دانلود و خرید کتاب چیزهای کوچک اینچنینی کلر کیگن ترجمه محمد حکمت
تصویر جلد کتاب چیزهای کوچک اینچنینی

کتاب چیزهای کوچک اینچنینی

نویسنده:کلر کیگن
انتشارات:نشر نون
امتیاز:
۳.۴از ۳۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چیزهای کوچک اینچنینی

کتاب چیزهای کوچک اینچنینی نوشتهٔ کلر کیگن و ترجمهٔ محمد حکمت است. نشر نون این رمان کوتاه، تاریخی و ایرلندی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب چیزهای کوچک اینچنینی

کتاب چیزهای کوچک اینچنینی (یا «چیزهای کوچکی مثل این‌ها») که با بریده‌ای از اعلامیهٔ تشکیل جمهوری ایرلند در سال ۱۹۱۶ میلادی آغاز شده، حاوی رمانی است در ۷ فصل. این رمان کوتاه، روایتی خیالی است که هیچ بخشی از آن بر اساس فرد یا افرادی خاص نوشته نشده است. داستان از یک روز عادی در یک روستای کوچک ایرلندی آغاز می‌شود. این روز ظاهراً بی‌اهمیت است، اما اتفاقاتی کوچک و جزیی در طی آن اتفاق میفتد؛ اتفاق‌هایی که تأثیرات بزرگی بر روی زندگی افراد دارد. «بیل فرلانگ» که تاجر زغال‌سنگ است، در شهری کوچک در ایرلند با سخت‌کوشی و مردم‌داری زندگی آرام و معمولی خود را در کنار همسر و دخترانش می‌گذراند. روزی نزدیک کریسمس سال ۱۹۸۵، هنگام تحویل بار، ناخواسته با صحنه‌ای روبه‌رو می‌شود که او را بر سر دوراهی قرار می‌دهد. اینجا است که نویسنده موقعیتی آشنا را به تصویر می‌کشد؛ اینکه پس از خبردارشدن از چیزی، نادیده‌گرفتنش برایمان ناممکن می‌شود؛ هر چند آن چیز تأثیری مستقیم بر زندگی خودمان نداشته باشد. این رمان کوتاه پرسش‌های عمیقی را مطرح می‌کند؛ دربارۀ تبانی، امید، دشواری تغییر و ماهیت پیچیدۀ پرداخت تاوان. کلر کیگن تجربه‌هایی کوچک را به‌شکلی جذاب و عمیق بیان کرده؛ به‌طوری‌که می‌تواند خوانندهٔ رمان را به تفکر وا دارد. گفته شده است که یکی از نقاط قوت این کتاب، زبان نویسنده و توصیف‌های واقع‌گرایانهٔ او است. این نویسنده با دقت به همهٔ جزئیات اثر پرداخته و شخصیت‌ها را به‌شکلی زنده و واقعی پرداخت کرده است. این کتاب به‌طور عمیق به مسائلی مانند خانواده، انسانیت و تأثیر کوچک‌ترین اتفاقات در زندگی می‌پردازد.

فیلم «چیزهای کوچک این‌چنینی» در سال ۲۰۲۱ و با کارگردانی «تیم میلانتس» و نویسندگی «اندا والش»، با اقتباس از کتاب حاضر ساخته شده است. کتاب حاضر جوایز و افتخارات گوناگونی داشته است. این اثر، چهارمین کتاب کلر کیگن و به‌گفتهٔ منتقدان مهم‌ترین اثر او بوده است.

خواندن کتاب چیزهای کوچک اینچنینی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایرلند و قالب رمان کوتاه تاریخی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره کلر کیگن

کلر کیگن (یا «کلر کیگان») در سال ۱۹۶۸ میلادی به دنیا آمده است. او نویسنده‌ای ایرلندی است که به‌خاطر داستان‌های کوتاهش برندهٔ جایزه‌های گوناگونی شده است. داستان‌های این نویسنده در نیویورکر، بهترین داستان‌های کوتاه آمریکایی، گرانتا و پاریس ریویو به چاپ رسیده است.

بخشی از کتاب چیزهای کوچک اینچنینی

«هواشناسی برای هفتهٔ کریسمس پیش‌بینی بارش برف کرده بود. مردم که می‌دانستند کارگاه زغال ده روزی بسته می‌شود، هول برشان داشته بود و زنگ می‌زدند تا سفارش‌های دم‌آخریشان را بدهند و وقتی خط تلفن راه می‌داد، غر می‌زدند که بهشان راه نمی‌داده. از آن گذشته،‌ آخرین بارِ سال تأخیر داشت و باید از بارانداز تحویل گرفته می‌شد. فرلانگ کتلین را که مدرسه‌اش تعطیل بود، مسئول دفتر کرد و خودش مشغول تحویل بارهای بیرون از شهر و تا حد امکان، وصول طلب‌ها شد. وقتی موقع ناهار برمی‌گشت، کتلین بار بعدی و بارنامه‌ها را آماده گذاشته بود تا زمان هرچه کمتری تلف شود و در همان زمانِ کوتاه فرلانگ لقمه‌ای می‌خورد و دوباره راهی می‌شد.

روز شنبه پس از برگشتن از شیفت صبح، به نظرش آمد چیزی نمانده کاسهٔ صبر کتلین سرریز شود ولی دیگر به آخرین سری سفارش‌ها رسیده بودند. کتلین بارنامه‌ها را به او داد و گفت همین الان از طرف صومعه یک سفارش تازهٔ بزرگ آمده.

فرلانگ گفت:‌ «من الان می‌رم بیرون و به بچه‌ها می‌گم این یکی رو پیش از شب آماده کنن. خودم صبح می‌رم تحویل می‌دم.»

«بابا، فردا یک‌شنبه است.»

«چاره چیه؟ دوشنبه که برنامه‌مون پُرتر از پُره _ و بعدش هم که روز پیش از کریسمس نصف روزه.»

زحمت ناهار خوردن را به خود نداد. از عجلهٔ اینکه زودتر برگردد سر باقیماندهٔ کارها، فقط یک لیوان چای با چند تا بیسکویت پایین داد ولی یک دقیقه دم بخاری گازی ایستاد تا خودش را گرم کند چون بخاری کامیون دیگر نفس‌های آخرش را می‌کشید و برای همین دست و پاهایش یخ می‌کردند.

«کتلین، این تو جات به اندازهٔ کافی گرمه؟»

کتلین داشت رسیدها را مرتب می‌کرد ولی انگار جایی برای گذاشتن‌شان پیدا نمی‌کرد.

«بابا، من مشکلی ندارم.»

«مشکلی نداری؟»

«عالی‌ام.»

«وقتی من نیستم هیچ‌کدوم از این مردها که اذیتت نمی‌کنن؟»

«نه.»

«اگه کردن باید بهم بگی.»

«بابا، اصلاً همچین چیزی نیست. باور کن.»

«قسم می‌خوری؟»

«به خدا قسم.»

«خب پس چیه؟»

کتلین رو برگرداند و با کاغذهای توی دستش وررفت.

«قضیه چیه بچه جون؟»

کتلین کپی سفارش صومعه را روی بقیهٔ رسیدها توی میلهٔ روی میز فروکرد.

«من فقط دلم می‌خواد پیش از اینکه مغازه‌ها ببندن با دوستام برم خرید و چراغونی‌ها رو ببینم و شلوار جین پرو کنم ولی مامان زنگ زد و گفت باید همراهش برم پیش دندون‌پزشک.»

صبح روز بعد وقتی فرلانگ بیدار شد و پرده را کنار زد، آسمان با تعداد اندکی ستارهٔ کم‌نور، عجیب و نزدیک به نظر می‌آمد. در خیابان سگی چیزی را از توی یک قوطی حلبی می‌لیسید و قوطی را با پوزه‌اش روی کف یخ‌زده با سروصدا جابه‌جا می‌کرد. کلاغ‌ها صبح به این زودی بیرون آمده بودند و می‌سریدند و قارقارهای کوتاه و خشن و قاااارقاااارهای بلند و شیوا سرمی‌دادند انگار باید به طریقی اعتراض خود را به دنیا ابراز می‌کردند. یکی‌شان ایستاده بود و جعبهٔ پیتزایی را پاره می‌کرد؛ کارتن را با یک پا نگه داشته بود و شکاکانه به محتویاتش نوک می‌زد. سپس بال‌هایش را به هم زد و با یک تکه نان پیتزا در دهان سریع پرواز کرد. بعضی کلاغ‌های دیگر که پنجه‌زنان راه می‌رفتند و زمین و اطرافشان را با بال‌های توداده بازرسی می‌کردند، حالت آدم‌های شیک و اتوکشیده را داشتند و فرلانگ را یاد کشیش جوانی می‌انداختند که دوست داشت دستانش را پشت کمرش به هم گره کند و دور شهر قدم بزند.»

Tna
۱۴۰۲/۰۸/۲۲

❗️توضیحات کتاب: کتاب چیزهای کوچک اینچنینی در قالب رمانی کوتاه، تاریخ جمهوری ایرلند و رسوایی‌های اخلاقی آن را به تصویر می‌کشد. کلر کیگن زندگی تاجری به نام بیل فرلانگ را به‌عنوان شخصیت اصلی رمان، در شهری کوچک در ایرلند روایت می‌کند.

- بیشتر
جواد جاودانی محمدی
۱۴۰۲/۰۸/۲۲

طاقچه عزیز لطفاً توضیحات کتاب را کاملتر بگذارید،جدیدا فقط به اسم کتاب وناشرونویسنده بسنده کرده اید.

بنفشه آریاراد
۱۴۰۲/۰۸/۲۳

کتاب چیزهای کوچک اینچنینی، بیشتر از آنکه داستانی سرگرم کننده باشد گزارش واقعیتی هولناک از زنان ترد شده ایست که در جامعه بخاطر حاملگی های خارج از ازدواج به صومعه ها رانده شده اند. بیل فرلاینگ این ذغال فروش که خودش

- بیشتر
vahid
۱۴۰۲/۰۸/۲۲

توضیحات رو بروز رسانی کردید ممنونم.

Pouria ShdD
۱۴۰۲/۰۸/۱۰

به به عالی بود ...ازون نوشته های هستش که آدم فضا سازی می‌کنه و می‌ره تو دنیای داستان ...

melika12011
۱۴۰۲/۰۷/۲۸

مدتی بود دلم میخاست این کتاب بخونم ولی در بی نهایت نبود،، تا اینکه شبی تخفیف ۹۰درصدی خورد و خریدمش مرسی از طاقچه .. و اما بگم از کتاب ،،اولش بیشتر بخاطر نام و طرح کتاب بود که توجهم جلب کرده

- بیشتر
نسیم
۱۴۰۳/۰۳/۱۴

به شدت کتاب قشنگ و روانی هست. با محتوا کریسمس و یه دنیای ناشناخته و در عین حال خیلی نزدیک که انگار بار ها زندگی کردیمش رو به ما نشون میده، ولی این همه ماجرا نیست و در بطن داستان

- بیشتر
soroush
۱۴۰۳/۰۲/۰۴

کتاب «چیزهای کوچک اینچنینی» رمانی‌ست کوتاه در ۸۲ صفحه که در قالب هفت فصل روایت می‌شود. «کلر کیگن» نویسنده‌ی این رمان، داستانی خیالی را در یکی از روستاهای کوچک ایرلند روایت می‌کند. روایتی درباره‌ی «بیل فرلانگ» که با همسر و

- بیشتر
mahdi amani
۱۴۰۲/۱۱/۱۹

یک داستان فوق العاده برای شروع مطالعه بسیار مفیده

Sina
۱۴۰۲/۱۰/۱۴

رمان کوتاهی بود چند ساعت بیشتر وقتتون رو نمیگیره ترجمه روان و خوب بود شخصاً با ترجمه مشکلی نداشتم هدف نویسنده بازگویی اتفاقات رختشوی‌خانه‌ مگدالن و جنایت حولناک کلیسای کاتولیک علیه زنان ایرلندی بود داستان رمان راجب زندگی بیل فرلانک و

- بیشتر
چرا نزدیک‌ترین چیزها اغلب سخت‌ترین بودند برای دیده شدن؟
Zeynab Bakhtiyari
به این فکر افتاد که آیا زنده بودن بدون کمک کردن به یکدیگر اصلاً فایده‌ای دارد. آیا می‌شد آدم همین‌طور سال‌ها، دهه‌ها یا کل عمر ادامه دهد بدون اینکه حتی یک بار شهامت شنا در جهت مخالف را داشته باشد؟
rozhinism
دسامبر آن سال، ماه کلاغ‌ها بود. مردم هرگز چنین چیزی ندیده بودند: اینکه کلاغ‌ها در دامنهٔ شهر در دسته‌های سیاه جمع شوند و بعد به سمت شهر بیایند، در خیابان‌ها راه بروند، سرشان را کج کنند و بی‌شرمانه روی هر پایهