
کتاب در خواب هایم چاقویی به دست دارم
معرفی کتاب در خواب هایم چاقویی به دست دارم
کتاب در خواب هایم چاقویی به دست دارم (شش دوست، یک گردهمایی دانشگاهی و یک قتل حل نشده) با عنوان اصلی In My Dreams I Hold a Knife نوشتهٔ اشلی وینستد و ترجمهٔ زهرا سادات نوری و ویراستهٔ لیلا ملکی توسط کتاب کوله پشتی منتشر شده است. این اثر یک رمان هیجانانگیز و معمایی است که توسط نویسندهای آمریکایی، به رشتهٔ تحریر درآمده است. این کتاب که به سرعت به یکی از پرفروشها تبدیل شد و در شبکههای اجتماعی مانند تیکتاک مورد استقبال قرار گرفت، خواننده را به سفری پررازورمز در گذشته و حال گروهی از دوستان دانشگاهی میبرد. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب در خواب هایم چاقویی به دست دارم
کتاب در خوابهایم چاقویی به دست دارم حول محور شخصیتی به نام «جسیکا میلر» و شش دوست صمیمیاش در دوران دانشگاه دوکت میچرخد که به «هفتتاییهای ایست هاوس» شهرت داشتند. ده سال پس از فارغالتحصیلی، جسیکا که یک زن موفق در نیویورک است، دعوتنامهای برای شرکت در مراسم گردهمایی دانشجویان قدیمی دانشگاه دریافت میکند. این گردهمایی فرصتی است تا او موفقیتهایش را به رخ دوستان قدیمی بکشد، اما در عین حال، زخمهای کهنهای را باز میکند که به قتلی مرموز در گذشته و اتهامی سنگین علیه یکی از اعضای گروه بازمیگردد. قتل «هدر شلبی»، یکی از اعضای گروه و متهمشدن جک، نامزد او و دوست دیگرشان، پیوند این گروه را از هم گسسته بود. حالا، با بازگشت به فضای وهمآلود دانشگاه، جسیکا و دیگران نه تنها با خاطرات، بلکه با حقیقتی پنهان و خطرناک روبرو میشوند. یک نفر مصمم است تا در این آخر هفته، قاتل واقعی هدر را به دام بیندازد.
خلاصه کتاب در خواب هایم چاقویی به دست دارم
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
جسیکا میلر، با جاهطلبیهای بسیار، خود را برای دهمین سالگرد گردهمایی فارغالتحصیلان دانشگاه دوکت آماده میکند. هدف اصلی او تحت تأثیر قرار دادن همدانشگاهیهای سابقش با زندگی بینقص و موفقیتهای شغلیاش است، اما این گردهمایی صرفاً محفلی برای تجدید دیدار نیست. سایهی سنگین قتل هدر شلبی، دوست نزدیکشان، که ده سال پیش اتفاق افتاده و زندگی جک کارول، متهم اصلی پرونده، را نابود کرده، همچنان بر سر گروه هفت نفرهشان سنگینی میکند. روایت کتاب بین زمان حال (مراسم گردهمایی) و گذشته (سالهای دانشجویی و وقایع منتهی به قتل) در نوسان است. جسیکا که همیشه در پی بینقص بودن است، ناخواسته وارد مسیری برای کشف حقیقت مرگ هدر میشود. هرچه اعضای گروه به حقیقت نزدیکتر میشوند، رازهای تاریکتری از جاهطلبی، حسادت، خیانت و رقابتهای پنهان میانشان آشکار میگردد. به نظر میرسد در جمع به ظاهر صمیمی آنها، چیزی فراتر از یک قتل پنهان مانده است.
چرا باید کتاب در خواب هایم چاقویی به دست دارم را بخوانیم؟
کتاب در خوابهایم چاقویی به دست دارم را باید خواند؛ زیرا یک رمان روانشناختی نفسگیر و هوشمندانه است که با مهارت، هیجان یک راز قتل دهساله را با پیچیدگیهای روابط دوستانه، جاهطلبیهای تاریک و حسرتهای گذشته در هم میآمیزد. این رمان با فضاسازی گیرا در یک محیط دانشگاهی، روایت دوگانهٔ جذاب بین گذشته و حال و شخصیتهایی که هر یک رازهای خود را دارند، خواننده را تا آخرین صفحه در تعلیقی دائمی نگه میدارد و او را به کشف حقیقتی فراتر از یک جنایت ساده دعوت میکند؛ در واقع، این کتاب کاوشی عمیق در باب تأثیر انتخابها و دروغها بر سرنوشت انسانهاست.
خواندن کتاب در خواب هایم چاقویی به دست دارم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معمایی، جنایی و تریلرهای روانشناختی، کسانی که از روایتهای چندوجهی با شخصیتهای خاکستری و پیچیده لذت میبرند و خوانندگانی که به دنبال داستانی اعتیادآور و هیجانانگیز با پایانی غیرمنتظره هستند. جذاب خواهد بود.
درباره اشلی وینستد
بخشی از کتاب در خواب هایم چاقویی به دست دارم
«رفتم پیش درمانگر؛ درمانگری بسیار حرفهای در نیویورک که مطبش مبلمانی تیره و دیوارهایی با رنگهای طبیعی آرامشبخش داشت. من واقعاً کی بودم؟ او گفت جواب این سؤال در بخشهای تاریک ذهنم است. میخواست در آن بخشها جستوجو کند، در لحظاتی که زمان ناگهان بهسرعت جلو میرفت. میگفت من پوششی بودم از لایههای تاریک و روشن. گفت که به او اعتماد کنم.
اشتباه کردم. برایش دربارهٔ شبی گفتم که هدر مرد. دربارهٔ کاری که با آن عکسها کرده بودم و چیزی که دلم میخواست اتفاق بیفتد. میتوانستم ببینم همچنان که گوش میداد، نقاب محتاطانهاش کمکم میلغزید. درحالیکه با مداد تندتند چیزهایی توی دفترچهاش مینوشت، میتوانستم شک و تردید آمیخته با کنجکاوی را در چهرهاش ببینم. او گفت پاک شدن آن بخش از حافظهام، شبیه حفرهای سیاه و درواقع راهی برای سرکوب است. میخواست بداند درون آن حفرهٔ سیاه چه خبر است. ولی هرچقدر تلاش میکردم، نمیتوانستم به یاد بیاورم. نفوذ در آن سیاهی ناممکن بود.
بنابراین او هیپنوتیزمم کرد، مثل اورفئوس که همسرش اوریدیس را از عالم مردگان بیرون کشید. من صدای او را در شب ولنتاین در اتاق خوابگاهم دنبال کردم. آن لپتاپ شکسته را دیدم. احساس کردم پیراهن صورتیام روی تنم مینشیند و وجودم با آتش خشمم میسوزد. ولی هنوز هم خاطرههای آن شب به ذهنم نمیآمد. هنوز هم آن تصویر به اینجا ختم میشد: بیرون از در، بهسمت سیاهی شب، همهچیز تحت کنترل.»
حجم
۳۵۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۳۵۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
نظرات کاربران
جذاب بود