دانلود و خرید کتاب خانه آن سوی دریاچه رایلی سیجر ترجمه مهسا فیروزه چی
تصویر جلد کتاب خانه آن سوی دریاچه

کتاب خانه آن سوی دریاچه

نویسنده:رایلی سیجر
انتشارات:نشر افرا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۴از ۱۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خانه آن سوی دریاچه

کتاب خانه آن سوی دریاچه نوشتۀ رایلی سیجر و ترجمۀ مهسا فیروزه چی است. این کتاب را نشر افرا منتشر کرده است.

درباره کتاب خانه آن سوی دریاچه

کتاب خانه آن سوی دریاچه درمورد کیسی فلچر، بازیگری که اخیراً بیوه شده است، در تلاش برای فرار از دست خبرنگاران و داشتن کمی آرامش به خانهٔ دریاچه‌ای خانواده‌اش در ورمونت بازگشته است. او با دوربین دوچشمی‌اش زمان را با تماشای تام و کاترین رویس، زوج پر زرق‌وبرقی که در خانه آن سوی دریاچه زندگی می‌کنند، می‌گذراند. آن دو فوق‌العاده‌اند؛ تام به‌عنوان یک مبتکر فناوری، بسیار ثروتمند است و کاترین به‌عنوان یک مدل سابق، زیادی جذاب است.

یک روز در دریاچه، کیسی کاترین را از غرق‌شدن نجات می‌دهد و آن دو بیش‌ازپیش با یکدیگر صمیمی می‌شوند. هر چه بیشتر با یکدیگر آشنا می‌شوند و کیسی او را زیر نظر می‌گیرد، مشخص می‌شود که ازدواج کاترین و تام آن‌قدرها هم که به نظر می‌رسد کامل و آرام نیست! هنگامی که کاترین ناگهان ناپدید می‌شود، کیسی از فهمیدن اینکه چه اتفاقی برای او افتاده است، غرق در ماجرایی عجیب می‌شود. در این فرایند، او حقایق وهم‌آور و تاریک‌تری را کشف می‌کند که داستان شک و گمان را به داستانی از جنس گناه، وسواس و اینکه چگونه ظاهر می‌تواند بسیار فریبنده باشد، مبدل می‌کند.

این کتاب دارای یک ساختار هیجان‌انگیز روان‌شناختی آشنا است، درست تا زمانی که همه چیز تغییر کند!

خواندن کتاب خانه آن سوی دریاچه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

طرف‌داران داستان‌هایی که قلب را به تپش می‌اندازد و ذهن را درگیر می‌کند، قطعاً از این داستان لذت خواهند برد.

بخشی از کتاب خانه آن سوی دریاچه

«ویلما ساکت می‌ماند، گویی امیدوار است من توضیح بیشتری بدهم و شاید هم به جرم خودم اعتراف کنم. ثانیه‌ها می‌گذرند. ثانیه‌هایی طولانی. تنها صدایی که به گوش می‌رسد صدای تیک‌تاک ساعت قدی پاندول‌داری است که در اتاق نشیمن قرار دارد؛ آهنگی یکنواخت که با آهنگ طوفان همراهی می‌کند. ویلما به صداها گوش می‌کند، به نظر می‌رسد هیچ عجله‌ای ندارد. او در خویشتن‌داری یک معجزه است. فکر می‌کنم نامش هم ربط زیادی به این موضوع دارد. اگر جوک‌های انیمیشن فلینت استون که یک‌عمر شنیده‌ای تنها یک چیز به تو یاد داده باشد، صبر و بردباری زیاد است.

پس از گذشت تقریباً سه دقیقهٔ کامل ویلما می‌گوید: «گوش کن، من می‌دونم تو نگران کاترین رویس هستی. می‌دونم دلت می‌خواد پیداش کنی. منم همین رو می‌خوام. اما قبلاً بهت گفتم که اگر بخوای همهٔ کارها رو خودت تنهایی انجام بدی کمکی نمی‌کنه. بذار من کارم رو انجام بدم، کیسی. این بهترین فرصت برای زنده برگردوندن کاترینه؛ بنابراین اگر دربارهٔ جای شوهرش چیزی می‌دونی، لطفاً بهم بگو.»

«من به‌هیچ‌وجه نمی‌دونم اون کجا می‌تونه باشه.» به جلو خم می‌شوم، کف دستانم را صاف روی میز می‌گذارم و می‌کوشم ابهامی را که ویلما از آن طفره می‌رود به زبان بیاورم و ادامه می‌دهم: «اگه حرف‌هام رو باور ندارین، می‌تونین خونه رو بگردین.»

ویلما به حرفم فکر می‌کند. برای نخستین‌بار از زمانی که نشسته‌ایم حس می‌کنم ذهنش مثل ساعت قدی پاندول‌دار پیوسته تیک‌تاک می‌کند.

بالاخره می‌گوید: «در حال حاضر حرف‌هات رو باور دارم؛ اما هر لحظه می‌تونم نظرم رو عوض کنم.»

وقتی خانه را ترک می‌کند برای اینکه مطمئن شوم رفته است، درحالی‌که باران به‌شدت می‌بارد و روی ایوان جلویی سرازیر می‌شود، جلوی در می‌ایستم و رفتنش را تماشا می‌کنم. در ورودی ماشین‌روی خانه، ویلما با گام‌هایی سریع به سمت ماشین پلیس بدون نشان پلیسش می‌رود و پشت فرمان می‌نشیند. همان‌طور که ماشین را از ورودی خانه بیرون می‌آورد و داخل گودال آبی می‌رود که یک ساعت پیش آنجا نبود و به‌سرعت دور می‌شود، برایش دست تکان می‌دهم.

در ورودی را می‌بندم، آب باران را می‌تکانم، به آشپزخانه می‌روم و برای خودم یک لیوان بسیار بزرگ نوشیدنی می‌ریزم. این تغییر جدید وقایع به یک قهوهٔ قوی نیاز دارد که الان نمی‌توانم مهیا کنم.

بیرون، تندباد شدید دیگری به خانه برخورد می‌کند. لبهٔ بام غژغژ صدا می‌کند و چراغ‌ها خاموش و روشن می‌شوند.»

 

 

آزاده
۱۴۰۲/۰۸/۰۸

نوشتن در باره این کتاب برام یه خرده سخته اولش که شروع کردم روان بودن داستان جلبم کرد داستان که جلو رفت برام یه مقدار خسته کننده شد زنی که بعد از مرگ همسرش به شدت به نوشیدن الکل اعتیاد پیدا

- بیشتر
ساشا خانوم
۱۴۰۳/۰۴/۲۹

نویسنده کتاب یه روند خیلی کند رو شروع می کنه، شک رو به دلتون میندازه، و یه داستان جنایی رو تبدیل به یه داستان ماورایی می کنه 😮‍💨 من ٤٠ صفحه اخر رو فقط می گذروندم تا حداقل یه جاش

- بیشتر
Z@hr@
۱۴۰۳/۰۴/۰۹

مدت‌هاست کتاب‌های ژانر تریلر روانشناختی را شروع کرده‌ام و ازین نویسنده دو کتاب دیگر هم خوانده‌ام. نویسنده‌ای توانمند در این ژانر است. این کتاب هم جذابیت‌های خودش را داشت، اما وقتی وارد فاز روح و تسخیر و.. شد، کمی از

- بیشتر
Dark Lady
۱۴۰۳/۰۱/۱۴

کاش تخیلی نمیشد دوستش داشتم و نداشتم زاویه دید اول شخص رو دوست دارم، جالب داشت جلو می رفت، کاش رئال می موند و سورئال نمیشد اما در کل جذبم کرد

zahrajafarian
۱۴۰۲/۰۷/۱۵

عالی بود هیجان بالایی داره

AS4438
۱۴۰۳/۰۳/۱۴

بدنبود،البته کسانی هستندکه داستانهای تخیلی را دنبال میکنند ،شاید برای آنها عالی باشد،ترجمه هم خوب بود، من ازاین سبک کتابها دوست ندارم،ارزش خواندن دارد.

mahshid.joon
۱۴۰۲/۱۱/۰۶

بسیارعالی،لذت بردم.

shirinazad
۱۴۰۲/۰۹/۲۱

خوب بود. ولی خیلی طولانیش کرده بود.

سمیرا میرزایی
۱۴۰۲/۰۹/۱۹

یه کتاب جنایی مهیجه. اولش یه کم آروم پیش میره ولی کم‌کم تند میشه و همه حدسهام درباره آخرش غلط از آب دراومد🤭😍 ترکیبی از ماورایی و جنایی معماییه.

جواد
۱۴۰۲/۰۸/۱۰

عالی

هرکسی قبل از سرریز شدن کاسهٔ صبرش می‌تواند تا یک حدی استرس و ناراحتی را تاب بیاورد. می‌دانم هنوز به مرحلهٔ سرریز شدن کاسهٔ صبرم نرسیده‌ام اما احتمالاً دیگر چیزی نمانده است.
n re
گاهی فکر می‌کنم ناگهانی بودن این اتفاقه که تحملش رو سخت‌تر می‌کنه. اون یک دقیقه قبلش اونجا بوده و یک دقیقه بعدش دیگه نبوده و من هیچ‌وقت نتونستم ازش خداحافظی کنم.
n re
شادی مهم است. بدون شادی، وقتی ناگزیر همه‌چیز به گند کشیده می‌شود، چیزی برای از دست دادن نخواهید داشت.
n re
مهم نیست چقدر نگاه کنی، آنچه زیر ظاهرش است همیشه پنهان خواهد ماند.
n re
«ظاهر می‌تونه گول‌زننده باشه.»
n re
تو اصلاً نمی‌فهمی زندگی چقدر می‌تونه برای یه زن سخت باشه و چقدر دشواره که به خاطر وضعیت این جامعهٔ کوفتی همیشه احساس خطر داشته باشی.
n re
از تمام مردانی عصبانی‌ام که فکر می‌کنند زندگی برای زنان آسان‌تر است، به‌خصوص برای زنان زیبا.
n re
احساس تنهایی و وحشت. دوتا از بدترین احساسات دنیا.
n re
خواستن یعنی آرزویی که اگر محقق نشود در درازمدت اوضاع را زیاد تغییر نخواهد داد. اما نیاز یعنی چیزی که برای بقا ضروری است.
n re
«درسته. همینه. وقتی انقدر ناگهانی اتفاق می‌افته، باعث می‌شه به خاطر تمام فرصت‌هایی که داشتی و قدرشون رو ندونستی حسرت بخوری. من حتی آخرین چیزی که بهش گفتم رو یادم نمی‌آد و همین من رو می‌کشه. گاهی اوقات، حتی همین الان، شب‌ها بیدار می‌مونم و سعی می‌کنم آخرین چیزی که بهش گفتم رو به یاد بیارم، به این امید که چیز خوبی بوده باشه.»
n re
خیلی زود معلوم شد که برنامه‌ریزی خیلی راحت‌تر از عمل کردن است
n re
هیچ ازدواجی کاملاً صادقانه نیست. هریک از آن‌ها روی نوعی فریب و نیرنگ بنا شده‌اند، حتی اگر فریبی کوچک و بی‌ضرر باشد. مثلاً شوهری که وانمود می‌کند کاناپه‌ای که همسرش انتخاب کرده است را دوست دارد. یا زنی که برنامهٔ موردعلاقهٔ همسرش را تماشا می‌کند درحالی‌که از آن بیزار است. و گاهی هم فریب‌ها و نیرنگ‌هایی بزرگ‌تر. خیانت. اعتیاد. اسرار پنهانی. این چیزها همیشه پنهان نمی‌مانند. بالاخره روزی فاش می‌شوند و تمام آن دروغ‌ها و نیرنگ‌های به‌دقت چیده‌شده مثل بازی دومینو پشت سر هم فرو می‌ریزند.
n re
ازدواج چیزی نیست به‌جز یک مشت فریب‌کاری و دوزوکلک‌های متقابل.
AS4438
اغلب ازدواج‌ها مشکلات خودشون رو دارن.»
n re
نکتهٔ عجیب مشهور بودن همینه. همه می‌شناسنت...» «اما گاهی کاملاً احساس تنهایی می‌کنی.»
n re
حتی شناگران قوی هم محدودیت‌های خودشان را دارند و من الان به انتهای حد خودم رسیده‌ام. خستگی مثل موجی دارد مرا در خود می‌کشد
n re
شادی مهم است. بدون شادی، وقتی ناگزیر همه‌چیز به گند کشیده می‌شود، چیزی برای از دست دادن نخواهید داشت.
کاربر ۲۱۵۵۷۵۴
تو اصلاً نمی‌فهمی زندگی چقدر می‌تونه برای یه زن سخت باشه و چقدر دشواره که به خاطر وضعیت این جامعهٔ کوفتی همیشه احساس خطر داشته باشی. به من اعتماد کن، تو برای دست و پنجه نرم کردن با چنین زندگی‌ای آماده نشدی. صبر کن تا زمانی که مجبور بشی آخرشب و به‌تنهایی توی خیابون راه بری یا توی ایستگاه مترو منتظر بشی و دائم با خودت فکر کنی نکنه الان مرد یا مردهای اطرافت بخوان اذیتت کنن. یا حتی بکشنت،
n re
این همان مکانیسم دفاعی خودم است. استفاده از شوخی به‌عنوان سپری که پشتش پنهان شوم و وانمود کنم دردهایم اصلاً آزارم نمی‌دهند.
n re
می‌دانم اینکه مشکلات شخصی‌ات تحت نگاه موشکافانهٔ مردم قرار بگیرند چه احساسی دارد
n re

حجم

۳۷۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۱۸ صفحه

حجم

۳۷۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۱۸ صفحه

قیمت:
۸۵,۰۰۰
۴۲,۵۰۰
۵۰%
تومان