.

خواندن کتاب جمشیدخان‌ عمویم‌، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 جمشیدخان‌ عمویم‌، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد، یک اثر سمبلیک فلسفی، اجتماعی است که خواننده را به تفکری عمیق و حتی شاید تجدید نظر در افکار و عقایدش وامی‌دارد. پس اگر طالب چنین داستان‌هایی آن هم با سبک رئالیسم جادویی هستید از خواندن این اثر لذت ببرید.

درباره بختیار علی

بختیار علی، نویسنده‌‌ای عراقی و چهره‌ای جهانی در زمینه ادبیات است، که بیش از پانزده سال به دلیل سانسور شدید،‌ هیچ کدام از نوشته‌هایش چاپ نشدند. اما اکنون کتاب‌های بسیاری در زمینه نقد‌سیاسی،‌ اجتماعی،‌ فلسفی و ادبی تالیف کرده‌است. بختیار علی متولد سلیمانیه عراق است و اکنون در آلمان زندگی می‌کند.

 بختیار علی تا به حال ده رمان و پنج مجموعه شعر و پانزده کتاب نقد سیاسی، اجتماعی و فلسفی دارد و جهانی ترین چهره ادبی کرد محسوب می‌شود. از میان آثار مشهور و شناخته شده‌ی بختیار علی می‌توان به آخرین انار دنیا، جمشیدخان‌ عمویم‌، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد، غروب پروانه و مرگ تک‌فرزند دوم اشاره کرد.

جملاتی از کتاب جمشیدخان‌ عمویم‌، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد

در اوایل سال ۱۹۷۹ که جمشیدخان برای نخستین بار دستگیر شد، هفده‌ساله بود. آن روزها بعثی‌ها در سرتاسر خاک عراق، بنای تعقیب و دستگیری و شکنجهٔ کمونیست‌ها را گذاشته بودند، کمونیست‌هایی که کمی پیش‌تر، از هم‌پیمانان اصلی «انقلاب و رهبری آن» به‌شمار می‌آمدند.

هیچ‌کدام از ما به‌درستی نمی‌دانیم که جمشیدخان کی و چگونه کمونیست شد، به‌ویژه این‌که در ایل و تبار ما تاکنون کسی چپ نشده بود. آن‌گونه که می‌گویند جمشیدخان در برابر شکنجه‌ها و آزارهای سخت زندان، مقاومت قهرمانانه و بسیار بی‌نظیری از خود نشان داده و هیچ چیز را فاش نکرده بود، طوری که جلادان رژیم با دیدن این شجاعت افسانه‌ای، برای گرفتن اعتراف از او هر روز روش‌های تازه‌تری را به کار می‌گرفتند، بی‌آن‌که به چیزی دست یابند. بعثی‌ها جمشیدخان را مدتی در زندان‌های معروف و هولناک عراق می‌گردانند. شاید دلیل اصلی ضعیف شدن جثهٔ جمشیدخان و از دست دادن وزنش، به همین موضوع شکنجه‌های طولانی‌مدت و گرسنگی بی‌امان در زندان‌های مختلف برمی‌گردد. هم‌بندهای جمشیدخان از کاهش نامعمول و ناگهانی وزن او سخن می‌گویند.

من چهرهٔ او را پیش از دستگیری‌اش به‌سختی به یاد می‌آورم. آن چند عکس دوران پانزده و شانزده‌سالگی او، چهرهٔ مرد کوتاه‌قدی را نشان می‌دهند که کمی متمایل به چاقی است. او جوانی لاغر و تکیده نبود، بلکه پسری بود با گونه‌هایی برجسته، از همان‌هایی که لبخندشان نشان از کودکی سالم و تندرست دارد. آن‌هایی که در آن سن‌وسال و پیش از دستگیری‌اش او را می‌شناختند، می‌گویند آن‌چه در آن زمان جمشیدخان را به سمت کمونیسم سوق داد.

معرفی نویسنده
بختیار علی

بختیار علی محمد در سال ۱۹۶۰ در سلیمانیه‌‌ی عراق چشم به جهان گشود، در این شهر بزرگ شد و تحصیلات خود را تا دوره‌ی متوسطه در همین شهر ادامه داد. پس از پایان دوره‌ی متوسطه برای تحصیل در رشته‌ی زمین‌شناسی به دانشگاه سلیمانیه و پس از آن به دانشگاه صلاح‌الدین اربیل رفت.

zoha
۱۳۹۸/۰۳/۱۳

"تموم عمرم در آرزوی مملکتی بوده‌ام که بادش آدم رو با خودش نبره" اولین چیزی که باعث خرید این کتاب شد، عنوانش بود بعد خوندن متن نمونه‌ش که چقدر شیرین و روان و گیرا بود بعد تخفیفی که داشت و میتونستی با کمترین

