
کتاب پشت برج
معرفی کتاب پشت برج
کتاب الکترونیکی «پشت برج» نوشتهٔ غلامرضا رضایی مجموعهای از داستانهای کوتاه است که نشر نیماژ آن را منتشر کرده است. این اثر با روایتهایی از زندگی روزمره، خاطرات و تجربههای آدمهایی از طبقات و موقعیتهای مختلف اجتماعی، تصویری از زیست شهری و حاشیههای آن ارائه میدهد. داستانها در فضاهایی آشنا و ملموس میگذرند و با نگاهی جزئینگر به روابط انسانی، خاطرات، مهاجرت، جنگ و دگرگونیهای اجتماعی میپردازند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب پشت برج
«پشت برج» مجموعهای از داستانهای کوتاه است که غلامرضا رضایی در آن با زبانی دقیق و تصویری، به روایت زندگی شخصیتهایی میپردازد که در دل شهرها و حاشیههای آن روزگار میگذرانند. این کتاب در قالب ناداستان و داستان کوتاه نوشته شده و هر داستان، روایتی مستقل اما در عینحال پیوسته با فضای کلی کتاب دارد. فضای داستانها اغلب در شهرهای جنوبی و مرکزی ایران میگذرد و نویسنده با تکیهبر جزئیات محیطی و روابط انسانی، تصویری از زیست روزمره، خاطرات جمعی، مهاجرت، جنگ و تأثیرات آن بر زندگی مردم ارائه داده است. ساختار کتاب بهگونهای است که هر داستان، پنجرهای تازه به دنیای شخصیتها و دغدغههایشان باز میکند و در مجموع، کتاب را به اثری چندلایه و پررمزوراز بدل کرده است. غلامرضا رضایی در این مجموعه، با نگاهی واقعگرایانه و گاه تلخ، به روایتهایی از امید، شکست، دلتنگی و جستوجوی هویت پرداخته است.
خلاصه داستان پشت برج
در «پشت برج»، هر داستان با موقعیتی خاص آغاز میشود و شخصیتهایی را به تصویر میکشد که درگیر مسائل روزمره، خاطرات گذشته یا بحرانهای اجتماعیاند. داستانها اغلب با توصیف دقیق محیط و روابط انسانی شروع میشوند و بهتدریج لایههای پنهان زندگی شخصیتها را آشکار میکنند. برای مثال، در داستان «پل سیاه»، فضای یک سلمانی محلی به بستری برای گفتوگوهای روزمره و افشای زخمهای اجتماعی بدل میشود؛ جایی که اخبار خودکشی، خاطرات انقلاب و دغدغههای معیشتی در هم میآمیزد. در داستان «پردهای از یک نمایش»، جمعی از دوستان در باشگاهی قدیمی گرد هم میآیند و در پس گفتوگوهای ساده، نشانههایی از تغییرات اجتماعی و اضطرابهای جمعی دیده میشود. روایتها اغلب با خاطرات جنگ، مهاجرت، فقر یا دگرگونیهای شهری گره خوردهاند و شخصیتها در تلاش برای یافتن معنا یا پناهی در دل آشوبهای بیرونیاند. دغدغههای هویتی، حسرت گذشته، و تلاش برای کنارآمدن با واقعیتهای تلخ، درونمایهٔ مشترک بسیاری از داستانهاست. نویسنده با جزئینگری و فضاسازی دقیق، تجربههای زیستهٔ شخصیتها را به گونهای روایت میکند که خواننده با آنها همحس میشود و در عینحال، فاصلهای انتقادی نسبت به جهان پیرامون حفظ میکند.
چرا باید کتاب پشت برج را بخوانیم؟
این کتاب با روایتهایی کوتاه و متنوع، تصویری زنده و چندوجهی از زندگی در شهرها و حاشیههای ایران معاصر ارائه میدهد. «پشت برج» با پرداختن به جزئیات زیست روزمره، خاطرات جمعی و دغدغههای اجتماعی، فرصتی برای تأمل در تجربههای مشترک و فردی فراهم میکند. خواندن این مجموعه، امکان مواجهه با روایتهایی از امید، شکست، دلتنگی و جستوجوی هویت را به مخاطب میدهد و او را به تماشای لایههای پنهان زندگی آدمهای معمولی دعوت میکند. این کتاب برای کسانی که به داستانهای کوتاه با فضاسازی دقیق و شخصیتپردازی ملموس علاقه دارند، تجربهای متفاوت و تأملبرانگیز خواهد بود.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ «پشت برج» به علاقهمندان داستان کوتاه، دوستداران ادبیات معاصر ایران و کسانی که دغدغهٔ شناخت لایههای پنهان زندگی شهری، مهاجرت، خاطرات جمعی و تأثیرات جنگ را دارند پیشنهاد میشود. این کتاب برای کسانی که به دنبال روایتهایی واقعگرایانه و چندلایه از زندگی روزمرهاند، مناسب است.
بخشی از کتاب پشت برج
«پیداکردن نشانی همیشه برایم مشکل بوده؛ آن هم توی همچین جایی بدون تابلو و علامت راهنما. فلکه را به اشتباه میگذرم و تا برگردم، کمی دیر میرسم. ماشین را میبرم روبهروی مغازه. سیویکیدوسالهمردی نشسته روی صندلی اصلاح. سیگاری روشن میکنم و دمِدر منتظر میمانم. دورتر سگی کنار مجتمع نیمهکارهای پرسه میرود. سلمانی جایی پرت است و دنج. پشت بازارچهٔ تازهسازی که بیشتر مغازههایش خالیاند و خیابان جلواش هنوز آسفالت نشده. بهقول سیاوش صحرای دغ. دفعهٔ پیش که رسانده بودم مغازه، گفت: جا قحطیه. میگفت: «خوب جرئت داری سرت را بدهی دست این.» انیشتین قیچیبهدست با موهای مشتری ور میرود. تهسیگارم را میاندازم توی جوب جلو مغازه و میروم داخل. انیشتین گرم حرفزدن سری تکان میدهد. مینشینم روی صندلی رو به تلویزیون. تلویزیون مستندی از جنگل آمازون پخش میکند؛ توفْتوفِ بارانهای استوایی در تاریکروشن جنگل. حس میکنی الان است که همهٔ کَتوکولت خیس بشود از باران. انیشتین صندلی مشتری را دور میزند و رو بهش میگوید: همون معلمه رو میگی دیگه. «هیشکی فکرش رو نمیکرد.» «انگار یه موقعی هم به مشکل خورد، درست میگم.» مشتری از توی آینه دزدکی نگاهم میکند، چینی میاندازد به پیشانیاش. زیر لب میگوید: «بعد اون قضیه دیگه نذاشتن برگرده سر کار.» چشم میگیرم و مجلهٔ ورزشی روی میز را برمیدارم. گوشهام زل میماند به حرفهاشان.»
حجم
۶۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۶۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه