کتاب بخش D
معرفی کتاب بخش D
کتاب بخش D رمانی نوشتهٔ فریدا مک فادن و ترجمهٔ مریم علیزاده میلانلو و ویراستهٔ نیلوفر حقی است و کتاب کوله پشتی آن را منتشر کرده است. «گذراندن شب در بخش D بدترین کابوس اوست...»؛ کابوس پزشکی که باید مراقب بیماران روانی عجیبش باشد.
درباره کتاب بخش D
کتاب بخش D داستان پزشکی به نام اِمی برنر است که کارآموزی دانشکدهٔ پزشکیاش را در یک بیمارستان روانی میگذراند و در بخشی به نام بخش D. او نمیتواند از آن بخش خارج شود مگر در صورتی که از کدی خاص برای خروج استفاده کند. او در طول شیفتش، بهجز در موارد اضطراری، اجازهٔ خروج از بخش را ندارد.
کمکم اِمی برنر از بودن در بخش D احساس وحشت میکند.
او متوجه میشود که اتفاق وحشتناکی در آن بخش و میان دیوارهای شدیداً امنیتی در حال وقوع است. وقتی بیمارها و کارکنان بخش یکییکی بدون هیچ ردی ناپدید میشوند، مشخص میشود که جان تمام افراد حاضر در آن بخش در خطر است. نکند امی دیگر نتواند از آن بخش خلاص شود؟
خواندن کتاب بخش D را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای جنایی، معمایی و روانشناختی پیشنهاد میکنیم.
درباره فریدا مک فادن
فریدا مکفادن، نویسندۀ آمریکایی مشهور کتابهای روانشناختی و معمایی، پزشک متخصص آسیبهای مغزی است. او علاوه بر رمانهای جنایی و دلهرهآور، کتابهایی طنز در حوزۀ پزشکی هم نوشته است. از میان کتابهای او میتوان به «مزاحم نشو»، «بانوی طبقه بالا» و «یکی پس از دیگری»، «راز ندیمه»، «هرگز دروغ نگو» و «یادت میآید؟» اشاره کرد. فریدا مک فادن کنار خانواده و گربۀ سیاهش زندگی میکند. آثار او در فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز هستند.
بخشی از کتاب بخش D
«کسی درِ بخشِ قفلشده را باز میکند. زنی حدوداً چهلساله است و اسکراب گلداری پوشیده و نشانی بر سینهاش نصب کرده که رویش با حروف بزرگ سیاهرنگی اسم «رامونا» نوشته شده است. نام فامیلش «داتون» است که زیر اسمش با حروف کوچکتری نوشته شده. موهایش را پشتسرش جمع و محکم گوجه کرده است. شبیه آن دسته از پرستاران کاردرستی است که بیست سال است کارش همین است و بیست سال آینده هم همین خواهد بود. تصور میکنم این زن میتواند بدون پلک زدن شوکدرمانی کند.
چشمانش را جمع و با نگاهی دقیق هر دویمان را سبکسنگین میکند. «بله؟»
اول کامرونِ همیشه افسونگر به جلو قدمی برمیدارد. «من کامرون برگرم و ایشون هم امی برنره. ما هر دو دانشجوی پزشکی هستیم و موظفیم امشب اینجا کار کنیم.»
رامونا یک بار دیگر به هر دوی ما و بعد، از روی شانهاش به پشتسرش نگاهی میاندازد. لحظهای مردد میماند و من تقریباً نگرانم که هر دویمان را برگرداند. خب، شاید «نگرانی» کلمهٔ درستی نباشد. بیشتر «امیدوارم» که این کار را بکند.
میگوید: «بله. باشه. دکتر بک تو ایستگاه پرستاریه. خودش راهنماییتون میکنه.»
مثل بیشتر بخشهای این بیمارستان، بخش روانی هم دایرهایشکل است. من و کامرون در قوسی بهسمت ایستگاه پرستاری میرویم و در حدود نود درجهٔ قوس به آنجا میرسیم. همانطور که انتظار داشتیم، مردی در ایستگاه پرستاری ایستاده. اسکراب سبز و روپوش سفید بلندی تنش است و اسم «دکتر ریچارد بک» روی سینهٔ چپش گلدوزی شده. وقتی میبیند نزدیک میشویم، دست راستش را مشتاقانه بلند میکند.»
حجم
۲۴۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۴۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
نظرات کاربران
🪄🎩🩸این شما و این میخکوبکنندهترین تردستیِ حیرتآورِ مکفادن! بعد از مطالعهی کتابهای "هیچوقت دروغ نگو" و "خدمتکار" از خودم میپرسیدم آیا مکفادن میتونه دست به خلق اثرِ دیگهای بزنه که از این آثار هم سر و گردنی بالاتر باشه؟ و "بخش
شخصیت پردازی عالی بود پایان غافلگیری خوبی داشت یک نفس خوندم
اولین اثری که از نویسنده خوندم رمان خدمتکار بود که از همون اول منو میخکوب خوندن کرده بود. ولی خب این رمان برخلاف رمان خدمتکار به نظرم شروع حوصله سربری داشت . ولی خب یه چیزی رو میتونم بگم . این رمان
کتاب نفس گیر و هیجان انگیزی بود. واقعا نمیشد حدس زد که آخرش چطور تموم میشه،هر لحظه هیجانش بالا میرفت و باعث میشد زودتر بخش های بعدی رو بخونم.کوتاهی فصل ها یکی از نکات مثبت این کتابه که باعث دلهره بیشتر
امی دانشجوی پزشکی هست که باید یک شب رو تو بخش،بیماران روانی بگذرونه اما این شب براش تبدیل به یه کابوس میشه. داستانی پر از هیجانه که به نظرم واقعا قابلیت تبدیل شدن به فیلم رو داره. موقع خوندن کتاب
دومین کتابی بود که از مک فادن میخوندم و کتاب قبلی رو یعنی یکی پس از دیگری رو بیشتر دوست داشتم...تم داستان من رو یاد فیلم های فریدون جیرانی انداخت و فضا سازی کتاب واقعا عالی بود ، بازی ذهنی
اگه به داستان پر از تعلیق و هیجان با تم جنایی و روانی علاقهمندین، حتما بخونینش. من که لذت بردم از داستانش. در عرض ۶ ساعت تمومش کردم.
کتابِ فوق العاده خفنی بود. از اون دسته کتابهاست که وقتی شروع به خوندنش میکنی دوست نداری لحظه ای کتاب رو رها کنی. نویسنده به خوبی خواننده رو با امی همراه کرده بود و ترس،هیجان و اضطراب امی رو به خوبی حس
کتاب خوبی هست ولی نه به اون صورتی که دوستان میگن و ازش تعریف میکنن، همچین میگفتن آخرش سورپرایز میشی که من گفتم چی داره، اول که روایت داستان به کندی پیش میره و ۲ بخش آخر هست که یکم
خب فریدا مطمئنا یکی از بهترین جنایینویسهای عصر حاضره ولی باید بگم این کتاب رو به اندازه هیچوقت دروغ نگو دوست نداشتم. چرا؟ داستان گُند شروع شد و اولش زیاد جذبم نکرد ولی خب چون کارهای مک فادن رو دوست داشتم