کتاب جانشین
معرفی کتاب جانشین
کتاب جانشین نوشتهٔ استیون کینگ و ترجمهٔ شیوا مقانلو است. نشر افق این رمان خارجی را از مجموعهٔ «شاهکارهای ۵ میلیمتری» روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب جانشین
استیون کینگ نویسندهای است که با کتابهای ژانر وحشت و ترسناکش مشهور است، اما او این بار بهسراغ یک موضوع فلسفی رفته است؛ اخلاق. چه چیزی او را به این سمتوسو کشیده است؟ او در دوران دانشجویی با فقر دستوپنچه نرم کرده و بارها بین دوراهی انتخاب مانده است؛ انتخاب بین اخلاق و پول. حالا او در کتاب جانشین دو شخصیت به نامهای «چاد» و «نورا» را در دوراهی این انتخاب قرار داده است. «چاد» و «نورا»، زن و شوهری هستند که با مشکلات مالی درگیرند، اما دوست دارند همیشه به اخلاق پایبند باشند. «چاد» معلم جایگزین است؛ یعنی زمانی اگر معلمی به مشکلی برخورد کند و نتواند برای مدتی سر کلاس برود چاد را خبر میکنند تا جایگزین او شود. وضعیت شغلی او ناپایدار است و حقوق کمی دارد. «نورا» در مؤسسهای به کار پرستاری میپردازد. این زن و شوهر با هر مشقتی زندگی خود را سر میکنند تا اینکه روزی با پیشنهادی از سمت مدیر «نورا» روبهرو میشوند که مغایر با اخلاق است، اما پول بسیار خوبی بههمراه دارد. این زن و شوهر مثل استیون کینگ باید انتخاب کنند؛ پول یا اخلاق؟ شرایط استیون کینگ در زمان دانشجویی سؤالاتی را دربارهٔ اخلاق در ذهنش ایجاد کرد و او را به این باور رساند که اخلاق یک امر ثابت و همیشگی نیست؛ انگار یک مفهوم منعطف و کِشسان و سیال است، اما از طرفی اگر چیزی را خیلی هم بکشید و بپیچانید، پاره میشود.
خواندن کتاب جانشین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات معاصر و بهویژه آثار استیون کینگ پیشنهاد میکنیم؛ همچنین اگر سؤالاتی دربارهٔ اخلاق در ذهن دارید، این کتاب میتواند برایتان جالب باشد.
درباره استیون کینگ
استیوِن اِدْوین کینْگ (استیون کینگ) در سال ۱۹۴۷ میلادی در پورتلند در آمریکا متولد شد. روزی پدر استیفن بهبهانهٔ خرید سیگار، خانه را برای همیشه ترک کرد. مادر، استیفن و برادرخواندهاش «دیوید» را بهتنهایی و با مشقت بسیار بزرگ کرد. استیون در سال ۱۹۵۹ پس از نوشتن مقالهای برای یک روزنامهٔ محلی کمتیراژ به نویسندگی علاقهمند شد. او درمورد برنامههای تلویزیونی نقد و مقاله نوشت. رفتهرفته داستانهای کوتاه آغازین خود را به ۳۰ سِنت به آدمهای محلی فروخت؛ بعضی از داستانها را نیز به همشاگردیهای مدرسه میفروخت که معلمها پس از آگاهی از جریان مانعش شدند. بیشتر آثار ابتدایی این نویسنده، علمی - تخیلی بودند. پس از خواندن مجلات ترسناکِ خالهاش، در سال ۱۹۵۹ به ژانر وحشت علاقهمند شد. او از نویسندگانی همچون هاوارد فیلیپس لاوْکرَفْت، رابِرتْ بلاچ وجک فینی الهام گرفت و سپس داستان ترسناک I Was a teenage GraveRobber را نوشت. استیفن در سال ۱۹۶۷ که توانست داستان «کف شیشهای» را چاپ کند، مسیر زندگیاش تغییر کرد و از سال دوم دانشگاه شروع به نوشتن مقالات هفتگی برای روزنامهٔ دانشگاه کرد. استیون در فعالیتهای سیاسی - دانشجویی نیز شرکت میکرد. او یکی از اعضای تشکلهای دانشجویی بود؛ ابتدا با این عقیدهٔ محافظهکارانه که جنگ با ویتنام برخلاف قانون اساسی است و سپس در مقام یکی از حامیان فعال جنبش ضدجنگ در دانشگاه اورونو. او در سال ۱۹۷۰ در رشتهٔ زبان انگلیسی لیسانس گرفت. پس از ازدواج، وضع مالی خوبی نداشت و نتوانست بهدلیل فشار خون، قدرت بینایی ضعیف، کف پای صاف و قدرت شنوایی ضعیف، کار متناسب با رشتهاش پیدا کند. او کارگر یک کارخانهٔ تولید مواد شوینده شد. کینگ اولین داستان کوتاهش را پس از فراغت از تحصیل نوشت و پس از ازدواج هم تعداد بسیاری از این داستانها را فروخت. در سال ۱۹۷۳ بالأخره یکی از داستانهای بلند استیون با عنوان «کری» فروش خوبی داشت و او بالأخره دست از کارهای جانبی کشید و نویسندهای تماموقت شد. موضوعاتی از قبیل ترسهای شبانگاهی، ارواح شیطانی، بیماران روانی خودآزار و دگرآزار ساختار اصلی بیشتر داستانهای استیفن کینگ را تشکیل میدهد؛ در حقیقت او به نویسندهٔ داستانهای ترسناک مشهور است. بر اساس بسیاری از داستانهای استفن کینگ فیلم ساخته شده است؛ داستانهای مشهوری مانند «مسیر سبز»، «جآنی»، «درخشش»، «منطقهٔ مرده»، «رهایی از شاوشنگ» و «کری و کریستین».
بخشی از کتاب جانشین
«نورا پرسید: «تموم کردنش چقدر طول میکشه، اگر تماموقت بنویسی؟»
چاد قوطی سیگارش را بیرون کشید و یکی آتش زد. نیاز شدیدی حس میکرد که جوابی خوشبینانه بدهد، اما بر این حس غلبه کرد. نمیفهمید منظور نورا چیست، اما قطعاً لیاقت جوابی صادقانه را داشت.
«دستکم هشت ماه... احتمالاً نزدیک یک سال.»
«و به نظرت چقدر پول ازش در میآد، اگر آقای رینگلینگ به چند تا ناشر نشونش بده و واقعاً بخوانِش؟»
رینگلینگ رقمی مشخص نکرده بود، اما چاد درسش را بلد بود: «حدس میزنم حداکثر حولوحوش صدهزار تا باشه.»
نقشهشان شروع مجدد زندگی در وِرمونت بود. مواقع خواب، مفصل دربارهاش حرف میزدند. زندگی در شهری کوچک، شاید نزدیک نورتایست کینگدام. نورا میتوانست در یک بیمارستان محلی یا خصوصی شغلی بگیرد و چاد هم میتوانست شغلی تماموقت داشته باشد یا حتی کتابی دیگر بنویسد.
«نورا، جریان چیه؟»
نورا گفت: «میترسم بهت بگم، اما میگم. دیوونگی باشه یا نباشه بهت میگم چون رقمی که وینی گفت خیلی بیشتر از صدهزار تاست... فقط یک چیز: من از شغلم دست نمیکشم. وینی گفت هر تصمیمی هم بگیریم، من سرِ شغلم هستم و میدونی که ما به اون شغل نیاز داریم.»
چاد دستش را به طرف زیرسیگاری آلومینیومی دراز کرد که زیر درز پنجره نگهش میداشت و سیگارش را در آن تکاند. بعد دست نورا را گرفت: «بهم بگو.»
با شگفتی و بدون شک و ناباوری گوش داد. جوری آرزو داشت که کاش باورش نمیشد، اما نمیتوانست باور نکند.»
حجم
۴۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۴۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
نظرات کاربران
داستانی کوتاه و جذاب راجع به انتخاب بین پول و اخلاق و تاثیرات تصمیمات بر آینده ی فرد و خانواده. ما با هر تصمیم پا تو مسیری تازه میذاریم و تبدیل به انسان جدیدی میشیم. من از این کتاب لذت بردم.
بسیار سطحی با پیامی در حد انشای دبستانیها قطعا این کتاب از کتابی که خود چاد مینوشت ضعیفتره
یه داستان کوتاه که در حد یه ربع بیست دقیقه وقت میگیره برای خوندنش. داستان جذابیت و کشش لازم رو داره که بخوای بدونی آخرش چی میشه ولی به نظرم چیزی نیست که تو ذهنت بمونه و احتمالا بعد خوندن یکی
داستان تلخ با پایانی تاریک