- بیشتر
مرضیه
۱۳۹۸/۰۹/۰۲

چقدر خوب حزب باد رو تشریح کرده بود شیوه نگارشش واقعا جذاب بود

موش سر آشپز
۱۳۹۸/۰۱/۱۲

عجب تخفیف و عجب نویسنده ای 👌👌👌👌

Sina Iravanian
۱۳۹۸/۰۱/۱۸

وقتی خواندن کتاب را شروع کردم، انتظار نداشتم تا این اندازه درگیرش شوم و از خواندنش لذت ببرم. تجربه‌ی متفاوت و دوست‌داشتنی‌ای بود. بخصوص به عنوان فردی که در یکی از همین کشورهای طوفانی خاورمیانه بزرگ شده، به خوبی می‌توانستم

- بیشتر
farzin9
۱۳۹۸/۰۱/۱۳

هرکی نخونه ضرر کرده. عالیه این کتاب. فوق العاده ست. تخفیف هم که دیگه بیش تر از این؟

mona-p
۱۳۹۸/۰۷/۱۵

از اون کتابای نمادین و جذاب که به زور میشه زمینش گذاشت! واقعا لذت بردم مرسی بختیارعلی، مرسی مریوان حلبچه ای، مرسی نیماژ، مرسی طاقچه 💋💋💋💋

حسینی
۱۳۹۸/۰۲/۰۹

جالب بود. در عین تخیلی بودن خیلی واقعی به نظر میرسید. یک انسان حزب بادی که باد اونو با خودش همه جا میبرد

reza
۱۳۹۸/۰۱/۱۸

کتاب خوبی است بنظر میرسد یک تصویر نسبتا عمومی از ما ادمهای این بخش از جهان که دمدمی مزاج وبی مایه ،ابن الوقت وگروهی هم مثل سالار مسخ وبی هویت .وجودشان در دیگری تعریف می شود درک درست کتاب برای

- بیشتر
موصیو
۱۳۹۸/۰۱/۱۴

هم برای خودم خریدم و هم برای یه نفر دیگه و بهش هدیه دادم! یک کتاب خوب از یه نشر خوب مرسی طاقچه با این تخفیف دلچسب روی این کتاب عالی

صبحي
۱۳۹۷/۱۰/۲۹

بی نهایت نثر روان و زبان سمبلیک بختیار علی را دوست دارم. کارهای او بهترین مثال stream of consciousness است.

