کتاب دروغ ها
معرفی کتاب دروغ ها
کتاب دروغ ها نوشتهٔ نیکولا ساندرز و ترجمهٔ نگین لشگری است. نشر سنگ این رمان خارجی را منتشر کرده است.
درباره کتاب دروغ ها
کتاب دروغ ها (All The Lies) رمانی خارجی نوشتهٔ نیکولا ساندرز است. این رمان فضایی سرشاز از تعلیق دارد. نویسنده در این رمان به شخصیتی به نام «ایمی» پرداخته است. ایمی زنی جوان است که از نگاه دیگران، در کنار همسرش، «جیسون» زندگی بسیار خوبی دارد، اما واقعیت این است که او در کابوسی عجیب و دردناک زندگی میکند؛ چراکه که جیسون مردی بسیار خشن و کنترلگر است. این رمان زبان حال ایمی است، اما زنان بسیاری در سرتاسر جهان تجربههایی مشابه او دارند. این اثر در ۳۹ بخش نگاشته شده و سومین رمان منشترشده از نیکولا ساندرز است.
خواندن کتاب دروغ ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دروغ ها
«سعی میکنم تصور کنم وقتی روث بفهمد برای بار دوم دخترش را از دست داده چه احساسی پیدا میکند. نمیدانم برایش نامه بنویسم یا به خودش بگویم. روث تا به حال لیز را ندیده. حتماً روث بابت کاری که با او کردهام از من متنفر میشود. کار وحشتناکی کردهام. فقط باید کاری کنم متوجه شود به هیچ وجه نمیخواستم به او آسیبی بزنم یا به او خیانت کنم. فقط به جایی نیاز داشتم که پنهان شوم. واقعاً باید فرار میکردم.
وقتی به مغازهٔ گلفروشی میرسم، باریکهای از نور را اطراف در پشتی میبینم. وقتی میرفتم فابریزیو آن در را قفل کرده بود، پس نمیتوانست اینجا باشد. در ورودی را امتحان میکنم، ولی آن هم قفل است. باید برگشته باشد تا کارهای سفارشهای آخر شب را انجام دهد. وسوسه میشوم تا از پشت مغازه بروم داخل و غافلگیرش کنم. خیلی دلم میخواهد از گرمای او تنفس کنم و وانمود کنم فقط برای مدتی کوتاه لیز هستم. ولی وقتی برای این کار ندارم. کلاه ژاکتم را روی سرم میکشم و صورتم را میپوشانم، اما وقتی میخواهم پنهانی خارج شوم چیزی روی زمین مغازه توجهم را به خودش جلب میکند. گل داوودی سفیدی از ساقهاش جدا شده است.
یک چیزی درست نیست. با کلیدم در را باز میکنم و داخل میروم. و اولین چیزی که مرا تحت تأثیر قرار میدهد بوی آنجاست. مغازه همیشه بوی گل میدهد، ولی این بار فرق دارد. تندتر و قویتر است. از در پشتی باد میآید. به حیاط میروم و بلافاصله در را میبندم. فابریزیو را دزدیدهاند؟ اطراف مغازه را میبینم، ولی چیزی اشتباه به نظر نمیرسد. دزدها برای دخل میآیند و فابریزیو هم هرگز آن را قفل نمیکند. ولی وقتی میبینم پولها سرجایشان هستند تعجب میکنم. یک عالمه پول آنجاست. یعنی به اندازهٔ فروش یک روز مغازه. شاید فابریزیو فراموش کرده است در پشتی را قفل کند و من از کاه کوه میسازم. نور از پشت مغازه تابیده است روی یک قسمت زمین، همان جایی که گل شکسته افتاده است و آن قسمت روشن شده است. آن را برمیدارم. این برای چیدمان آن سطل نقرهایرنگ روی سازهٔ چوبی مغازه است. به دوروبر نگاهی میاندازم. چشمم میخورد به تاریکی و اول چیزی را که میبینم باور نمیکنم. آن سطل هنوز همان جاست، اما تمام شاخههای گلهایش شکسته است، همه تکه تکه شدهاند. یکی پس از دیگری. تمام آنها را در مغازه میبینم. همه مثل هم هستند. چیزی را که دارم میبینم، نمیفهمم. همهٔ گلهای داخل سطل شکسته و تکه تکه شده بودند. سرهای همهشان جدا شده و وحشیانه شکسته شدهاند. به همین دلیل بوی گلها تا این اندازه تند است. چون گلبرگهایشان مچاله شده و ساقههایشان هم شکسته است.»
حجم
۱۸۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۱۸۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه