دانلود و خرید کتاب بخش D فریدا مک فادن ترجمه مریم علیزاده میلانلو
تصویر جلد کتاب بخش D

کتاب بخش D

ویراستار:نیلوفر حقی
امتیاز:
۴.۱از ۱۱۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بخش D

کتاب بخش D رمانی نوشتهٔ فریدا مک فادن و ترجمهٔ مریم علیزاده میلانلو و ویراستهٔ نیلوفر حقی است و کتاب کوله پشتی آن را منتشر کرده است. «گذراندن شب در بخش D بدترین کابوس اوست...»؛ کابوس پزشکی که باید مراقب بیماران روانی عجیبش باشد.

درباره کتاب بخش D

کتاب بخش D داستان پزشکی به نام اِمی برنر است که کارآموزی دانشکدهٔ پزشکی‌اش را در یک بیمارستان روانی می‌گذراند و در بخشی به نام بخش D. او نمی‌تواند از آن بخش خارج شود مگر در صورتی که از کدی خاص برای خروج استفاده کند. او در طول شیفتش، به‌جز در موارد اضطراری، اجازهٔ خروج از بخش را ندارد.

کم‌کم اِمی برنر از بودن در بخش D احساس وحشت می‌کند.

او متوجه می‌شود که اتفاق وحشتناکی در آن بخش و میان دیوارهای شدیداً امنیتی در حال وقوع است. وقتی بیمارها و کارکنان بخش یکی‌یکی بدون هیچ ردی ناپدید می‌شوند، مشخص می‌شود که جان تمام افراد حاضر در آن بخش در خطر است. نکند امی دیگر نتواند از آن بخش خلاص شود؟

خواندن کتاب بخش D را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌های جنایی، معمایی و روان‌شناختی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره فریدا مک فادن

فریدا مک‌فادن، نویسندۀ آمریکایی مشهور کتاب‌های روان‌شناختی و معمایی، پزشک متخصص آسیب‌های مغزی است. او علاوه بر رمان‌های جنایی و دلهره‌آور، کتاب‌هایی طنز در حوزۀ پزشکی هم نوشته است. از میان کتاب‌های او می‌توان به «مزاحم نشو»، «بانوی طبقه بالا» و «یکی پس از دیگری»، «راز ندیمه»، «هرگز دروغ نگو» و «یادت می‌آید؟» اشاره کرد. فریدا مک فادن کنار خانواده و گربۀ سیاهش زندگی می‌کند. آثار او در فهرست پرفروش‌های نیویورک‌تایمز هستند.

بخشی از کتاب بخش D

«کسی درِ بخشِ قفل‌شده را باز می‌کند. زنی حدوداً چهل‌ساله است و اسکراب گل‌داری پوشیده و نشانی بر سینه‌اش نصب کرده که رویش با حروف بزرگ سیاه‌رنگی اسم «رامونا» نوشته شده است. نام فامیلش «داتون» است که زیر اسمش با حروف کوچک‌تری نوشته شده. موهایش را پشت‌سرش جمع و محکم گوجه کرده است. شبیه آن دسته از پرستاران کاردرستی است که بیست سال است کارش همین است و بیست سال آینده هم همین خواهد بود. تصور می‌کنم این زن می‌تواند بدون پلک زدن شوک‌درمانی کند.

چشمانش را جمع و با نگاهی دقیق هر دویمان را سبک‌سنگین می‌کند. «بله؟»

اول کامرونِ همیشه افسونگر به جلو قدمی برمی‌دارد. «من کامرون برگرم و ایشون هم امی برنره. ما هر دو دانشجوی پزشکی هستیم و موظفیم امشب اینجا کار کنیم.»

رامونا یک بار دیگر به هر دوی ما و بعد، از روی شانه‌اش به پشت‌سرش نگاهی می‌اندازد. لحظه‌ای مردد می‌ماند و من تقریباً نگرانم که هر دویمان را برگرداند. خب، شاید «نگرانی» کلمهٔ درستی نباشد. بیشتر «امیدوارم» که این کار را بکند.

می‌گوید: «بله. باشه. دکتر بک تو ایستگاه پرستاریه. خودش راهنمایی‌تون می‌کنه.»

مثل بیشتر بخش‌های این بیمارستان، بخش روانی هم دایره‌ای‌شکل است. من و کامرون در قوسی به‌سمت ایستگاه پرستاری می‌رویم و در حدود نود درجهٔ قوس به آنجا می‌رسیم. همان‌طور که انتظار داشتیم، مردی در ایستگاه پرستاری ایستاده. اسکراب سبز و روپوش سفید بلندی تنش است و اسم «دکتر ریچارد بک» روی سینهٔ چپش گل‌دوزی شده. وقتی می‌بیند نزدیک می‌شویم، دست راستش را مشتاقانه بلند می‌کند.»

نــے‌آیش🐋
۱۴۰۲/۰۹/۱۱

🪄🎩🩸این شما و این میخکوب‌کننده‌ترین تردستیِ حیرت‌آورِ مک‌فادن! بعد از مطالعه‌ی کتاب‌های "هیچ‌وقت دروغ نگو" و "خدمتکار" از خودم می‌پرسیدم آیا مک‌فادن می‌تونه دست به خلق اثرِ دیگه‌ای بزنه که از این آثار هم سر و گردنی بالاتر باشه؟ و "بخش

- بیشتر
کاربر ۳۵۶۶۰۹۳
۱۴۰۲/۰۹/۱۰

شخصیت پردازی عالی بود پایان غافلگیری خوبی داشت یک نفس خوندم

zahra
۱۴۰۲/۰۹/۱۵

اولین اثری که از نویسنده خوندم رمان خدمتکار بود که از همون اول منو میخکوب خوندن کرده بود. ولی خب این رمان برخلاف رمان خدمتکار به نظرم شروع حوصله سربری داشت . ولی خب یه چیزی رو میتونم بگم . این رمان

- بیشتر
•نسرین‌طلا•
۱۴۰۲/۰۹/۲۰

کتاب نفس گیر و هیجان انگیزی بود. واقعا نمی‌شد حدس زد که آخرش چطور تموم می‌شه،هر لحظه هیجانش بالا می‌رفت و باعث می‌شد زودتر بخش های بعدی رو بخونم.کوتاهی فصل ها یکی از نکات مثبت این کتابه که باعث دلهره بیشتر

- بیشتر
آزاده
۱۴۰۲/۰۹/۱۴

امی دانشجوی پزشکی هست که باید یک شب رو تو بخش،بیماران روانی بگذرونه اما این شب براش تبدیل به یه کابوس میشه. داستانی پر از هیجانه که به نظرم واقعا قابلیت تبدیل شدن به فیلم رو داره. موقع خوندن کتاب

- بیشتر
royamalekinasab
۱۴۰۲/۰۹/۰۹

اگه به داستان پر از تعلیق و هیجان با تم جنایی و روانی علاقه‌مندین، حتما بخونینش. من که لذت بردم از داستانش. در عرض ۶ ساعت تمومش کردم.

tata.b
۱۴۰۲/۰۹/۱۶

دومین کتابی بود که از مک فادن میخوندم و کتاب قبلی رو یعنی یکی پس از دیگری رو بیشتر دوست داشتم...تم داستان من رو یاد فیلم های فریدون جیرانی انداخت و فضا سازی کتاب واقعا عالی بود ، بازی ذهنی

- بیشتر
مآه
۱۴۰۲/۱۰/۰۷

کتابِ فوق العاده خفنی بود. از اون دسته کتاب‌هاست که وقتی شروع به خوندنش می‌کنی دوست نداری لحظه ای کتاب رو رها کنی. نویسنده به خوبی خواننده رو با امی همراه کرده بود و ترس،هیجان و اضطراب امی رو به خوبی حس

