
کتاب ابجد خون
معرفی کتاب ابجد خون
کتاب الکترونیکی «ابجد خون» نوشتهٔ فرهاد رفیعی اثری است که نشر نیماژ آن را منتشر کرده است. این رمان در دستهبندی ادبیات معاصر فارسی قرار میگیرد و با روایتی چندلایه، به زندگی شخصیتهایی در بستر شهری پرآشوب میپردازد. فضای داستان، میان واقعیت و خیال، گذشته و حال، و تجربههای ذهنی و عینی شخصیتها در نوسان است. «ابجد خون» با بهرهگیری از عناصر اسطورهای، جادویی و اجتماعی، تصویری از زیست انسان معاصر در مواجهه با ترسها، خاطرات و روابط پیچیده ارائه میدهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ابجد خون
«ابجد خون» رمانی است که فرهاد رفیعی در آن با نگاهی به زندگی شهری و روابط انسانی، داستانی چندلایه و پرجزئیات را روایت کرده است. این کتاب در قالب داستان بلند یا رمان نوشته شده و ساختاری اپیزودیک دارد؛ روایتها و خردهداستانهایی که به هم پیوستهاند و در کنار هم، تصویری از زندگی شخصیت اصلی و اطرافیانش میسازند. فضای داستان، میان واقعیت و خیال حرکت میکند و عناصر جادویی، اسطورهای و حتی آیینی در آن حضور پررنگی دارند. نویسنده با استفاده از زبان تصویری و جزئینگر، شهر و آدمهایش را بهگونهای به تصویر کشیده که مرز میان کابوس و واقعیت، گذشته و حال، و حتی مرگ و زندگی، بارها جابهجا میشود. «ابجد خون» اثری است که در آن دغدغههای هویتی، ترسهای ریشهدار، خاطرات خانوادگی و مناسبات اجتماعی در هم تنیده شدهاند و خواننده را به سفری درونی و بیرونی در دل شهر و ذهن شخصیتها میبرد.
خلاصه داستان ابجد خون
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «ابجد خون» با روایتی سیال و چندلایه، زندگی داوود را دنبال میکند؛ مردی که در شهری پر از زخم و آشوب، با ترسها، خاطرات و روابط پیچیدهٔ خانوادگی و عاطفی خود دستوپنجه نرم میکند. روایت با صحنههایی از شبهای شهر آغاز میشود؛ جایی که زخمهای شهر سرباز میکنند و شخصیتها درگیر موقعیتهایی میشوند که مرز میان واقعیت و کابوس را محو میکند. داوود با پدری بیمار، خاطرات کودکی، عشق ناکام به دختری به نام روشنک و حضور سایهوار شخصیتهایی مانند داشآکل و معرکهگیر، درگیر است. مار، بهعنوان نمادی از ترس و مواجهه با ناشناختهها، در زندگی داوود حضوری پررنگ دارد و او را به چالش میکشد تا با ریشههای ترس و گذشتهٔ خود روبهرو شود. روایتهایی از گذشتهٔ خانواده، خاطرات مادر و پدر، و مواجهه با مرگ و بیماری، در کنار جستوجوی هویت و عشق، داستان را پیش میبرند. عناصر آیینی و اسطورهای، مانند ابجد و طلسمها، در متن حضور دارند و به روایت عمق و لایههای بیشتری میبخشند. داستان با رفتوبرگشتهای زمانی و مکانی، و با تکیهبر جزئیات زندگی روزمره و ذهنیت شخصیتها، تصویری از زیست انسان معاصر در دل شهری پر از ترس، خاطره و امید ترسیم میکند، بیآنکه پایانی قطعی یا پاسخی روشن به پرسشهای شخصیتها بدهد.
چرا باید کتاب ابجد خون را بخوانیم؟
«ابجد خون» با روایتی چندلایه و فضاسازی منحصربهفرد، تجربهای متفاوت از خواندن رمان معاصر فارسی را رقم میزند. این کتاب با پرداختن به ترسهای ریشهدار، خاطرات خانوادگی، مناسبات اجتماعی و عناصر اسطورهای، مخاطب را به سفری درونی و بیرونی میبرد. روایت سیال و جزئینگر، امکان همذاتپنداری با شخصیتها را فراهم میکند و خواننده را با لایههای پنهان ذهن و زندگی شهری روبهرو میسازد. برای کسانی که به دنبال اثری هستند که مرز میان واقعیت و خیال را جابهجا کند و دغدغههای هویتی و انسانی را به تصویر بکشد، این رمان میتواند تجربهای تازه و تأملبرانگیز باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر فارسی، دوستداران روایتهای چندلایه و پیچیده، و کسانی که به موضوعاتی مانند هویت، ترس، خاطرات خانوادگی و مناسبات اجتماعی علاقه دارند، مناسب است. همچنین برای مخاطبانی که به عناصر اسطورهای و آیینی در ادبیات توجه دارند و به دنبال اثری متفاوت از جریان غالب داستاننویسی هستند، «ابجد خون» پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب ابجد خون
«شب که از نیمه میگذرد، زخمهای شهر دهن باز میکنند و چرک و مرض آبسهکردهٔ روز را میریزند بیرون. دزد میپرد و از تیغهٔ دیوار، آویزان میشود. نشئهٔ شیره شکم یبسش را ته بنبست خالی میکند. زنی کنار تخت توی راهروی اورژانس به هوار پُردرد شوهر، صلوات فوت میکند. توی تراس طبقهٔ یازده، زنی قد دراز میکند و میایستد رو تیغهٔ نردهها و به بادِ افتاده توی لباسخوابش نگاه میکند. مستِ تاخرخرهخورده عق میزند توی کاسهٔ مستراح. زیر پل، دختر دست روی چاک پرخون صورت، به تیپا از پژو پرت میشود بیرون. توی گاراژ متروک، یکی بار را تحویل میدهد؛ یکی تأیید میکند؛ یکی تحویل میگیرد. دست خونی، جسدِ توی کیسهزباله را از پای شمشادهای بلوار، کشانبرکشان سُر میدهد توی جوب. داوود در آنگاه چشم وا میکند و با خودش چشمبهچشم میشود؛ با خودش که بیرون از او، نشسته لب تخت و ناخن میگیرد. مو نمیزنند. از خودش آنجا سر تخت، بیرون از تنش، میترسد؛ از اینهمه شباهت. فقط یک تفاوت با خودش دارد که همان بیشتر میترساندش: رگهای خباثت که به چشمهاش، به لبخند یکوریِ بود و نبود روی لبهاش آمده است. طرح و قوارهٔ اندام، همه خودش است. صورت، صورت خودش است؛ اما حالت آن صورت، آن شومی توی نگاه مال او نیست. هیچوقت تو صورتش نبوده؛ نه توی آینه، نه توی هیچکدام از عکسهاش.»
حجم
۳۲۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۵۰ صفحه
حجم
۳۲۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۵۰ صفحه