
کتاب مزد ترس
معرفی کتاب مزد ترس
کتاب الکترونیکی «مزد ترس» نوشتهٔ گراهام گرین و با ترجمهٔ سعید کلاتی توسط نشر نیماژ منتشر شده است. این رمان در دستهٔ آثار داستانی قرار میگیرد و به بررسی روان انسان، ترس، خیانت و پیامدهای آنها در زندگی میپردازد. گرین با خلق شخصیتهایی پیچیده و فضاهایی پرتنش، داستانی را روایت میکند که در آن مرز میان امنیت و تهدید، اعتماد و تردید، بهشدت باریک است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مزد ترس
«مزد ترس» از جمله رمانهای جدی گراهام گرین است که در قالب داستانی پرکشش و با فضاسازیهای سینمایی، به لایههای پنهان روان انسان و تأثیر ترس بر سرنوشت او میپردازد. این کتاب در دورهای نوشته شده که گرین تجربههای زیستهٔ خود را، بهویژه از دوران جنگ و همکاری با سرویس اطلاعاتی بریتانیا، در آثارش بازتاب داده است. روایت داستان در فضایی مهآلود و روستایی شکل میگیرد و شخصیتها درگیر موقعیتهایی میشوند که آنها را به مرزهای اخلاقی و روانیشان میرساند. ساختار رمان مبتنی بر پیشبرد تدریجی تعلیق و کشف تدریجی رازهاست و شخصیتپردازیها با دقت و ظرافت انجام شدهاند. گرین در این اثر، همانند دیگر رمانهایش، مرز میان خیر و شر را مبهم و خاکستری ترسیم میکند و خواننده را به تأمل دربارهٔ انتخابها و پیامدهایشان دعوت میکند. «مزد ترس» با نگاهی عمیق به درون انسان، داستانی را روایت میکند که در آن ترس، تنهایی و جستوجوی معنا، محور اصلی حرکت شخصیتهاست.
خلاصه داستان مزد ترس
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «مزد ترس» با فرار مردی به نام «اندروز» آغاز میشود که در پی حادثهای، ناچار است شب را در جنگلی مهآلود و ناشناخته سپری کند. او زخمی و خسته، به کلبهای پناه میبرد که در آن زنی جوان به نام «الیزابت» و جسد مردی پیر حضور دارند. اندروز که تحت تعقیب است، ناچار میشود هویت خود را پنهان کند و با الیزابت وارد گفتوگویی پرتنش و رازآلود میشود. فضای داستان سرشار از اضطراب، بیاعتمادی و تردید است؛ اندروز مدام میان میل به فرار و نیاز به پناهگرفتن در نوسان است و الیزابت نیز با ترسها و تنهایی خود دستوپنجه نرم میکند. در ادامه، مراسم تدفین مرد پیر، حضور اهالی روستا و نگاههای قضاوتگر آنها، بر فشار روانی شخصیتها میافزاید. اندروز برای حفظ امنیت خود، مجبور میشود نقش برادر الیزابت را بازی کند و در این میان، گذشتهٔ تلخ و روابط پیچیدهٔ او با پدرش و کارلیون، یکی از تعقیبکنندگانش، به تدریج آشکار میشود. داستان با پیشروی در فضای مهآلود و پرتعلیق، به کندوکاوی درونی دربارهٔ ترس، هویت، تنهایی و معنای همدلی بدل میشود. گرین با روایت جزئیات ذهنی و عاطفی شخصیتها، خواننده را به قلب اضطراب و تردید میبرد، بیآنکه پایانی قطعی یا آرامشبخش برای سرنوشت آنها رقم بزند.
چرا باید کتاب مزد ترس را بخوانیم؟
«مزد ترس» اثری است که با فضاسازی منحصربهفرد و شخصیتپردازیهای چندلایه، تجربهای متفاوت از مواجهه با ترس، تنهایی و اضطراب را پیش روی خواننده میگذارد. این کتاب با روایت داستانی پرتعلیق و روانشناسانه، به بررسی مرزهای اخلاقی و روانی انسان میپردازد و نشان میدهد چگونه ترس میتواند رفتار و انتخابهای افراد را دگرگون کند. مطالعهٔ این رمان فرصتی است برای تأمل دربارهٔ ماهیت ترس، نقش آن در شکلگیری هویت و روابط انسانی و همچنین مواجهه با موقعیتهای بحرانی و تصمیمگیریهای دشوار.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای روانشناسانه، داستانهای پرتعلیق و آثار ادبیات انگلیسی قرن بیستم مناسب است. همچنین کسانی که دغدغهٔ شناخت لایههای پنهان شخصیت انسان، تأثیر ترس و اضطراب بر رفتار و روابط انسانی را دارند، از خواندن این اثر بهره خواهند برد.
بخشی از کتاب مزد ترس
«همزمان با خاموشیِ آخرین روشنایی به بالای تپه رسید و با دیدن منظرهٔ جنگل زیر پایش از شدت آسودگیِ خیال داشت به گریه میافتاد. دلش میخواست خود را روی آن علفهای کوتاه هرسنشده پرت کند و به آن پرهیب تیرهٔ آرامشبخش خیره شود؛ پرهیبی که پیشتر هیچ امیدی به دیدنش نداشت. بهاینترتیب، حالا میتوانست بخیهٔ پهلویش را درمان کند؛ بخیهای که با هر تکان، تکانهای ناشی از پایینآمدن از آن تپه، بزرگ و بزرگتر شده بود. همینطور که از سطحی موازی با آسمان رو به پایین میرفت، آن هوای سرد که از جانب دریا وزیده و در طول نیمساعت گذشته امانش را بریده بود، از نفس افتاد و حالا همچون دَمِشِ هوای گرمی به صورتش حس میشد. تو گویی آن جنگل دری بود که بر لولای بزرگی تاب میخورد، سایهای بهسویش بالا آمد و چمنِ زیر پاهایش از طلایی به سبز، به ارغوانی و سرانجام به خاکستریِ کمرنگ تغییر رنگ داد. از فاصلهٔ دهدوازدهمتری، ناگهان پرچینی مقابل چشمانش پدیدار شد. حواسِ خسته و منگَش عطر برگهای تمشکِ پارسالهٔ خیس از باران قبلی را تشخیص داد. لحظهای، آن عطرْ او را در رضایتی دلانگیز فروبرد و حسرتِ دمی آسودن در آن نقطه را بر دلش باقی گذاشت. قبلاز رسیدن به پرچین، علفها بلندتر شدند و کمی بعد، پاهایش با گِلِ خیس سنگین شدند و ناگاه به خود آمد و دید پای در مسیری نهاده که قبلاً بارها طی شده بود. اینْ پاهایش، و نه ذهنش، بودند که به این کشف دست یافتند؛ آنها سرگردان و بیهدف پیش میرفتند، لحظهای در کانون گِلآلود مسیر، لَختی دیگر بر علفهای صفبسته در لبهٔ سمت راست پرچین، کمی بعد افتانوخیزان بر حاشیهٔ بیرونی سوی دیگر پرچین. ذهنش مَلغَمهای شده بود از بوها و اصوات، سکوت دریا، خاطرهٔ سنگریزههای نالان، شمیم برگهای نمدار و خاک رُس لهیده زیرپا، ردِ نمک بهجایمانده از بادی که فراز تپهٔ پشتِسرش وزیده بود، آواها و گامهای خیالی. پاهایش همچون تکههای جورچینی درهم فرومیرفتند و از شدت ترس و خستگی گویی از یادش رفته بودند.»
حجم
۲۲۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۲۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه