کتاب پشه
معرفی کتاب پشه
کتاب پشه نوشتهٔ بی. ای. پاریس و ترجمهٔ فاطمه جواهری است. انتشارات سبزان این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی داستانی مهیج با درونمایهای روانشناختی است.
درباره کتاب پشه
کتاب پشه یکی از داستانهای مجموعۀ مهیج روانشناختی است؛ ماجراهایی که شما را تا آخرین کلمه در تعلیق نگه میدارند. نویسندگان حرفهای و استادان کاوش روان انسان، در این سِری داستانها، ما را به سفری در اعماق تاریکترین آرزوها میبرند؛ جایی که مرزهای اخلاق در هم میشکنند و انسانها در بند شهوت، انتقام و حرص اسیر میشوند. در این ماجراها، شاهد آنیم که چگونه آرامترین شخصیتها نیز میتوانند در گرداب شهوت فروروند و به ورطۀ تباهی کشیده شوند.
خواندن کتاب پشه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پشه
«نور سپیدهدم که از لابهلای کِرکِرهها میگذشت آرامشی خوشایند برای مایکل۶ به ارمغان آورد. بهزودی میتوانست پنجرهها را باز کند و به نسیم خنک صبحگاهی اجازه دهد وارد هوای گرفتهٔ اتاق شود.
او به دلایل زیادی اصلاً نخوابیده بود. دو دلیل اول جسمانی بودند. او در خانه و تختخوابی بیگانه بود و از سرِ شب از دستِ پشهای که در گوشش وزوز میکرد به ستوه آمده بود.
مایکل مرد مهربانی بود. او از بگومگو نفرت داشت و جریحهدار کردن احساسات آدمها یکی از بزرگترین ترسهایش بود. با دنیای حیوانات نیز با همین احترام رفتار میکرد. در وطنش انگلستان، اگر عنکبوت یا حشرهای را پیدا میکرد که دوروبر خانهاش میخزید، آن را با احتیاط به مکان امنی منتقل میکرد. اما دیشب بدجور دلش میخواست آن پشه را بکشد. با این حال، این حشرهٔ بالدار کوچک، به این سادگیها دم به تله نداده بود و مایکل پس از چندین تلاش ناموفق برای نیستونابود کردنش با ضربهٔ روزنامهای لولشده، شکست را پذیرفته بود. همانطور که در تختخواب دراز کشیده و بیصبرانه در انتظار از راه رسیدن صبح ملحفههایش را به دور خودش پیچیده بود - که تلاشهای قهرمانانهٔ او برای جلوگیری از فرود آمدن پشه بر بدنش را نشان میداد - میتوانست کهیر و خارش حداقل بیست تودهٔ در حال رشد را احساس کند. همزمان که اتاق را از نظر گذراند در این فکر بود که پشه کجا پنهان شده است. امیدوار بود که شبِ عذاب او نشانهای از چگونگی ادامهٔ تعطیلاتش نباشد.
دلیل سوم بیخوابی مایکل هیجانی بود. وقتی چهار ماه پیش به او این تعطیلات پیشنهاد دلیل سوم بیخوابی مایکل هیجانی بود. وقتی چهار ماه پیش به او این تعطیلات پیشنهاد داده شد، قرار بود هشتنفری بروند؛ چهار زوج یعنی او و جولی، خواهرش کیت و شوهرش سایمون، دوستان آنها ساسکیا و ناتان، و روپرت و آنجلیکا که مایکل هرگز آنها را ندیده بود. اما، سه ماه پیش جولی او را ترک کرده و آنجلیکا مرده بود.
وقتی مایکلِ دلمرده برای رفتن به این سفر تمایلی نشان نداده بود، کیت به او التماس کرده و گفته بود: «لطفاً بیا، یه جای جدید برات خوبه و تنها گیر کردن با دو تا زوج برای روپرت افتضاحه اونهم مدت کوتاهی بعد از مرگ همسرش.»
از آنجا که مایکل نمیتوانست پی به چیزهایی ببرد که مجبور است در این سفر از دست بدهد، به رفتن تن داده بود.»
حجم
۴۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۸ صفحه
حجم
۴۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۸ صفحه
نظرات کاربران
داستان خوبی بود ولی بنظر من مثل سایر کتابهای این نویسنده قوی و جذاب نبود. فقط اینکه کوتاه بود و میشد بزودی کتاب رو به پایان رساند ولی پایان بسیار جذابی مثل سایر کتابهای این نویسنده نداشت.