کتاب فرندز

کتاب فرندز؛ زندگی و خاطرات متیو پری نوشتهٔ متیو پری بازیگر نقش چندلر بینگ در سریال پرطرفدار فرندز است و نشر همراز آن را منتشر کرده است. در این کتاب، با متیو در مسیر زندگی‌اش، از جاه‌طلبی‌های کودکی تا شهرت و اعتیاد و بهبودی پس از یک فاجعه بزرگ همراه می‌شویم.

درباره کتاب فرندز

حتما سریال فرندز را دیده‌اید؛ همان شش دوست صمیمی که ده فصل مخاطبانشان را در سرتاسر دنیا همراه خود کردند و با قصه‌ها و ماجراهای جالبشان آن‌ها را خنداندند و گاهی هم گریاندند. چندلر بینگ یکی از شخصیت‌های محبوب این سریال بود. پسری که با شوخی‌هایش همه را از خنده روده‌بر می‌کرد، خانوادهٔ مشکل‌داری داشت، از پدر و مادرش فراری بود، نمی‌توانست رابطهٔ عاطفی برقرار کند و از تعهد می‌ترسید. در آن زمان که متیو پری این نقش را بازی می‌کرد و محبوب‌تر از همیشه بود درگیر اعتیاد بود. بله. درگیری بیماری‌ای که حتی دوستان صمیمی‌اش هم خبر نداشتند. متیو پری بعد از سال‌ها روایت آن سال‌هایش را در کتاب فرندز نوشته است. او در این کتاب توضیح داده که چطور اعتیاد زندگی‌اش را چنبره کرده بود و افسردگی اجازه نمی‌داد از ته دل احساس خوشبختی کند. وقتی دوستانش بعد از سال‌ها متوجه این موضوع شدند، باور نمی‌کردند متیو این تجربه‌ها را از سر گذرانده باشد. چون درواقع متیو از همه این موضوع را پنهان می‌کرده است.

کتاب خاطرات متیو پری اینگونه آغاز می‌شود: «سلام، من متیو هستم، البته شاید من را به اسم دیگری بشناسید. دوستانم بهم می‌گویند متی. و قاعدتا باید تا حالا مرده باشم.» درضمن، لیسا کودرو، بازیگر نقش فیبی در سریال فرندز هم مقدمهٔ این کتاب را نوشته است.

«فرندز؛ زندگی و خاطرات متیو پری» یک سرگذشت‌نامه فراموش‌نشدنی است که چشم مخاطب را به روی حقایقی باورنکردنی باز می‌کند و به کمک کسانی می‌آید که با اعتیاد دست و پنجه نرم می‌کنند. این داستان صادقانه و تکان‌دهنده را از دست ندهید... .

برخی از جملات معروفی که دربارهٔ این کتاب نوشته شده است:

«سرگذشتی شگفت‌انگیز که نوشتن آن شهامت زیادی می‌خواهد. این کتاب سرشار از امید به آینده و زندگی است.» - مارتا کافمن (یکی از سازندگان سریال فرندز).

«ستاره دوست‌داشتنی سریال فرندز، ما را به پشت صحنه این سریال و مشکلاتی که در اثر اعتیاد داشته، می‌برد.» - نیویورک تایمز.

«متیو پری، بدون هیچ تعارفی، از رفتارهای اشتباه خود در گذشته می‌گوید.» - گاردین.

خواندن کتاب فرندز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران سریال فرندز به‌ویژه شخصیت چندلر پیشنهاد می‌کنیم. اگر شنیدن کتاب‌ها را به خواندن‌شان ترجیح می‌دهید پیشنهاد می‌کنیم کتاب صوتی فرندز را با صدای اشکان عقیلی‌پور بشنوید.

درباره متیو پری

متیو لانگفورد پری ۱۹ اوت ۱۹۶۹ در ویلیامزتاون ماساچوست به دنیا آمد. او هنرپیشه و کمدین آمریکایی-کانادایی است. مشهورترین نقش متیو، «چندلر» در سریال دوستان (۱۹۹۴–۲۰۰۴) محسوب می‌شود.

متیو پری دوران جوانی خود را در اتاوا گذراند؛ جایی که به ستارهٔ تنیس موفقی تبدیل شد. مدتی بعد در ۱۵سالگی به لس‌آنجلس کوچ کرد تا کنار مادربزرگ و پدرش زندگی کند. در این دوران علاقهٔ وی به بازیگری افزایش پیدا کرد. او نخستین بازی خود را در سال ۱۹۸۷ و در سریال شانس دوباره انجام داد. در سال ۱۹۹۶ برای نخستین‌بار به خاطر سریال دوستان نامزد دریافت جایزهٔ بهترین کمدین آمریکایی شد.

متیو پری تاکنون ۴ بار نامزد دریافت جایزهٔ امی شده‌ است که ٢ بار نیز برندهٔ جایزه شده.

او همچنین در سال ۲۰۰۶ به خاطر داستان ران کلارک نامزد دریافت جایزهٔ گلدن گلوب شد که آن را دریافت کرد.

بخشی از کتاب فرندز

«بعد از گذشت سه ماه طولانی در مرکز ترک اعتیاد، حالم داشت بهتر می‌شد.

سرحال شده بودم و دیگر نمی‌خواستم افسار زندگی‌ام را به اعتیاد بدهم. الکل و مواد مخدر را کنار گذاشته بودم و دیگر میلی به آن‌ها نداشتم. حالا، قدرتی بسیار بزرگ‌تر از خودم زندگی‌ام را در دست گرفته بودم. گاهی معجزه اتفاق می‌افتد.

قبل از هر کاری، به خانهٔ جیمی تارسس رفتم و گفتم: «واسهٔ این که پاک بمونم و به زندگی جدیدم عادت کنم، به زمان نیاز دارم. باید کل وقتم رو واسه این کار بذارم. به خاطر همهٔ کارهای فوق‌العاده‌ای که برام کردی، ممنونم».

کم‌کم رنگش داشت می‌پرید ... «اما ... الان نمی‌تونم با کسی باشم».

بگذارید واضح‌تر توضیح دهم: برای این که محبت‌های جیمی تارسسِ نازنین، که دو سال از زندگی‌اش را وقف پرستاری از من کرده بود، را جواب بدهم، رابطه‌ام را با او به‌هم زدم. جیمی تارسس یکی از بهترین، زیباترین و باهوش‌ترین آدم‌هایی بود که در عمرم دیده‌ام -او ذهن فوق‌العاده‌ای داشت. اما رابطه‌ام را با او تمام کردم. پس نتیجه می‌گیریم که پاک‌شدن اصلاً از من آدم باهوش‌تری نساخت -شاید حتی به آدم احمقی تبدیلم کرد. جیمی یکی از جذاب‌ترین آدم‌هایی است که در عمرم دیده‌ام و واقعاً هم دوستم داشت. اما من آمادگی این رابطه را نداشتم.

قطعاً حرف‌هایی که آن روز به جیمی زدم، مزخرف محض بودند. به‌تازگی پاک شده بودم، ستارهٔ بزرگی بودم و می‌خواستم خوش بگذرانم.

همین کار را هم کردم [الان دیگر باید آن جسم فلزی کارتونی از آسمان می‌آمد و می‌خورد توی سرم].»