کتاب کالیگولا
معرفی کتاب کالیگولا
کتاب کالیگولا نوشتهٔ آلبر کامو و ترجمهٔ امیر لاهوتی است. انتشارات جامی این نمایشنامهٔ فرانسوی را روانهٔ بازار کرده است؛ نمایشنامهای که در چهار پرده نگاشته شده است.
درباره کتاب کالیگولا
«کالیگولا» نام امپراتوری است که ۳۸ سال پس از میلاد مسیح در روم حکومت میکرد. زندگی این امپراتور پس از مرگ خواهر و معشوقهاش «دروزیلا» کاملاً تغییر و به مدت سه روز غیبت میکند؛ سپس با یک شخصیت غیرقابلباور و غیرممکن به قصر بازمیگردد. کتاب کالیگولا ماجرای این امپراتور نیمهدیوانه را در قالب نمایشنامه روایت میکند. ماجرا در قصر اتفاق میفتد. ۲۴ شخصیت در این نمایشنامه ایفای نقش میکنند. نمایشنامه از دو پرده تشکیل شده است. کالیگولا در پردهٔ دوم به مقامات و بزرگزادگان اهانت میکند. زمانی که با تخت روان به بیرون شهر میرود، آنها را مجبور به دویدن دنبال تختش میکند، اموال آنها را مصادره، پدران و حتی پسران آنها را بدون هیچ دلیل خاصی میکشد و... . کالیگولا معتقد است که در سرتاسر امپراتوری روم تنها شخصی است که آزاد است و آمده تا این آزادی را به دیگران نیز بیاموزد. میخواهد آسمان را با دریا بیامیزد، زشتی و زیبایی را در هم ریزد و از رنج، خنده برانگیزد. او فکر میکند با دگرگونکردن دنیا و آزادی مطلق میتواند سعادت بشری را به ارمغان آورد. «کالیگولا» طرفدار خشونت است و زیبایی و دلسوزی را رد میکند. از دیگران هم انتظار دارد همین رفتار را داشته باشند.
کالیگولا یکی از نمایشنامههایی است که آلبر کامو در سال ۱۹۳۸ نوشت؛ سپس در سال ۱۹۴۵ آن را اصلاح کرد و در پاریس به صحنه برد که با استقبال کمنظیری مواجه شد. در سال ۱۹۵۸ تغییراتی اساسی در آن داد، بعضی قسمتها را حذف و صحنههایی را به آن اضافه کرد. آلبرکامو «کالیگولا» را محور اصلی این نمایشنامه قرار داده است. او دلیل رفتارهای «کالیگولا» را بهنوعی آگاهی از مرگ قرار داده است که موجب فعالشدن حسهای بسیاری در او شده است. شخصیتهای فرعی نمایشنامه همه از «کالیگولا» متنفرند و قصد کشتن او را دارند، اما تضادی عجیب در این بین وجود دارد؛ تنفر آنها همزمان است با احترام به عقاید «کالیگولا». زمانی که همگی قصد کشتن او را میکنند، «سیپیون»، پسر یکی از بزرگزادگان میگوید که نمیتواند مخالف او باشد؛ حتی اگر او را بکشد دستکم دلش همراه او خواهد بود. آلبر کامو در پردهٔ آخر به زیبایی هر چه تمامتر سرنوشت «کالیگولا» را به تصویر میکشد. او معتقد است «کالیگولا» مردی است که از بس به اندیشهٔ خود وفادار است، وفاداری به انسان را از یاد میبرد و این سرگذشتی فجیع را برایش در پی خواهد داشت.
میدانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان»، «علیرضا نادری» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب کالیگولا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی فرانسه و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره آلبر کامو
آلبر کامو در ۷ نوامبر سال ۱۹۱۳ در خانوادهای فقیر در الجزایر متولد شد. آن زمان الجزایر تحت استعمار فرانسه بود. پدرش کارگری فقیر بود و مادرش خدمتکار بود. آنها صاحب ۲ فرزند به نام «لوسین» و «آلبر» بودند. پدرش در جنگ کشته شد. مسئولیت نگهداری ۲ بچه بر عهدهٔ مادرش افتاده بود. کامو بهخاطر خانوادهاش مدرسه را رها کرد و به کارگری مشغول شد. معلمش به استعداد او پی برد و او را به ادامهٔ تحصیل تشویق و کمک کرد تا بتواند بورسیهٔ تحصیلی شود. با وجود اینکه کامو یکی از متفکران مکتب اگزیستانسیالیسم است، همواره این برچسب خاص را رد میکرد. او در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و تا پیش از آنکه در سال ۱۹۳۰ گرفتار بیماری سل شود، دروازهبان تیم فوتبال این دانشگاه بود. کامو در بعدازظهر چهارم ژانویهٔ ۱۹۶۰ و در ۴۷سالگی بر اثر سانحهٔ تصادف نزدیک سن در شهر ویلبلویل درگذشت. در جیب کت او یک بلیط قطار استفادهنشده پیدا شد. ابتدا قرار بود با قطار و همراه با همسر و فرزندانش به سفر برود، ولی در آخرین لحظات پیشنهاد دوست ناشرش را برای همراهی پذیرفت تا با خودروی او سفر کند. رانندهٔ اتومبیل و میشل گالیمار، دوست نزدیک و ناشر آثار کامو نیز در این حادثه کشته شدند. آلبر کامو در گورستان لومارین در جنوب فرانسه دفن شد. پس از مرگ آلبر کامو، همسر و فرزندانش حق تکثیر آثار او را در اختیار گرفتند و دو اثر باقیماندهٔ او را منتشر کردند. اولین آنها کتاب «مرگ شاد» بود که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. دومین کتابی که پس از مرگ کامو منتشر شد یک اثر ناتمام به نام «آدم اول» بود که در سال ۱۹۹۵ منتشر شد. آدم اول یک خودزندگینامه دربارهٔ دوران کودکی نویسنده در الجزایر است. از دیگر آثار این نویسندهٔ مشهور میتوان به رمانهای «بیگانه»، «سقوط»، «طاعون»، نمایشنامههای «کالیگولا»، «سوءتفاهم»، «حکومت نظامی» و کتاب نظریِ «افسانهٔ سیزیف» اشاره کرد.
بخشی از کتاب کالیگولا
«کالیگولا: از سه جنگ. و میدانی که چرا جلوگیری کردهام؟
اسکیپیون: برای اینکه تو از عظمت رم، بیزاری.
کالیگولا: نه، برای اینکه من به جان مردمان احترام میگذارم.
اسکیپیون: تو مرا مسخره میکنی، کایوس؟
کالیگولا: یا لااقل، من به آن بیش از خیالبافی یک فتح احترام میگذارم. ولی این هم راست است که من برای جان مردم بیشتر از جان خودم احترام نمیگذارم. و اگر کشتن برای من اینقدر آسان است، بدان جهت است که مردن برایم دشوار نیست. نه، واقعا هر چه در این باره بیشتر فکر میکنم، بیشتر مطمئن میشوم که یک جبّار نیستم.
اسکیپیون: چه اهمیت دارد که تو جبار نباشی، در صورتی که برای ما همانقدر گران تمام میشود که انگار تو یک جبّار باشی.
کالیگولا: (با کمی بیحوصلگی) اگر تو محاسبه میدانستی، آن وقت میفهمیدی که کوچکترین جنگ یک جبّار عاقل، برای شما هزار بار گرانتر از هوسهای عجیب و تفننی من تمام خواهد شد.
اسکیپیون: ولی، لااقل آن یک عمل منطقی است و اصل نیز فهمیدن مردم است.
کالیگولا: هیچ وقت مردم از کار سرنوشت آگاه نیستند و برای همین است که من خود نقش سرنوشت را به عهده گرفتهام. من قیافهٔ احمقانه و نامفهوم خدایان را به خود گرفتهام. و این همان قیافهای بود که رفقای تو چند لحظه پیش میپرستیدند.
اسکیپیون: و همین کفر است، کایوس.
کالیگولا: نه، اسکیپیون، این هنر نمایشی است! اشتباه همهٔ مردم، عقیده نداشتن به نمایش است. در غیر این صورت میدانستند که همهٔ مردم مجازند که نمایشهای آسمانی را بازی کنند و به صورت خدایی درآیند، فقط کافی است که سنگدل شوند.
اسکیپیون: شاید، کایوس. امّا اگر این حقیقت داشته باشد، آن وقت تصوّر میکنم که تو آنچه را که باید کردهای، برای اینکه یک روز در پیرامون تو، دستههایی از خدایان انسانی، به پا خیزند و آنها هم جبّار و سنگدل شوند و به یک دم الوهیت یک روزه تو را غرق به خون کنند.
کائسونیا: اسکیپیون!
کالیگولا: (با لحنی مؤکد و خشن) بگذار کائسونیا، اسکیپیون تو نمیدانی که چقدر خوب حرف زدی: من آنچه را که باید واجب بود انجام دادهام. من آن روزی را که تو از آن سخن میگویی به دشواری میتوانم در نظر تجسم کنم. اما گاهی آرزویش را میکنم و آن وقت به روی همهٔ چهرههایی که در آن هنگام از ژرفای شب تلخ و تاریک پیش میآیند، در خطوط قیافههاشان که از نفرت و اضطراب به هم پیچیده شده است، تنها خدایی را که در این دنیا پرستش کردهام، بازمیشناسم و از دیدنش لذت میبرم. (عصبانی) و حالا برو، تو در این باره خیلی زیاد حرف زدی. (با تغییر لحن) من هنوز باید ناخنهای پایم را قرمز کنم. دارد دیر میشود.»
حجم
۸۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۸۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه