کتاب باغ های بصره
معرفی کتاب باغ های بصره
کتاب باغ های بصره نوشتهٔ منصوره عزالدین و ترجمهٔ معانی شعبانی است. انتشارات آده این رمان معاصر مصری را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب باغ های بصره
رمان باغ های بصره حاوی داستان «هشام» است؛ کتابفروش جوان مصری که آنچنان به کتابهای تاریخی علاقه دارد که حین خواندن آنها جزئی از کتابها و داستانهایشان میشود. هشام بیش از همه به سرنوشت «یزید بن ابیه»، صوفی معتزلی علاقهمند است؛ فردی سادهلوح که بهدست صمیمیترین دوستش کشته میشود. عطر یاسمن تا ابد از روی گور او متصاعد میشود. عطر یاسمن در سراسر کتاب حاضر، جاری و ساری است؛ عطری که کشنده است و خاطرهانگیزه و زیبا و خطرناک. با هشام و عوالم او همراه شوید.
خواندن کتاب باغ های بصره را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر مصر و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره منصوره عزالدین
منصوره عزالدین در یک ژانویهٔ ۱۹۷۶ میلادی در دلتای نیل در مصر به دنیا آمد. او روزنامهنگار و نویسندهای اهل مصر است. در دانشگاه در رشتهٔ روزنامهنگاری تحصیل کرده و در ابتدا فعالیت حرفهای خود را با انتشار داستانهای کوتاه در مجلات و روزنامهها آغاز کرده است. این نویسندهٔ معاصر مصری، رمان «باغهای بصره» و کتاب «کوه زمرد» را نوشته است.
بخشی از کتاب باغ های بصره
«یاس در سرم خانه کرده، یاس در درون و اعضا و جوارحم جاری است، یاس تمام جهان اطرافم را انباشته. راهِ گلویم را میبندد و با عطرش خفه میشوم. دلم پر میکشد برای جهانی که از یاس در آن خبری نیست.
دیگر فقط خوابهایم نیستند که با این گل سفید بیرحم پر شدهاند، از سرزمین خوابهایم به جغرافیای بیداریام نقلمکان کرده است. تمام محیط اطرافم را در چنگ خود گرفته است. آن را روی شاخوبرگ درختچههایش شکوفا نمیبینم، بلکه آن را فروریخته و در میانهٔ راهها و مسیرها روی هم انباشتهشده یا میانهٔ طوفانی در هوا به پرواز درآمده میبینم. بقیهٔ عطرها خفه شدهاند. عطر ریحان مادرم و نعناعش از هم میپاشند، هر چیز دیگر مخفی میشود و من در مواجهه با خرمن گلهای مُرده، که عطرشان سینهٔ حساسم را به اجاقی گداخته بدل میسازد و از درون مرا میسوزاند، تنها و بییاور میمانم.
بی وقفه سرفه میکنم، اعضایم یکی پس از دیگری کنده میشوند. در آرزوی اینکه راهی باشد تا حس بویایی و شنواییام را از بین ببرد، چشمانم را میبندم، ولی عطر غلیظتر میشود. چشمانم را باز میکنم و خودم را میان نخلستانها و تاکستانهایی گسترده میبینم. یاسی نمیبینم، بااینحال رایحه و فکرش به من چسبیده است. با چشم خیالم قطاری از درختچههایش را میبینم که فرشتههایی بلورین برای چیدن گلهایشان روی آنها خم شدهاند. گلها از فرشتهها جدا میشوند و به سوی آسمان پر میکشند. رنگشان جلا مییابد و سفیدیشان به حد درخشش میرسد. در آنها دقیق میشوم و چهرههایی میبینم که به جسم و تن تبدیل میشوند. با صدایی که ربطی به صدایی که از خودم میشناسم ندارد میگویم: این شیخم، حسن بصری، است و این پیشوایم، واصل بن عطاست و این عمرو بن عبید باب است و این که مشغول نوشتن است مالک نسّاخ است. خودم را در میانشان میبینم. گاهی به دنبال بصری میدَوم و گاهی طرف ابو حذیفه رو برمیگردانم. به ذهنم میرسد که میان این دو حیران ماندهام. نه، گویا داوری در میانشان هستم. اما چهطور شخص ضعیفی مثل من میتواند میان این دو با تمام کبکبه و دبدبهشان داوری کند؟ این فکر را از خودم دور میکنم و به راهم ادامه میدهم. چشمانم به بالا دوخته شده. جایی که گلها و پیشوایان به سمت معراجی بالا میروند که اندازه و ابعادش را درک نمیکنم.»
حجم
۱۷۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۳ صفحه
حجم
۱۷۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۳ صفحه
نظرات کاربران
من بخشهایی از این کتاب رو توی اینستاگرم و توی استوری یک دوست دیدم؛ به نظر کتاب خوبی میومد و اون چند سطر و پاراگراف مختصری که خوندم؛ ترجمهی روان و خوبی داشت؛ منتهای ماجرا سوالی که مطرح شده برام