«هر آدمی یه روزی توی زندگیش هوس نوشتن یه کتاب به سرش می‌زنه... به‌ندرت آدمی پیدا می‌شه که توی زندگیش به نوشتن کتاب فکر نکرده باشه.»
نیما اکبرخانی
«یه قاشق از نویسندهٔ بد رو با یه قاشق از سیاست‌مدار بد قاطی کن و خوب به هم بزن... بعد چند قاشق از محلولِ بی‌سوادی بِهش اضافه کن... مقدار کمی هم آب رو این معجون بریز و بذار رو آتیش تا خوب بجوشه... چیزی که درمیاد، روزنامه‌نگار تمام‌عیار مملکت ماست.»
Kak Farhad
من تنها زمان را سپری می‌کردم، بی‌آن‌که زندگی کنم.
Kak Farhad
«توی دنیا هیچ شغلی مطمئن‌تر از قاچاق انسان نیست... تا وقتی که آدما مثل حالا غمگین باشن، مدام به فکر فرار از خاک خودشون می‌افتن... این‌که آدما خیال می‌کنن توی یه جای دیگه خوشبخت می‌شن، یه نوع مشکلیه که از باباآدم برامون مونده.»
lily
حالا کافی است یک سایت داشته باشی تا بتوانی عقل و اندیشهٔ هزاران نفر را در مسیری که می‌خواهی هدایت کنی... هر کسی را که می‌خواهی، در نظر مردم محبوب و یا منفور کنی... دوستانت را بزرگ جلوه دهی و دشمنانت را رسوا کنی... چون انسان ذاتاً موجودی نادان است و هر چرندی را که در آنجا منتشر شود باور می‌کند...
Kak Farhad
جمشید گفت: «تا زمانی که توی مرزای این خاک هستیم، نمی‌تونیم فکر کنیم... هوای این‌جا با عقل و اندیشه سازگار نیست... من مطمئنم پشت مرزای این خاک، اندیشه‌های بهتر و بیشتری بهمون الهام می‌شه.»
نیما اکبرخانی
جمشیدخان از آن نوع آدم‌هایی بود که اگر با ما کار داشت، بدون رودربایستی به ما می‌گفت و اگر کاری نداشت، فراموش‌مان می‌کرد و نادیده‌مان می‌گرفت.
نیما اکبرخانی
«هر آدمی یه روزی توی زندگیش هوس نوشتن یه کتاب به سرش می‌زنه... به‌ندرت آدمی پیدا می‌شه که توی زندگیش به نوشتن کتاب فکر نکرده باشه.»
شلاله
‫جمشیدخان بر این باور بود که دیکتاتورها نمی‌میرند، بلکه همچون ققنوس خاکستر می‌شوند و کمی بعد دوباره از زیر خاکستر خود سر برمی‌آورند. ترس جمشیدخان از دیکتاتور نگذاشت که تا شش ماه پس از آزاد شدن شهرهای کردستان از چنگ صدام‌حسین، به میان مردم و آبادانی برگردیم. جمشید معتقد بود که صدام‌حسین و سایه‌هایش از جهنم هم که شده، برای انتقام گرفتن از ما برخواهند گشت
nmroshan
«توی دنیا هیچ شغلی مطمئن‌تر از قاچاق انسان نیست... تا وقتی که آدما مثل حالا غمگین باشن، مدام به فکر فرار از خاک خودشون می‌افتن... این‌که آدما خیال می‌کنن توی یه جای دیگه خوشبخت می‌شن، یه نوع مشکلیه که از باباآدم برامون مونده.»
Kak Farhad
هرگاه مطالعهٔ روزنامه یا مجله‌ای را تمام می‌کردم، بایستی فوراً از اتاق بیرون می‌زدم و عمق بی‌کران آسمان را نگاه می‌کردم تا بتوانم خودم را از تأثیر ناگوار این حرف‌های پوچ برهانم
SFatemehM
«می‌فهمی این چیه؟ می‌فهمی یا نه؟ بشریت از زمان آدم و حوا فکر کرده تا تونسته این رو اختراع کنه... حالا افتاده دست کله‌پوکی مثل تو که نمی‌فهمه چه‌طوری ازش استفاده کنه.»
Kak Farhad
اما عشق کاری می‌کند که انسان همهٔ استعدادهای پنهانی‌اش را به کار بیندازد و تمام توانش را برای مبهوت کردن معشوقه‌اش به کار ببندد.
رها
«یه قاشق از نویسندهٔ بد رو با یه قاشق از سیاست‌مدار بد قاطی کن و خوب به هم بزن... بعد چند قاشق از محلولِ بی‌سوادی بِهش اضافه کن... مقدار کمی هم آب رو این معجون بریز و بذار رو آتیش تا خوب بجوشه... چیزی که درمیاد، روزنامه‌نگار تمام‌عیار مملکت ماست.»
aliasaran
دیکتاتورها نمی‌میرند، بلکه همچون ققنوس خاکستر می‌شوند و کمی بعد دوباره از زیر خاکستر خود سر برمی‌آورند
محمدرضا
«جنگ توی هر جبهه‌ای که باشه، برای من همون جنگه و همون کشته شدن آدم به دست برادر خودشه...
Baharak
احساس می‌کنم از حالا یه وظیفهٔ دیگه رو دوشم گذاشته‌ن... دست‌کم باید از این به بعد یادداشتای خودم رو بنویسم... تا نسلای آینده ـ همهٔ بچه‌هایی که توی ایران و عراق بزرگ می‌شن ـ دیگه نجنگن... تبدیل بشن به دو ملت که همدیگه رو دوست داشته باشن... چون می‌دونم که من از آسمون، بیشتر از هر کسی بدیای این جنگ رو می‌بینم.
SFatemehM
من تنها زمان را سپری می‌کردم، بی‌آن‌که زندگی کنم.
کوروش زاده
تنها چیزی که از پرواز جادویی‌تره، این دنیاس.»
Baharak
روزی کار به آن‌جا رسید که جمشیدخان دو فهرست متفاوت از نام عطرهای گوناگون را از همان بالا برای مردم خواند... یکی عطرهایی که بویشان برای ایمان ضرر دارد و نباید استفاده شوند! و دیگری عطرهایی که استفاده از آن‌ها برای تقویت ایمان مفید است! بعد معلوم شد که این مسئله با یکی از تاجران عطر ارتباط دارد که می‌خواست برای خود بازارگرمی کند و بازار عطرفروشان دیگر را از کار بیندازد.
Baharak

حجم

۱۱۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۱۱۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۷۰%
تومان