دانلود و خرید کتاب شمال و جنوب الیزابت گسکل ترجمه ثمین نبی پور
تصویر جلد کتاب شمال و جنوب

کتاب شمال و جنوب

انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شمال و جنوب

کتاب شمال و جنوب نوشتهٔ الیزابت گسکل و ترجمهٔ ثمین نبی پور است. نشر افق این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی رمانی کلاسیک از مجموعهٔ «افق کلاسیک».

درباره کتاب شمال و جنوب

کتاب شمال و جنوب دربردارندهٔ رمانی کلاسیک است که توسط الیزابت گسکل، نویسندهٔ انگلیسی به رشتهٔ تحریر درآمده است. بسیاری الیزابت گسکل را او را تأثیرگذارترین زن نویسنده قرن‌نوزدهمی پس‌از «جین آستین» می‌دانند. او در این اثر شخصیتی فراتر از کلیشه‌های قرن‌ هجدهم و نوزدهم انگلیس خلق کرده است. «مارگارت هِیل» شخصیت اصلی این رمان و دختری سرکش است که تنها هدفش را در زندگی ازدواج با مردی ثروتمند نمی‌بیند، او نسبت به بی‌عدالتی‌های اجتماعی ساکت و ساکن نمی‌نشیند، از بیان باورها و انتقادهای خود نمی‌ترسد، با کارگران روابط دوستی برقرار می‌کند و در تحمل زورگویی اربابان را ندارد. این اثر کلاسیک در زمانهٔ نگارش خود تابوشکنانه در نظر گرفته می‌شد. الیزابت گسکل در این اثر ابه مسائلی همچون اختلاف طبقاتی، ظلم به کارگران، استفلال زنان در انتخاب آینده‌ٔ خود و مسئولیت اخلاقی فردی حتی در پیشگاهِ دین اشاره کرده است. رمان «شمال و جنوب» رمانی است که درون‌‌مایه‌هایی مثل اختلاف طبقاتی، انقلاب صنعتی و برابر اجتماعی را با تاروپود عشق در هم گره زده است. این رمان در ۵۲ فصل نگاشته شده است.

خواندن کتاب شمال و جنوب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات کلاسیک انگلیس و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شمال و جنوب

«نیکولاس هیگینز گفت: «در سراسر این زمینِ بزرگ هیچ فشاری نمی‌تواند من را به پذیرش این دستور وادار کند. حالا می‌فهمید چه می‌گویم. درست زدید به هدف. در نساجی هامپر _ همان‌جا که من کار می‌کردم _ کارگرها را مجبور می‌کنند تعهد بدهند حتی یک پِنی به اتحادیهٔ کارگران پول ندهند و بگذارند اعتصاب‌کننده‌ها از گرسنگی تلف شوند. آن‌ها می‌توانند قول بدهند.» و با لحنی استهزاآمیز ادامه داد: «آن‌ها از آدم‌ها یک مشت دروغگو و ریاکار می‌سازند. و از نظر من، این گناهی خفیف‌تر است نسبت به آنکه قلب‌های مردم را چنان سخت و مرده می‌سازد که وقتی کاری از دستشان برمی‌آید، محبتی نکنند و به هدفی منصفانه و درست کمک نکنند، گرچه دوباره به دستانِ قدرتمند بازمی‌گردد. اما من حتی اگر پادشاه بخواهد استخدامم کند، به‌خاطر آن کار قسم دروغ نمی‌خورم. من یکی از اعضای اتحادیه‌ام و فکر می‌کنم این تنها کاری است که به درد کارگرجماعت می‌خورد. و من کارگر اعتصابی‌ام و می‌دانم گرسنگی کشیدن یعنی چه. پس اگر یک شیلینگ دستمزد بگیرم، شش پنس آن می‌رود به صندوق اتحادیه، اگر ازم بخواهند. نتیجهٔ بیکاری‌ام این شده که نمی‌دانم آن یک شیلینگ را از کجا پیدا کنم.»

مارگارت پرسید: «آیا این کمک نکردن به اتحادیه در تمام کارخانه‌های نساجی قانونی است که اعمال می‌شود؟»

_‌ از کجا بدانم؟ در کارخانهٔ ما که قانونی جدید است. گمان می‌کنم بالأخره می‌فهمند که نمی‌توانند به این قانون دودستی بچسبند. اما الآن که اجرایی شده. بالأخره می‌فهمند که خودکامه‌ها و زورگوها از آدم‌های دیگر دروغگو می‌سازند.

وقفه‌ای کوتاه در صحبت‌هاشان ایجاد شد. مارگارت تردید داشت آنچه را در ذهنش بود به زبان بیاورد؛ نمی‌خواست مردی را که به اندازهٔ کافی غمگین و نومید است، بیازارد. بالأخره حرفش را زد. اما با لحن آرام و رفتار خوددارش، نشان می‌داد که نمی‌خواهد مسئله‌ای ناخوشایند را مطرح کند و به‌نظر نمی‌رسید هیگینز آزرده شده باشد. حرف مارگارت فقط او را سردرگم ساخت.

_‌ یادت می‌آید باوچِر بیچاره می‌گفت اتحادیه هم مستبد است؟ فکر کنم می‌گفت ظالم‌ترین زورگو همان اتحادیه است. و خاطرم هست که آن‌موقع، با او موافق بودم.

کمی طول کشید تا نیکولاس دوباره صحبت کند. سرش را به هر دو دست تکیه داده و به آتش خیره بود. برای همین، مارگارت نمی‌توانست حالت چهره‌اش را بخواند.

_‌ انکار نمی‌کنم، اما وقتی اتحادیه به این نتیجه می‌رسد که لازم است، برای خاطر آن کارگر، به او فشار می‌آورد. من حقیقت را می‌گویم. کارگری که عضو اتحادیه نباشد، زندگی‌اش ملامت‌بار و پررنج می‌شود. اما وقتی عضو شود، بهتر از آنچه خودش از پسش برمی‌آید، از منافعش محافظت می‌شود. اتحاد با همدیگر، تنها راهی است که کارگران می‌توانند با آن به حق و حقوقشان برسند. هرچه تعداد اعضا بیشتر شود، احتمال اینکه عدالت در موردشان رعایت شود، افزایش می‌یابد. حکومت مراقب احمق‌ها و دیوانه‌هاست و اگر مردی بخواهد به خودش یا به همسایه‌اش آسیب برساند، حکومت جلویش می‌ایستد، حالا آن مرد خوشش بیاید یا نه. ما هم در اتحادیه دقیقاً همین کار را می‌کنیم. نمی‌توانیم دست آدم‌ها را از پشت ببندیم و بیندازیمشان به زندان. اما می‌توانیم روزگارش را طوری سیاه کنیم که رضایت دهد عضو اتحادیه شود و به‌اجبار، سر عقل بیاید و به یک دردی بخورد. باوچِر از اولش احمق بود و بیشترین حماقت، آخرِ کار از او سر زد.»

terme toranj
۱۴۰۳/۰۷/۲۱

کتابی بسیار زیبا و عاشقانه، همتراز با کتاب غرور و تعصب و با مسائل اجتماعی و جملات میخکوب کننده😍👌 یکی دیگه از جذابیت های رمان این بود که نویسنده از زاویه دید شخصیت مرد و زن اصلی افکار و عواطف

- بیشتر

حجم

۶۵۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۹۶ صفحه

حجم

۶۵۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۹۶ صفحه

قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
تومان