دانلود و خرید کتاب دیدن در تاریکی ماریانا الساندری ترجمه احسان سنایی اردکانی
تصویر جلد کتاب دیدن در تاریکی

کتاب دیدن در تاریکی

معرفی کتاب دیدن در تاریکی

کتاب دیدن در تاریکی نوشتهٔ ماریانا الساندری و ترجمهٔ احسان سنایی اردکانی است. نشر بیدگل این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی که کمک می‌کند خودمان را از میان احوال تیره‌مان ببینیم و بشناسیم.

درباره کتاب دیدن در تاریکی

کتاب دیدن در تاریکی (Night Vision) کمک می‌کند خودمان را از میان احوال تیره‌مان ببینیم و بشناسیم. این کتاب که به قلم یک فیلسوف اگزیستانسیالیست نوشته شده، پنج فصل دارد. ماریانا الساندری در این کتاب با الهام از زندگی جمعی از فلاسفه‌ و نویسندگان کوشیده است نشانمان دهد رنجمان به‌معنای معیوب‌بودن نیست؛ بلکه از لطافت و حساسیت و هوشمندیمان حکایت می‌کند. او گفته است که متفکرانی همچون «آدری لرد»، «ماریا لوگونز»، «میگل د اونامونو»، «سی. اس. لوئیس»، «گلوریا آنزالدوا» و «کی‌یرکگور» آن‌قدر در خشم‌ و اندوه و اضطرابشان ماندند و تاب آوردند تا چشمشان به تاریکی عادت کرد. این نویسنده برایمان گفته است که چطور خواننده‌های این کتاب هم می‌توانند دیدن در تاریکی را در خود بپرورانند. کتاب «دیدن در تاریکی» نشانمان می‌دهد که وقتی یاد بگیریم تاریکی را بپذیریم، رفته‌رفته خودمان و تلخکامی‌هایمان را شریف و محترم و آشکارا بَشَروار خواهیم دید. این کتاب را نوشداروی ضروری و لازمی‌ برای مثبت‌اندیشیِ سمی و افسارگسیخته دانسته‌اند؛ مُهر تأییدی بر اینکه چنین احساساتی به این معنا نیستند که اشتباه می‌کنید یا مشکل دارید؛ بلکه در یک کلام یعنی انسانید.

خواندن کتاب دیدن در تاریکی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای افرادی نوشته شده است که در اضطراب از اطرافیانشان می‌شنوند «آرام باش»، به‌وقت افسردگی بهشان می‌گویند «غصه نخور» و در سوگ می‌شنوند «قدردان باش و مثبت فکر کن».

درباره ماریانا الساندری

ماریانا الساندری معلم، فیلسوف و استاد دانشگاه UTRGV بوده است. او به تدریس اگزیستانسیالیسم، فلسفۀ آمریکای لاتین و مطالعات ادیان مشغول بوده است. او را به عنوان فیلسوفِ «مدافعِ احوالات تیره» و فیلسوف اگزیستانسیالیست می‌شناسند. معروف‌ترین کتاب او «دیدن در تاریکی» (Night Vision: Seeing Ourselves Through Dark Moods) است که در ایران، توسط نشر بیدگل ترجمه و چاپ شده است.

بخشی از کتاب دیدن در تاریکی

«یک روز که در کلاس بحثمان دربارهٔ اندیشه‌های فیلسوف دانمارکی سورن کی‌یرکگور راجع به اضطراب‌ـ‌ـ‌ـ‌موضوع همین فصل‌ـ‌ـ‌ـ‌بود اوا سفرهٔ دلش را باز کرد. قبلا هم با من کلاس داشت اما هنوز راحت نبود سر کلاس حرف‌بزند. او که سرش پایین بود و گاهی نگاهم می‌کرد از درگیری‌هایش با اضطراب اجتماعی گفت. اوا همان چیزی که خصوصی به من گفته بود را در جمع بازگو کرد: اینکه برایش دشوار بود سر کلاس بیاید. ساموئل، از دانشجوهای سال‌دوم فلسفه که عاشق پیراهن‌های راه‌راه بود و خودش را «خُل‌وچِل» می‌خواند، با حرکتِ سر حرف‌های او را تأیید می‌کرد. او اعتراف کرد همین چند وقت پیش برای شرکت در یک کلاس تا دانشکده آمده و بعد دیده نمی‌تواند از ماشین پیاده شود. عدهٔ بیشتری با حرکت سر حرف‌هایش را تأیید کردند. این شیوه کارساز بود، لااقل برای همهٔ دانشجوهایی که آن روز تا دانشکده آمده بودند و خودشان را تا پای نیمکت کشانده بودند. خشنود بودم که دوست داشتند حرف دلشان را بزنند و خوشحال بودم تنها کسی نیستم که از رنج مشترکشان باخبر است.

پیش‌بینی نمی‌کردم که در این گفت‌وگوها وجه اشتراک دیگری هم پیدا کنند: کسانی که تجربهٔ اضطراب داشتند شرمگین بودند. آنها فقط دلشان می‌خواست عادی باشند و از اینکه حالشان خوب نبود حس بدی داشتند. از خودم پرسیدم پس آن‌همه پوستری که با هدف انگ‌زدایی از بیماری‌های روانی در محوطهٔ دانشکده می‌بینم به چه درد می‌خورند؟ اگر اضطراب این‌قدر شایع است چرا دانشجوها هنوز از مضطرب بودن احساس شرم می‌کنند؟ به ذهنم آمد که شاید روایت‌های جامعه از اضطراب باعث شده دانشجوها ـ‌ـ‌و بقیهٔ ماـ‌ـ‌ـ‌به‌جای‌بهتر شدن احساس بدتری پیدا کنیم.

روایت‌های ضدونقیضی که دربارهٔ اضطراب از گوشه‌کنار می‌شنویم، عملا باعث می‌شود دانشجوهایی مثل شاگردانم نتوانند با حال بدشان کنار بیایند. دانشجوها به من می‌گویند دچار نوعی اختلال، عارضه، نارسایی یا عدم تعادل شیمیایی در مغز شده‌اند و با دارو و مراقبه و دفترهای شکرگزاری و طبیعت‌درمانی رویش کار می‌کنند. آنها می‌کوشند اضطرابشان را برطرف کنند و می‌خواهند کمک بگیرند، اما وقتی نمی‌توانند افکار اضطراب‌آورشان را رام کنند بدتر می‌شوند. بااینکه نهایت سعیشان را می‌کنند، روایت‌هایی که از اضطراب می‌شنوند شرمسارشان کرده و ناراحت‌اند که اضطراب دارند. اینجا هم پای روایت معیوبیت در میان است و فکر می‌کنم فقط دانشجوها نیستند که مدام می‌شنوند اضطراب مایهٔ شرمساری است.»

زهره
۱۴۰۳/۰۸/۰۱

این کتاب را در سیاهترین روزهای زندگی ام به دست گرفتم. وقتی که مدام از خودم می‌پرسیدم چرا حالم بهتر نمی شود؟ حدود سه ماه قبل برای یافتن تسکینی به سراغ فلسفه های رواقی رفته بودم. اما به نظرم آنچه

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۶۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۵۱ صفحه

حجم

۲۶۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۵۱ صفحه

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۹۸,۰۰۰
۳۰%
تومان