بریدههایی از کتاب جمشیدخان عمویم، که باد همیشه او را با خود میبرد
۴٫۱
(۵۴)
«هر آدمی یه روزی توی زندگیش هوس نوشتن یه کتاب به سرش میزنه... بهندرت آدمی پیدا میشه که توی زندگیش به نوشتن کتاب فکر نکرده باشه.»
نیما اکبرخانی
«یه قاشق از نویسندهٔ بد رو با یه قاشق از سیاستمدار بد قاطی کن و خوب به هم بزن... بعد چند قاشق از محلولِ بیسوادی بِهش اضافه کن... مقدار کمی هم آب رو این معجون بریز و بذار رو آتیش تا خوب بجوشه... چیزی که درمیاد، روزنامهنگار تمامعیار مملکت ماست.»
Kak Farhad
من تنها زمان را سپری میکردم، بیآنکه زندگی کنم.
Kak Farhad
«توی دنیا هیچ شغلی مطمئنتر از قاچاق انسان نیست... تا وقتی که آدما مثل حالا غمگین باشن، مدام به فکر فرار از خاک خودشون میافتن... اینکه آدما خیال میکنن توی یه جای دیگه خوشبخت میشن، یه نوع مشکلیه که از باباآدم برامون مونده.»
lily
حالا کافی است یک سایت داشته باشی تا بتوانی عقل و اندیشهٔ هزاران نفر را در مسیری که میخواهی هدایت کنی... هر کسی را که میخواهی، در نظر مردم محبوب و یا منفور کنی... دوستانت را بزرگ جلوه دهی و دشمنانت را رسوا کنی... چون انسان ذاتاً موجودی نادان است و هر چرندی را که در آنجا منتشر شود باور میکند...
Kak Farhad
جمشید گفت: «تا زمانی که توی مرزای این خاک هستیم، نمیتونیم فکر کنیم... هوای اینجا با عقل و اندیشه سازگار نیست... من مطمئنم پشت مرزای این خاک، اندیشههای بهتر و بیشتری بهمون الهام میشه.»
نیما اکبرخانی
جمشیدخان از آن نوع آدمهایی بود که اگر با ما کار داشت، بدون رودربایستی به ما میگفت و اگر کاری نداشت، فراموشمان میکرد و نادیدهمان میگرفت.
نیما اکبرخانی
«هر آدمی یه روزی توی زندگیش هوس نوشتن یه کتاب به سرش میزنه... بهندرت آدمی پیدا میشه که توی زندگیش به نوشتن کتاب فکر نکرده باشه.»
شلاله
جمشیدخان بر این باور بود که دیکتاتورها نمیمیرند، بلکه همچون ققنوس خاکستر میشوند و کمی بعد دوباره از زیر خاکستر خود سر برمیآورند. ترس جمشیدخان از دیکتاتور نگذاشت که تا شش ماه پس از آزاد شدن شهرهای کردستان از چنگ صدامحسین، به میان مردم و آبادانی برگردیم. جمشید معتقد بود که صدامحسین و سایههایش از جهنم هم که شده، برای انتقام گرفتن از ما برخواهند گشت
nmroshan
«توی دنیا هیچ شغلی مطمئنتر از قاچاق انسان نیست... تا وقتی که آدما مثل حالا غمگین باشن، مدام به فکر فرار از خاک خودشون میافتن... اینکه آدما خیال میکنن توی یه جای دیگه خوشبخت میشن، یه نوع مشکلیه که از باباآدم برامون مونده.»
Kak Farhad
هرگاه مطالعهٔ روزنامه یا مجلهای را تمام میکردم، بایستی فوراً از اتاق بیرون میزدم و عمق بیکران آسمان را نگاه میکردم تا بتوانم خودم را از تأثیر ناگوار این حرفهای پوچ برهانم
SFatemehM
«میفهمی این چیه؟ میفهمی یا نه؟ بشریت از زمان آدم و حوا فکر کرده تا تونسته این رو اختراع کنه... حالا افتاده دست کلهپوکی مثل تو که نمیفهمه چهطوری ازش استفاده کنه.»
Kak Farhad
اما عشق کاری میکند که انسان همهٔ استعدادهای پنهانیاش را به کار بیندازد و تمام توانش را برای مبهوت کردن معشوقهاش به کار ببندد.
رها
«یه قاشق از نویسندهٔ بد رو با یه قاشق از سیاستمدار بد قاطی کن و خوب به هم بزن... بعد چند قاشق از محلولِ بیسوادی بِهش اضافه کن... مقدار کمی هم آب رو این معجون بریز و بذار رو آتیش تا خوب بجوشه... چیزی که درمیاد، روزنامهنگار تمامعیار مملکت ماست.»
aliasaran
دیکتاتورها نمیمیرند، بلکه همچون ققنوس خاکستر میشوند و کمی بعد دوباره از زیر خاکستر خود سر برمیآورند
محمدرضا
«جنگ توی هر جبههای که باشه، برای من همون جنگه و همون کشته شدن آدم به دست برادر خودشه...
Baharak
احساس میکنم از حالا یه وظیفهٔ دیگه رو دوشم گذاشتهن... دستکم باید از این به بعد یادداشتای خودم رو بنویسم... تا نسلای آینده ـ همهٔ بچههایی که توی ایران و عراق بزرگ میشن ـ دیگه نجنگن... تبدیل بشن به دو ملت که همدیگه رو دوست داشته باشن... چون میدونم که من از آسمون، بیشتر از هر کسی بدیای این جنگ رو میبینم.
SFatemehM
من تنها زمان را سپری میکردم، بیآنکه زندگی کنم.
کوروش زاده
تنها چیزی که از پرواز جادوییتره، این دنیاس.»
Baharak
روزی کار به آنجا رسید که جمشیدخان دو فهرست متفاوت از نام عطرهای گوناگون را از همان بالا برای مردم خواند... یکی عطرهایی که بویشان برای ایمان ضرر دارد و نباید استفاده شوند! و دیگری عطرهایی که استفاده از آنها برای تقویت ایمان مفید است! بعد معلوم شد که این مسئله با یکی از تاجران عطر ارتباط دارد که میخواست برای خود بازارگرمی کند و بازار عطرفروشان دیگر را از کار بیندازد.
Baharak
حجم
۱۱۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
حجم
۱۱۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۷۰%
تومان