دانلود و خرید کتاب آرمانس استاندال (ماری آنری بیل) ترجمه مریم اکرمی فرد
تصویر جلد کتاب آرمانس

کتاب آرمانس

انتشارات:نشر نیماژ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آرمانس

کتاب آرمانس نوشتهٔ استاندال (ماری آنری بیل) و ترجمهٔ مریم اکرمی فرد است. نشر نیماژ این رمان فرانسوی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب آرمانس

کتاب آرمانس (Armance) حاوی یک رمان فرانسوی است که «آندره ژید» آن را بهترین رمان استاندال دانسته و خلق شخصیت‌های بدیعی همچون «اوکتاو» و جسارت استاندال (ماری آنری بیل) در پرداختن به چنین شخصیت‌های را ستوده است؛ در واقع موضع آندره ژید چندان هم خلاف واقع نیست؛ چراکه استاندال به‌خوبی می‌‌دانست رمانْ آزادترین گونه‌ٔ ادبی موجود است و امکان هرگونه مقدمه‌‌چینی در آن وجود دارد و می‌‌تواند حتی به بروز آن حجم از جسارتی بینجامد که ممکن است در ژانرهای دیگر خطرناک باشد و این‌گونه بود که آرمانس متولد شد. داستان این رمان چیست؟ «اوکتاو دو ملیوه»، جوانی فیلسوف‌مسلک است که قسم خورده تا آخر عمر عاشق نشود اما دوستی صمیمی دارد به نام «آرمانس دو زوهیلوف» و تمام تفکرات و اعمالش را با او در میان می‌گذارد؛ به‌غیر از یک راز؛ رازی که هیچ‌کس از آن خبر ندارد و زندگی اوکتاو را تیره‌وتار کرده است. این راز چیست؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب آرمانس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فرانسه و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره استاندال

استاندال با اسم حقیقی «هنری ماری بیل» در سال ۱۷۸۳ در گرینوبل به دنیا آمد و دوران کودکی سختی را گذارند. او در ایتالیا و در جنگ شکست‌خورده‌ٔ روسیه خدمت کرد و در سال ۱۸۲۱ عاشق زنی به نام کنتس «کلمنتاین کوریال» شد. این رابطه‌ٔ عاشقانه دلیل اصلی شروع نگارش رمان «درباره‌ٔ عشق» بود. یکی از درخشان‌ترین آثار استاندال، «سرخ و سیاه» نام داشت که در سال ۱۸۳۱ به نگارش درآمد؛ رمانی پیچیده که جامعه‌ٔ فرانسه در اوایل قرن ۱۹ را به تصویر می‌کشد. دومین اثر مشهور او با عنوان «صومعه‌ٔ پارم» منتشر شد که به‌سرعت مورد تحسین فراوان بالزاک و افراد بسیاری قرار گرفت. او نویسندهٔ سبک رئالیسم در فرانسهٔ قرن ۱۹ میلادی‌ است و تا پیش از آنکه با نام استاندال مشهور شود، با اسامی بسیاری از جمله «لوییس الکساندر بومبت» و «آناستازیوس سر پیر» آثارش را منتشر می‌کرد و تنها یک کتاب را با نام حقیقی خودش منتشر کرد؛ کتابی تحت عنوان «تاریخ نقاشی» که در سال ۱۸۱۸ منتشر شد. او در طول عمر خود از بیش از ۱۰۰ اسم مستعار استفاده کرد که به‌طرز شگفت‌آوری متنوع بودند. برخی از این اسامی را بیش از یک بار استفاده نکرد؛ درحالی‌که در طول زندگی، برخی از این اسامی را دوباره مورد استفاده قرار داد. «پروسپر مریمه» که مکاتباتی با استاندال داشت، اذعان کرده که استاندال هرگز نامه‌ای را بدون نام جعلی ننوشت. استاندال در سال‌های پایانی عمرش درگیر بیماری شد و در سال ۱۸۴۲ از دنیا رفت.

بخشی از کتاب آرمانس

«اوکتاو، دل‌سرد از رفتارهایی که از آرمانس می‌دید، فکر می‌کرد که حداقل می‌تواند به‌عنوان یک دوست شنوندهٔ دلیل نگرانی‌های او باشد؛ چراکه او غمگین بود و اوکتاو دراین‌باره هیچ شکی نداشت. همچنین برایش واضح بود که شوالیه دو بنیوه سعی می‌کند تمام فرصت‌های کوچکی را که تقدیر در هنگام پیاده‌روی یا در محفل برای گفتن کلمه‌ای به آرمانس برایش مهیا می‌کرد، از او بگیرد.

کلمات نصفه‌ونیمه‌ای که اوکتاو هرازگاهی می‌توانست بگوید هم بی‌جواب باقی می‌ماند. آرمانس باید برای اعتراف به دردش و کنارزدن سیستم کنترل کاملی که بر خودش تحمیل کرده بود، عمیق‌تر از این تهییج می‌شد. اوکتاو خودش جوان‌تر و بینواتر از آن بود که بتواند چنین چیزی را بفهمد و آن را به کار گیرد.

فرماندار دو سوبیران برای شام به آندیئی آمد؛ آن شب رعدوبرق زد و باران شدیدی گرفت. به فرماندار اصرار کردند بماند و اتاقی درست کنار اتاقی که اوکتاو به‌تازگی در طبقهٔ دوم قصر گرفته بود، به او دادند. آن شب اوکتاو تصمیم گرفته بود کمی هم که شده شادی آرمانس را برگرداند؛ احتیاج داشت ببیند که او می‌خندد؛ او در آن لبخند تصویری از صمیمیت قدیمشان می‌دید. شادکردنش اصلاً موفقیت‌آمیز نبود و آرمانس را بسیار دل‌گیر کرد. وقتی او جوابی نداد، مجبور شد در همین حال که آرمانس همچنان سکوت ماتم‌وار خود را ادامه می‌داد، صحبت‌های طنزآمیزش را خطاب به خانم دو اومل که در آن‌جا حاضر بود و به‌شدت هم می‌خندید، ایراد کند.

اوکتاو جسارت خود را جمع کرد تا سؤالی از او بپرسد که به نظر می‌رسید پاسخی طولانی داشته باشد: آرمانس با دو کلمهٔ خشک‌وخالی پاسخش را داد. او که به‌خاطر بی‌مهری واضح آرمانس دل‌سرد شده بود، درلحظه سالن را ترک کرد. رفت به باغ تا هوایی عوض کند و شکاربانی را دید که به او گفته بود فردا صبح زود برای شکار خواهد رفت.

خانم دو اومل در محفل احاطه شده بود با افرادی جدی و گفت‌وگوها به نظرش خسته‌کننده می‌آمدند، تصمیمش را گرفت و ناپدید شد. این دومین قرار ملاقات برای آرمانس بیچاره از روز هم روشن‌تر بود. خشمگین از رفتار دوگانهٔ اوکتاو که آن شب هر زمانی که می‌یافت، کلماتی مهرآمیز نثار آرمانس می‌کرد، به اتاق خودش رفت تا کتابی را بردارد که تصمیم داشت، مانند شعر انگلیسی کوتاه، از دستگیرهٔ در اتاق اوکتاو بیاویزد. حین گام‌برداشتن در راهرویی که او را به اتاق پسرخاله‌اش می‌رساند، صدایی از داخل اتاق شنید؛ در اتاق اوکتاو باز و او مشغول آماده‌کردن تفنگ شکاری‌اش بود. گذرگاه بسیار کوچکی در آن‌جا بود که به‌عنوان دومین ورودی اتاقی که به‌تازگی برای فرماندار تدارک دیده شده بود، به‌کار گرفته می‌شد، درِ این اتاقک روبه‌راهرو باز می‌شد. بدبختانه این در باز بود. همزمان با پیش‌روی آرمانس، اوکتاو به در اتاقش نزدیک شد، به نظر می‌آمد می‌خواهد وارد راهرو شود. ملاقات با اوکتاو در این لحظه برایش وحشتناک بود. تنها اندازه‌ای زمان داشت که خودش را در گذرگاهی که مقابلش باز شده بود، بیندازد. با خودش گفت:‌ «به‌محض اینکه اوکتاو بیرون رفت، کتاب را آن‌جا می‌گذارم.» به‌حدی از کاری که برای انجامش خطر کرده بود و گناه بزرگی هم محسوب می‌شد، گیج و سردرگم شده بود که نمی‌توانست درست استدلال کند.

در حقیقت اوکتاو از اتاق خارج شد، از جلوی در باز اتاقکی که آرمانس در آن بود، گذشت، اما تا جلوی راهرو بیشتر پیش نرفت. جلوی یکی از پنجره‌ها قرار گرفت و دو بار سوت زد؛ انگار به کسی علامت می‌داد. شکاربان که در دفتر مشغول نوشیدن بود، پاسخی نداد، اوکتاو پای پنجره ماند. با وجود مهمانان در سالن طبقهٔ همکف و خدمتگزاران در طبقهٔ زیرزمین، بر این قسمت از قصر چنان سکوتی حاکم بود که آرمانس، درحالی‌که قلبش به‌شدت بر سینه‌اش می‌کوبید، جرئت کوچک‌ترین حرکتی نداشت. از این‌ها گذاشته، آرمانس بینوا نمی‌توانست چشم بر این حقیقت که اوکتاو به کسی علامت داده است، ببندد. به نظرش می‌آمد که خانم دو اومل همه‌چیز را به‌درستی برنامه‌ریزی کرده است.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۶۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۶۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۲۵۰,۰۰۰
۷۵,۰۰۰
۷۰%
تومان