
کتاب نیکی گلسرخ و شانس روز اول
معرفی کتاب نیکی گلسرخ و شانس روز اول
کتاب نیکی گلسرخ و شانس روز اول نوشتهٔ «فریبا کلهر» با تصویرگری «ویدا کریمی» توسط نشر افق منتشر شده است. این رمان که برای گروه سنی کودک نوشته شده، داستان دختری به نام «نیکی گلسرخ» را روایت میکند که با چالش اسبابکشی مکرر و ورود به مدرسهای جدید روبهرو میشود. داستان از زبان نیکی و دفترچهٔ سخنگویش، «هودی پرماجرا» شکل میگیرد و به دغدغهها، احساسات و ماجراهای روزمرهٔ او میپردازد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب نیکی گلسرخ و شانس روز اول اثر فریبا کلهر
کتاب «نیکی گلسرخ و شانس روز اول؛ نیکی گلسرخ (جلد اول)» رمانی برای گروه سنی کودک است که با نگاهی به زندگی روزمرهٔ دختری ۱۰ساله، به موضوعاتی همچون جابهجاییهای خانوادگی، اضطراب ورود به محیط جدید و تلاش برای پیداکردن جایگاه در جمع همسالان میپردازد. «فریبا کلهر» در این کتاب با محوریت دفترچهٔ خاطراتی به نام «هودی پرماجرا»، دنیای ذهنی و عاطفی نیکی را به تصویر کشیده است. ساختار کتاب بهصورت روایی و از زاویهٔ دید اولشخص است و وقایع مدرسه، خانواده و روابط دوستانه را با جزئیات و طنز دنبال میکند. این رمان در مجموعهای با محوریت شخصیت «نیکی گلسرخ» قرار دارد و فضای آن سرشار از اتفاقات روزمره، دغدغههای کودکانه و تلاش برای سازگاری با تغییرات است.
خلاصه داستان نیکی گلسرخ و شانس روز اول
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان با معرفی «نیکی»، دختری پرحرف و خیالپرداز آغاز میشود که دفترچهای به نام «هودی پرماجرا» دارد و همهٔ احساسات و خاطراتش را در آن مینویسد. خانوادهٔ نیکی بهدلیل مشکلات مالی و اجارهنشینی، بارها مجبور به اسبابکشی شدهاند و اینبار هم باید خانهشان را ترک کنند. نیکی از جدایی از دوستانش و ورود به مدرسهٔ جدید نگران است. مادرش برای کمک به او توصیهای میکند؛ طوری رفتار کند که انگار خودش شاگرد قدیم مدرسه است و دیگران تازهوارد هستند. نیکی با این توصیه، روز اول مدرسه را آغاز میکند و با شخصیتهای مختلفی مانند «تاتیانا»، «پارمیدا» و «آناهیتا» روبهرو میشود. او با چالشهایی مثل پیداکردن جای خود در صف، برخورد با همکلاسیهای جدید و حتی نشستن پشت میز معلم مواجه میشود. در این میان، دفترچهٔ هودی پرماجرا نقش دوست و همصحبت را برای نیکی ایفا میکند و به او در عبور از لحظات سخت کمک میکند. داستان با روایت اتفاقات روز اول مدرسه، تلاش نیکی برای پذیرفتهشدن و کنارآمدن با تغییرات و ارتباطش با خانواده و معلم جدیدش پیش میرود.
چرا باید کتاب نیکی گلسرخ و شانس روز اول را بخوانیم؟
این کتاب با پرداختن به دغدغههای کودکان مانند اضطراب ورود به محیط جدید، دوستیابی و سازگاری با تغییرات، فضایی آشنا و صمیمی خلق کرده است. داستان از زبان «نیکی» و حضور دفترچهٔ سخنگو، به داستان رنگوبوی متفاوتی داده و امکان همذاتپنداری را برای مخاطبان کودک فراهم میکند؛ همچنین طنز و نگاه جزئینگرانهٔ نویسنده به روابط خانوادگی و مدرسهای، کتاب را برای خوانندگان جذاب و خواندنی کرده است. «نیکی گلسرخ و شانس روز اول» میتواند به کودکان کمک کند تا با احساسات خود آشنا شوند و راههایی برای مواجهه با موقعیتهای تازه پیدا کنند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این رمان برای کودکان دبستانی بهویژه دانشآموزان پایههای سوم تا ششم که تجربهٔ تغییر مدرسه یا ورود به جمع جدید را داشتهاند، مناسب است؛ همچنین برای والدین و مربیانی که بهدنبال شناخت بهتر دنیای ذهنی کودکان و دغدغههای آنها هستند.
درباره فریبا کلهر
«فریبا کلهر» نویسنده، رماننویس و مترجم ایرانی در ۴ شهریور ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمد. فعالیت حرفهای را از دههٔ ۱۳۷۰ با همکاری در مجلات «رشد» آغاز کرد و بهسرعت به یکی از نویسندگان پرکار در زمینهٔ ادبیات کودک و نوجوان تبدیل شد. موفقیت او با کتاب «سوت فرمانروا» که در سال ۱۳۶۹ بهعنوان «کتاب سال جمهوری اسلامی» برگزیده شد، به اوج رسید. فریبا کلهر علاوهبر نویسندگی، سالها سردبیری ماهنامهٔ «سروش کودکان» را بر عهده داشت و بهعنوان دبیر سرویس با ویژهنامهٔ کودکان روزنامهٔ همشهری با نام «آفتابگردان» نیز همکاری کرد. او که به «بانوی هزارقصه» شهرت دارد، صدها قصه و رمان برای گروههای سنی مختلف نوشته و اسطورههایی مانند گیلگمش و گرشاسب را بازنویسی کرده است. از آثار مشهور او میتوان به سهگانهٔ «شروع یک زن»، «شوهر عزیز من» و «پایان یک مرد» و نیز کتابهای «عاشقانه»، «ابروهای جادویی کیوکیو» و «راز قورباغهها» اشاره کرد.
بخشی از کتاب نیکی گلسرخ و شانس روز اول
«نشستم کنارش. پله خیلی سرد بود و آناهیتا حتماً ضدسرما بود که میتوانست آنطور بیخیال روی پلهٔ سرد بنشیند و الکی کتاب بخواند. الکی؟ فکر کنم اصلاً کتاب نمیخواند، اما هنوز مطمئن نبودم. گفتم: «تو چرا نمیخواهی جلب توجه کنی؟»
گفت: «برو. دوست ندارم کنارم بنشینی.»
آهی کشیدم و گفتم: «ما با هم فامیلیم. میدانستی؟»
گفت: «خیلی دیوانهای.»
گفتم: «اسم دیگر گل سرخ گل محمدی است. من نمیدانستم. بابامهربان گفت همهٔ کسانی که توی دنیا اسم فامیلشان محمدی و گل سرخه با هم فامیلاند.»
فکر کنم رفته بود توی فکر. چون اصلاً حرف نزد.
گفتم: «خیلی عجیب است که تو به مهربانی بابامهربان نیستی.»
بدون آنکه نگاهم کند بلند شد و پشت کاپشنش را تکاند.
من هم بلند شدم و گفتم: «من اگر دختر بابامهربان بودم، از کسی قایم نمیکردم.» و راهم را گرفتم و بهطرف کلاس رفتم. منتظر بودم دنبالم بدود و بپرسد بابامهربان کیست و چه ربطی به او دارد. اما دنبالم نیامد و سؤالی نکرد.
توی راهرو، دختری که اسمش آدرینا نبود و دیگر میدانستم اسمش تاتیاناست موهایم را کشید و با پارمیدا هِرهِر خندیدند و آدامس گندهشان را باد کردند. من هم خندیدم و گفتم: «موهای من بلندترین موهایی است که یک کلاس چهارمی دارد. از کلاس اول موهایم را کوتاه نکردهام. آدامس اضافه دارید؟»»
حجم
۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه