کتاب خانه آن سوی دریاچه
معرفی کتاب خانه آن سوی دریاچه
کتاب خانه آن سوی دریاچه نوشتۀ رایلی سیجر و ترجمۀ مهسا فیروزه چی است. این کتاب را نشر افرا منتشر کرده است.
درباره کتاب خانه آن سوی دریاچه
کتاب خانه آن سوی دریاچه درمورد کیسی فلچر، بازیگری که اخیراً بیوه شده است، در تلاش برای فرار از دست خبرنگاران و داشتن کمی آرامش به خانهٔ دریاچهای خانوادهاش در ورمونت بازگشته است. او با دوربین دوچشمیاش زمان را با تماشای تام و کاترین رویس، زوج پر زرقوبرقی که در خانه آن سوی دریاچه زندگی میکنند، میگذراند. آن دو فوقالعادهاند؛ تام بهعنوان یک مبتکر فناوری، بسیار ثروتمند است و کاترین بهعنوان یک مدل سابق، زیادی جذاب است.
یک روز در دریاچه، کیسی کاترین را از غرقشدن نجات میدهد و آن دو بیشازپیش با یکدیگر صمیمی میشوند. هر چه بیشتر با یکدیگر آشنا میشوند و کیسی او را زیر نظر میگیرد، مشخص میشود که ازدواج کاترین و تام آنقدرها هم که به نظر میرسد کامل و آرام نیست! هنگامی که کاترین ناگهان ناپدید میشود، کیسی از فهمیدن اینکه چه اتفاقی برای او افتاده است، غرق در ماجرایی عجیب میشود. در این فرایند، او حقایق وهمآور و تاریکتری را کشف میکند که داستان شک و گمان را به داستانی از جنس گناه، وسواس و اینکه چگونه ظاهر میتواند بسیار فریبنده باشد، مبدل میکند.
این کتاب دارای یک ساختار هیجانانگیز روانشناختی آشنا است، درست تا زمانی که همه چیز تغییر کند!
خواندن کتاب خانه آن سوی دریاچه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
طرفداران داستانهایی که قلب را به تپش میاندازد و ذهن را درگیر میکند، قطعاً از این داستان لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب خانه آن سوی دریاچه
«ویلما ساکت میماند، گویی امیدوار است من توضیح بیشتری بدهم و شاید هم به جرم خودم اعتراف کنم. ثانیهها میگذرند. ثانیههایی طولانی. تنها صدایی که به گوش میرسد صدای تیکتاک ساعت قدی پاندولداری است که در اتاق نشیمن قرار دارد؛ آهنگی یکنواخت که با آهنگ طوفان همراهی میکند. ویلما به صداها گوش میکند، به نظر میرسد هیچ عجلهای ندارد. او در خویشتنداری یک معجزه است. فکر میکنم نامش هم ربط زیادی به این موضوع دارد. اگر جوکهای انیمیشن فلینت استون که یکعمر شنیدهای تنها یک چیز به تو یاد داده باشد، صبر و بردباری زیاد است.
پس از گذشت تقریباً سه دقیقهٔ کامل ویلما میگوید: «گوش کن، من میدونم تو نگران کاترین رویس هستی. میدونم دلت میخواد پیداش کنی. منم همین رو میخوام. اما قبلاً بهت گفتم که اگر بخوای همهٔ کارها رو خودت تنهایی انجام بدی کمکی نمیکنه. بذار من کارم رو انجام بدم، کیسی. این بهترین فرصت برای زنده برگردوندن کاترینه؛ بنابراین اگر دربارهٔ جای شوهرش چیزی میدونی، لطفاً بهم بگو.»
«من بههیچوجه نمیدونم اون کجا میتونه باشه.» به جلو خم میشوم، کف دستانم را صاف روی میز میگذارم و میکوشم ابهامی را که ویلما از آن طفره میرود به زبان بیاورم و ادامه میدهم: «اگه حرفهام رو باور ندارین، میتونین خونه رو بگردین.»
ویلما به حرفم فکر میکند. برای نخستینبار از زمانی که نشستهایم حس میکنم ذهنش مثل ساعت قدی پاندولدار پیوسته تیکتاک میکند.
بالاخره میگوید: «در حال حاضر حرفهات رو باور دارم؛ اما هر لحظه میتونم نظرم رو عوض کنم.»
وقتی خانه را ترک میکند برای اینکه مطمئن شوم رفته است، درحالیکه باران بهشدت میبارد و روی ایوان جلویی سرازیر میشود، جلوی در میایستم و رفتنش را تماشا میکنم. در ورودی ماشینروی خانه، ویلما با گامهایی سریع به سمت ماشین پلیس بدون نشان پلیسش میرود و پشت فرمان مینشیند. همانطور که ماشین را از ورودی خانه بیرون میآورد و داخل گودال آبی میرود که یک ساعت پیش آنجا نبود و بهسرعت دور میشود، برایش دست تکان میدهم.
در ورودی را میبندم، آب باران را میتکانم، به آشپزخانه میروم و برای خودم یک لیوان بسیار بزرگ نوشیدنی میریزم. این تغییر جدید وقایع به یک قهوهٔ قوی نیاز دارد که الان نمیتوانم مهیا کنم.
بیرون، تندباد شدید دیگری به خانه برخورد میکند. لبهٔ بام غژغژ صدا میکند و چراغها خاموش و روشن میشوند.»
حجم
۳۷۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۱۸ صفحه
حجم
۳۷۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۱۸ صفحه
نظرات کاربران
نوشتن در باره این کتاب برام یه خرده سخته اولش که شروع کردم روان بودن داستان جلبم کرد داستان که جلو رفت برام یه مقدار خسته کننده شد زنی که بعد از مرگ همسرش به شدت به نوشیدن الکل اعتیاد پیدا
نویسنده کتاب یه روند خیلی کند رو شروع می کنه، شک رو به دلتون میندازه، و یه داستان جنایی رو تبدیل به یه داستان ماورایی می کنه 😮💨 من ٤٠ صفحه اخر رو فقط می گذروندم تا حداقل یه جاش
مدتهاست کتابهای ژانر تریلر روانشناختی را شروع کردهام و ازین نویسنده دو کتاب دیگر هم خواندهام. نویسندهای توانمند در این ژانر است. این کتاب هم جذابیتهای خودش را داشت، اما وقتی وارد فاز روح و تسخیر و.. شد، کمی از
کاش تخیلی نمیشد دوستش داشتم و نداشتم زاویه دید اول شخص رو دوست دارم، جالب داشت جلو می رفت، کاش رئال می موند و سورئال نمیشد اما در کل جذبم کرد
عالی بود هیجان بالایی داره
بدنبود،البته کسانی هستندکه داستانهای تخیلی را دنبال میکنند ،شاید برای آنها عالی باشد،ترجمه هم خوب بود، من ازاین سبک کتابها دوست ندارم،ارزش خواندن دارد.
بسیارعالی،لذت بردم.
خوب بود. ولی خیلی طولانیش کرده بود.
یه کتاب جنایی مهیجه. اولش یه کم آروم پیش میره ولی کمکم تند میشه و همه حدسهام درباره آخرش غلط از آب دراومد🤭😍 ترکیبی از ماورایی و جنایی معماییه.
عالی