کتاب کارآگاه پو (جلد اول؛ نمایش عروسکی)
معرفی کتاب کارآگاه پو (جلد اول؛ نمایش عروسکی)
کتاب نمایش عروسکی نوشتهٔ ام. دبلیو کریون و ترجمهٔ بابک اسلامیه است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان معاصر، انگلیسی و رازآلود را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب نمایش عروسکی
کتاب نمایش عروسکی حاوی یک رمان معاصر است که در ۶۹ فصل نوشته شده است. در این رمان روبهرو میشوید با آدمکشی زنجیرهای که قربانیهایش را در میدانهای سنگی ماقبل تاریخ زندهزنده میسوزاند. او هیچ سرنخی از خود به جا نمیگذارد؛ ازاینرو پلیس را درمانده کرده است. وقتی نام «واشینگتن پو»، کارآگاه تعلیقشده روی بقایای جزغالهٔ سومین قربانی نمایان میشود، برای در دستگرفتن پرونده فراخوانده میشود. اینجا است که تعقیب قاتل گریزپا آغاز میشود. این در حالی است که این کارآگاه هیچ تمایلی به درگیرشدن با این پرونده ندارد. قاتل مخوف نقشهای بزرگ دارد و بهدلیلی نامعلوم، واشینگتن پو جزئی از آن است. واشینگتن پو بهزودی در خواهد یافت در زندگی چیزهایی به مراتب بدتر از زنده سوزاندهشدن نیز وجود دارد. در این رمان با این شخصیت همراه شوید.
خواندن کتاب نمایش عروسکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان رازآلود پیشنهاد میکنیم.
درباره ام. دبلیو کریون
ام. دبلیو کریون در سال ۱۹۶۸ میلادی در کارلایل در انگلیس به دنیا آمده است. او فرصت این را داشته است که چندین سال در ارتش بریتانیا خدمت کند و تجربیات مختلفی را در کشورهای دیگر به دست آورد. همین زندگی پرهیجان دستمایهٔ او برای نوشتن رمانهای رازآلود شده است.
بخشی از کتاب نمایش عروسکی
«رید تأیید کرد: «توی میدون سنگی. ما رو با ماشین به میدون دوردستی بردن که زیاد از اینجا دور نیست. دوستام رو یکییکی آتیش زدن و مجبورم کردن که تماشا کنم. فکر کنم همهٔ مردا با این کار راحت نبودن، ولی اون موقع دیگه موضوع یه چیزی تو مایهٔ تعهد مضاعف بود. چون کارمایکل توی کشتی ازشون فیلم گرفته بود، هیچکس نمیتونست زیرش بزنه و به نظرم، از زاویهٔ دید اون، هر چی قتلها با روش بدتری انجام میشد، همهشون امنیت بیشتری داشتن. هیچی مثل سنگدلی مشترک آدما رو به هم پیوند نمیده.»
پو کار روی این پرونده را با این فرض شروع کرده بود که میخواست آدم هیولاصفتی را شکار کند که مردان بیگناه را میکشت. اگرچه نمیتوانست از کارهای رید چشمپوشی کند، ولی درکش میکرد: لیاقت آن مردها همان هیولایی بود که خودشان به وجود آورده بودند.
«چطوری تونستی زنده بمونی، کیلیَن؟» برای امنیت مردها، همهٔ پسرها باید میمردند. زنده گذاشتن یکی از پسرها به مراتب بدتر از زنده گذاشتن همهشان بود.
گفت: «به لطف کارمایکل. بقیهٔ مردا بهش التماس کردن که منو هم بکشه، ولی قبول نکرد. گفت: ‘این مال منه.’ پو، من براش یه ‘چیز’ بودم.»
«خب، بعد...؟»
«در نهایت یا حوصلهش ازم سر رفت یا، من فکر میکنم دلیلش این بود، کمکم یاد حرف مردای توی کشتی افتاد. چرا باید منو زنده نگه میداشت؟ این کار بیش از حد خطرناک بود. یه روز صبح زود وقتی هوا تاریک ظلمات بود و برف میاومد، منو بیدار کرد و با ماشین برد کِزیک. بهم گفت میخوایم تا میدون سنگی کَسلریگ پیادهروی کنیم. فکر کنم مثل بقیه میخواست به خاطر هیجانش، این کار رو بیرون از خونه انجام بده.»
«اونوقت فرار کردی؟»
«نه. توی یکی از حیاطهای شورا راه میرفتیم، بعدا فهمیدم که مسیر میونبر میدون بود. اینجوری مجبور نبود ماشینشو خیلی نزدیک میدون پارک کنه. داشتیم از یه کپهٔ نمک بالا میرفتیم که یهو سکندری خورد. پیش از اینکه بخوره زمین، مرده بود. فکر کنم به خاطر هیجانش از کاری بود که میخواست بکنه.»
عقل سلیم حکم میکرد که رید یکراست سراغ مقامات قانونی میرفت، ولی... چنین اتفاقی نیفتاد.
«داری فکر میکنی چرا به پلیس پناه نبردم؟»
پو چیزی نگفت. همین فکر را کرده بود، ولی موضوع به این سادگی نبود. مخصوصاً با کولهبار روحی سنگینی که رید دنبال خود میکشید.
رید گفت: «فکر کنم دو تا دلیل داشت. یکی از مردایی که به دعوت کارمایکل اومد و اذیتم کرد، میگفت پلیسه. اصلاً به فکرم نمیرسید که کجا کار میکرد. اون موقع فقط یازده سالم بود و تو ذهنم همهٔ پلیسا بد بودن. ازشون میترسیدم.»
«دلیل دوم چی بود؟»
«کارمایکل بهم گفته بود منم توی اتفاقهایی که افتاده بود، همدستم. گفت من زنده بودم ولی دوستام نبودن. قانعم کرد که اگه کسی بو ببره، منم همراه بقیه میرم زندان.»
در آن سن و بعد از آنهمه سوءاستفادهٔ جنسی، آدم هر چیزی را باور میکرد. کارمایکل با حملهٔ قلبی قسر دررفته بود. حرامزادهٔ بدذات.
«بنابراین تنها کاری رو که به فکرم میرسید کردم: کیف پول کارمایکلو برداشتم و فرار کردم.»
«کارمایکل چی شد؟»
«همونجایی که افتاده بود ولش کردم. حتماً برف روشو پوشونده بود.»»
حجم
۳۵۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
حجم
۳۵۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب هولناکی بود
کتاب قشنگی بود و علاوه بر پیچیدگی داستان موضوع اصلیش هم بسیار تکان دهنده بود . به کسانیکه علاقمند به کتاب های جنایی هستن توصیه میکنم حتما این کتاب رو مطالعه کنن
پو، کارآگاه تعلیق شده به طرز عجیبی وارد تحقیقات قتل های زنجیره ای میشود. قتل هایی فجیع که رنگ و بوی انتقام و عدالت دارند.