دانلود و خرید کتاب خنده های هراس و تنهایی مسعود بربر
تصویر جلد کتاب خنده های هراس و تنهایی

کتاب خنده های هراس و تنهایی

معرفی کتاب خنده های هراس و تنهایی

کتاب خنده های هراس و تنهایی نوشتهٔ مسعود بربر است. نشر چشمه این رمان ایرانی را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعهٔ «کتاب‌های قفسه‌ٔ آبی» است.

درباره کتاب خنده های هراس و تنهایی

کتاب خنده های هراس و تنهایی رمانی ایرانی نوشتهٔ مسعود بربر است. مسعود بربر در این اثر نیز مانند آثار پیشین خود دست به ترکیب داستان‌ها و روایات کهن و اساطیری و  با زندگی مدرن زده است. او در این رمان به یکی از کهن‌ترین داستان‌های ادبیات کلاسیک ایران پرداخته که کمتر شناخته شده است. این داستان کهن با روایت زندگی جوانی امروزی درهم‌آمیخته است؛ جوانی که دغدغه‌ها و درگیری‌های بسیاری در کار، روابط شخصی و عاطفی و البته آزادی‌های فردی و اجتماعی دارد. نام شخصیت اصلی این داستان «سروش» است و دل در گروی دختری به نام «ترنم» دارد. سروش فعالیت‌های سیاسی داشت و مقالاتی در این باره می‌‌نگاشت و منتشر می‌کرد، اما نوشته‌های او به‌عنوان جرم سیاسی در نظر گرفته شدند و او دیگر نتوانست حتی در فضای مجازی نظرات خود را بازگو کند. نویسنده در این رمان به مشکلات اجتماعی، نبود آزادی بیان، تقدس آزادی و اهمیت عدالت‌جویی اشاره کرده است.

خواندن کتاب خنده های هراس و تنهایی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ایرانی و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خنده های هراس و تنهایی

«بوی برگ‌های گردو شب را پر کرده بود. برزا در سکوت بود و میرین به زریر توضیح می‌داد که چگونه با نیزهٔ نِیین نشانه بگیرد و در نیزه فوت کند تا خرده‌تیغی که از نیزه بیرون می‌جهد دیو را از پا درآورد. کدخدا برای من از راه و نشانه‌های راه می‌گفت، اما من، که می‌دانستم راه را خودم تعیین خواهم کرد و چندان هم به درازا نخواهد کشید، حواسم به مهتاب بود که از پشت درخت کهن‌سالی انتظار می‌کشید صحبت طولانیِ میرین به پایان برسد. یک لحظه شبح خمیده‌ای دیدم که خزید پشت مهتاب. پیش از آن‌که فریادی بکشم یا تکانی بخورم، جیغ کوتاه مهتاب خفه شده بود. همه به سوی صدا برگشتند. تنها من دیده بودمش؛ نه شاخ داشت و نه دمش بلند بود و نه حتی چشمانش آبی و براق. به آدمیزاد می‌مانست؛ کمی درشت‌تر، قدکوتاه، با دستانی درشت و پیشانیِ برجسته و چشمان گودرفته و حفره‌های بینی گشاد. در تاریکی همین‌قدر دیده بودم. جز این پوستش هم به چشمم پیر آمده بود، چروکیده و چرمی، شاید.

میرین نیزهٔ فوتک را از دست زریر قاپید و به دنبال صدا دوید. من و زریر هم از پی‌اش. چندان به درازا نکشید که بفهمیم دویدن و شتاب‌مان بیهوده است. اسب‌ها را در روستا گذاشته بودیم و پیاده به کجای آن طبیعت انبوه می‌رفتیم؟ ایستادیم. هر سه نفس‌نفس می‌زدیم. پشت‌سرم را نگاه کردم، سگی پشت صخره ناپدید شد. زریر، که از هر دوی ما جلوتر رفته بود، خیره مانده بود به خط‌الرأس. وقتی رد نگاهش را گرفتیم دیگر چیزی پیدا نبود، اما روشن بود که زریر چه دیده بوده است. میرین گفت «از شام‌شان زیاد گذشته و تا ناشتا زیاد مانده. فرصت نجاتش را داریم.» از او پرسیدم «دیوها فقط آدم می‌خورند، میرین؟» »

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۵۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

حجم

۱۵۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

قیمت:
۸۸,۰۰۰
۴۴,۰۰۰
۵۰%
تومان