کتاب پلک بزن
معرفی کتاب پلک بزن
کتاب پلک بزن نوشتهٔ کی. ال. اسلیتر و ترجمهٔ ریحانه کاظمیان و ویراستهٔ مهدی خطیبی است و کتاب کوله پشتی آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب پلک بزن
همهی ما گاهی رها میشویم، فراموش میشویم، نادیده گرفته میشویم. میدانیم که در قبال عزیزترینهایمان مسئول هستیم و کاری از دستمان ساخته نیست. اختیاری نداریم. مانند عروسک خیمهشببازی که بندهایش را بریده و به حال خود رهایش کرده باشند. هر چه بیشتر تلاش میکنیم کمتر به دست میآوریم… هر چه جلوتر میرویم تنها اشتباهاتمان بیشتر میشوند…
رمان پلک بزن داستان زندگی زنی است فراموش شده که میداند باید خود و دختر کوچکش را از میانهٔ منجلابی تیره نجات دهد، اما هر چه تقلا میکند بیشتر فرومیرود. دستی از بیرون تمام اختیارش را از او گرفته و او را به حال خود رها کرده تا روزی از خواب برخیزد و دریابد که جز خاطرات شیرین گذشته چیزی برایش باقی نمانده… که همه چیز در یک چشم بر هم زدن از میان رفته… و تازه آغاز سرگشتگی است.
خواندن کتاب پلک بزن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای معمایی و جنایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پلک بزن
«ساعت تیکتاک، تیکتاک صدا میدهد.
مرتب و آراسته روی دیوار جا خوش کرده، دقیقا در دامنهٔ دیدِ من.
در آن سوی تختم، محوطهٔ نور است؛ یک پنجره. میتوانم حجمی محو و بیصدا را آنجا تشخیص بدهم. بهگمانم سبزرنگ است. وقتی بقیهٔ چیزها در این اتاقِ سفیدِ کوچک، بیحرکت و خاموشاند، آرام به شیشه ساییده میشود و زمزمه میکند.
صداهایی میآید، صدای پا. آنها را دقیقاً بیرون در میشنوم.
دو دکتر وارد اتاق میشوند و من تقلا میکنم تا حرکاتشان را ببینم؛ یک سفیدی محو. هر روز تقریباً همین موقعها، وقتیکه نورکمی ملایمتر است سرمیرسند؛ اینطوری میفهمم عصر شده است.
قلبم تندتر میزند. آیا این همان زمانی خواهد بود که آنها متوجه میشوند من هنوز هم هستم، پشت این دیوارهٔ نامرئی عایقِ صدا که اکنون مرا از جهان واقعی جدا میکند؟
ازنظرِ آنها، من در وضعیت نباتی هستم، درازکش روی این تخت کمعرض، با چشمانی کاملاً باز، خشکشده، بیحرکت مثل یک جسد.
اما در ذهنم راستقامت ایستادهام، انگشتهای از هم باز شده و کفِ صاف دستم را روی شیشهای میکوبم که وجود ندارد. فریاد میکشم تا رها شوم.
فریاد میکشم: «به من نگاه کنید، به من نگاه کنید!»
اما آنها بهندرت این کار را میکنند. به من نگاه نمیکنند. درموردِ من حرف میزنند. مرا با فاصله زیر نظر دارند، اما لمسم نمیکنند یا به چشمهایم نمینگرند.
اگر این کار را میکردند، ممکن بود یک دکتر یا پرستار، پرش بسیار اندک یک پلکم را ببیند یا تکان تقریباً نامحسوس یک انگشتم را. خدای من، حتی نظافتچی هم ممکن بود به بارقهای از حیاتم پی میبُرد، اگر فقط هرازگاهی به من نگاه میکرد.
خانم دکتر آرام میگوید: «بیرحمانهست» یک قدم به تختم نزدیکتر میشود و ادامه میدهد: «منظورم اینه که هنوز خیلی زنده بهنظر میرسه!»
فریاد میکشم: «من زندهام، من واقعاً زندهام.»
ذرهذره نیرو و ارادهای را که در خود دارم جمع میکنم و به دستی میفرستم که روی پتوی آبی کمرنگ، بیحرکت افتاده است. دست چپم، دستی که آنها میتوانند ببینند، چون درست روبهروی چهرههای بیتوجهشان است.»
حجم
۲۸۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۲۸۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
نظرات کاربران
واما رمان پلک بزن داستان زنی که سه سال پیش در حالیکه تازه همسرش رو از دست داده با مصیبت گم شدن دخترش مواجه میشه داستان بین گذشته و حال در رفت و آمده شخصیتهای مختلفی در داستان توصیف میشن که
شروع و روند داستان خیلی جذاب بود اما از پایانش زیاد خوشم نیومد
خیلی کتاب جذابی بود مخصوصا این که در رابطه با ارتباط مادر و فرزند بود و حالت معمایی خود را تا اواخر کتاب حفظ کرده بود حتما توصیه می کنم مطالعه کنید
به گفته نویسنده اولین رمان جنایی روانشناختیش بوده و بنظرم تا حد قابل قبولی تونسته موفق عمل کنه والبته که کم وکاستیهایی داره،داستان یک زن که بعد از مرگ همسرش مجبور میشه ازمحل اقامتش به جای ارزونتری نقل مکان کنه
موضوع داستان که دوستان گفتند. من کتابهایی که موضوع مادر فرزند باشه رو دوست دارم. خوبیه کتاب روند تندش بود که خیلی به حاشیه نپرداخته بود. اینکه بعضی بخشهاش از زبان شخصیتهای مختلف روایت میشد قشنگ بود. ترجمه و نگارش
داستان جنایی جالبی بود. تا اخرین فصول مشخص نبود که جه کسی واقعا پشت پرده دزدی بچه هست و کتاب انقدر کشش داشت که بدون وقفه خوانده شود.