- بیشتر
مهرناز
۱۴۰۲/۱۲/۲۶

خب فریدا مطمئنا یکی از بهترین جنایی‌نویس‌های عصر حاضره ولی باید بگم این کتاب رو به اندازه هیچوقت دروغ نگو دوست نداشتم. چرا؟ داستان گُند شروع شد و اولش زیاد جذبم نکرد ولی خب چون کارهای مک فادن رو دوست داشتم

- بیشتر
آلی
۱۴۰۲/۰۹/۱۸

عالی بود . چند ساعته تموم کردم . فقط آخر داستانو نپسندیدم.نویسنده آخر داستان برای اینکه شبیه فیلمای اسرارآمیز بشه صحنه اضافی گذاشته بود که هیجانمو تا حد زیادی سرکوب کرد . کاش همونطور واقعی و نزدیک به عقل با

- بیشتر
‫به‌هرحال، شاید دیدن کسی که دیوانه است تنها راهی است که می‌توانید بفهمید عاقلید.
booklover
به‌هرحال، شاید دیدن کسی که دیوانه است تنها راهی است که می‌توانید بفهمید عاقلید.
آلی
همیشه برای خواندن وقت می‌گذاشتم. هروقت کتابی برای خواندن برمی‌دارم، مثل فرار کردن است. به‌مدت یکی‌دو ساعت، به‌جای اینکه در دنیای خیلی خسته‌کنندهٔ خودم سیر کنم، بخشی از دنیای کتاب می‌شوم.
nastaran
شاید دیدن کسی که دیوانه است تنها راهی است که می‌توانید بفهمید عاقلید.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
به‌جای اینکه در دنیای خیلی خسته‌کنندهٔ خودم سیر کنم، بخشی از دنیای کتاب می‌شوم.
HAD!S
از داخل راهرو که به‌سمت آسانسور می‌روم انگار در مه هستم. دیشب، دقیقاً همین مسیر را برعکس طی کردم. آن موقع آدم کاملاً متفاوتی بودم. احساس می‌کنم به دنیای موازی قدم گذاشته‌ام که در آن تمام زندگی‌ام در طول یک شب تغییر کرده است.
آلی
بقیه فقط یه‌مشت قرص خواب تجویز کردن؛ اما تو واقعاً باهام صحبت کردی
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
حالا هم او مرده است. او دیگر جراح ارتوپد نمی‌شود.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
«من همیشه عاشق کتاب خوندنم.»
ATEFEH
نمی‌دانستم آخرین باری است که با هم صحبت می‌کنیم. حالا هم او مرده است. او دیگر جراح ارتوپد نمی‌شود. دیگر هیچ‌چیزی نمی‌شود. چطور ممکن است؟ او فقط بیست‌وچهار سالش بود. بله، آدم کاملی نبود؛ اما پسر خوبی بود. تنها چیزی که می‌خواست این بود که مردم را پس از آسیب دیدن دوباره سرپا کند.
nastaran
. بهترین دروغ‌ها اونهایی‌ان که به حقیقت نزدیک‌ترن.»
eameli
می‌پرسد: «پس اسکیزوفرنیکه؟» دکتر بک اخم می‌کند. «نه. اسکیزوفرنیک نیست. ما این‌طوری به بیمارهامون اشاره نمی‌کنیم. میگل یه انسانه و این فراتر از تشخیص بیماری روانی‌شه. اون اسکیزوفرنیک نیست. مردیه که اسکیزوفرنی داره. متوجه شدی؟» صورت کام کمی سرخ می‌شود. «درسته. البته. متأسفم.»
دختر کتابدوست
گذراندن شب در بخش D بدترین کابوس اوست...
Fatemeh
«من همیشه عاشق کتاب خوندنم.»
ATEFEH

حجم

۲۴۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۲۴۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰
۳۰%
تومان