
کتاب فرندز
معرفی کتاب فرندز
کتاب الکترونیکی «فرندز (دوستان، عاشقان و یک چیز وحشتناک بزرگ)» نوشتهٔ متیو پری و با ترجمهٔ مریم نفیسیراد، روایتی صریح و بیپرده از زندگی شخصی و حرفهای بازیگر مشهور سریال «فرندز» است. نشر نسل نواندیش آن را منتشر کرده است. این کتاب در دستهٔ زندگینامه و خاطرات قرار میگیرد و به فرازونشیبهای زندگی، اعتیاد، شهرت و روابط انسانی میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب فرندز
«فرندز» اثری در قالب زندگینامه و خاطرات است که به قلم متیو پری، بازیگر نقش چندلر بینگ در سریال پرطرفدار «فرندز»، نوشته شده است. این کتاب با نگاهی صادقانه و بیپرده، مسیر زندگی نویسنده را از کودکی تا دوران شهرت و چالشهای شخصیاش دنبال میکند. ساختار کتاب بر پایهٔ روایت اولشخص و بازگویی خاطرات شکل گرفته و در کنار روایتهای شخصی، به موضوعاتی چون اعتیاد، احساس رهاشدگی، روابط خانوادگی و تلاش برای بازیابی خود میپردازد. «فرندز» نهتنها به پشتپردهٔ زندگی یک ستارهٔ تلویزیونی میپردازد، بلکه تصویری از مبارزهٔ انسان با ضعفها و امید به بهبود را ترسیم میکند. این کتاب با مقدمهای از لیسا کودرو، همبازی متیو پری، آغاز میشود و در ادامه، با زبانی صریح و گاه طنزآمیز، تجربههای تلخ و شیرین نویسنده را به تصویر میکشد. روایت کتاب، ترکیبی از خاطرات شخصی، تحلیلهای روانشناختی و بازتاب تأثیر شهرت بر زندگی فردی است که خواننده را با لایههای پنهان زندگی یک چهرهٔ مشهور آشنا میکند.
خلاصه کتاب فرندز
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! در «فرندز»، متیو پری با صداقتی بیپرده، زندگی خود را از کودکی تا دوران بزرگسالی روایت میکند. او از خانوادهای با والدین جداشده و تجربهٔ رهاشدگی عمیق، به دنیای شهرت و بازیگری قدم میگذارد. کتاب با شرح دوران کودکی، مهاجرت به لسآنجلس و تلاش برای یافتن جایگاه خود در خانواده و جامعه آغاز میشود. متیو پری به چالشهای روانی و جسمی خود، از جمله اعتیاد به مواد مخدر و الکل، اشاره میکند و از تجربههای تلخ بستریشدن در بیمارستان و مراکز بازپروری میگوید. او در کنار روایت موفقیتهای حرفهای، به احساس تنهایی، نیاز به تأیید دیگران و تلاش برای یافتن معنا در زندگی میپردازد. کتاب، تصویری از فرازونشیبهای زندگی یک بازیگر مشهور را ارائه میدهد که در پس ظاهر موفقیت، با دردها و ترسهای عمیق دستوپنجه نرم میکند. متیو پری در این روایت، نهتنها به خاطرات شیرین و تلخ خود اشاره میکند، بلکه به دغدغههای وجودی و تلاش برای رهایی از چرخهٔ اعتیاد نیز میپردازد. او با بازگویی روابط خانوادگی، دوستیها و عشقهایش، تصویری چندلایه از هویت و آسیبپذیری انسان ارائه میدهد، بیآنکه پایان داستان را افشا کند.
چرا باید کتاب فرندز را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی صریح و بیپرده، تجربههای شخصی متیو پری را از شهرت، اعتیاد و تلاش برای بازسازی زندگی به تصویر میکشد. خواندن «فرندز» فرصتی است برای آشنایی با پشتپردهٔ زندگی یک چهرهٔ مشهور و درک عمیقتر از چالشهایی که بسیاری از افراد، حتی در اوج موفقیت، با آن روبهرو هستند. این اثر، نهتنها برای علاقهمندان به سریال «فرندز» جذاب است، بلکه برای کسانی که به موضوعات خودشناسی، اعتیاد و روابط انسانی علاقه دارند، حرفهای تازهای دارد. روایت صادقانهٔ نویسنده، امکان همدلی با تجربههای انسانی و آسیبپذیریهای او را فراهم میکند و مخاطب را به تأمل دربارهٔ معنای موفقیت و خوشبختی دعوت میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب به علاقهمندان به زندگینامهها، دوستداران سریال «فرندز»، افرادی که با موضوعاتی چون اعتیاد، خودشناسی و روابط خانوادگی درگیر هستند و کسانی که به دنبال شناخت عمیقتر از چهرههای مشهور و چالشهای پنهان زندگی آنها هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب فرندز
«سلام، اسم من متیو است؛ اگرچه شاید مرا با اسم دیگری بشناسید. دوستانم مرا متی صدا میکنند. من الان باید مُرده باشم. اگر مایلید، میتوانید چیزی را که قرار است بخوانید، پیغامی از آن دنیا در نظر بگیرید؛ از زندگیِ پس از مرگ من. روز هفتمِ درد است. منظورم از درد، درد انگشت پای ضربدیده یا «همۀ ده یارد» نیست. روی واژۀ درد تأکید کردهام، چون این بدترین دردی بود که در همۀ عمرم تجربه کرده بودم؛ نمونۀ بارز و عالی درد، تعریف اصلی درد. شنیدهام که میگویند بدترین درد، درد زایمان است. خب، این بدترین دردی بود که میشد تصور کرد، منتها بدون لذت بغل کردن نوزادی در پایان. روز هفتم درد بود، درست، اما روز دهمِ بیتحرکی بود. اگر متوجه منظورم بشوید، ده روز بود که نتوانسته بودم مدفوع کنم؛ بفرمایید، صاف و پوستکنده منظورم را گفتم. مشکلی پیش آمده بود؛ مشکلی خیلی بزرگ. این درد، دردی خفیف و ضرباندار مانند سردرد نبود؛ حتی دردی کورکننده و تیز مانند درد التهاب لوزالمعده که در سیسالگی داشتم هم نبود. این درد با دردهای دیگر متفاوت بود. گویا بدنم میخواست منفجر شود. گویا امعاواحشای درونم میخواستند بهزور بیرون بیایند. از آن دردها بود که شوخیبردار نبود. برایتان از صداها نگویم. خدای من، صداها! معمولاً من آدم بیصدایی هستم، اما آن شب داشتم از ته دل هوار میکشیدم...»
حجم
۸۳۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۸۳۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه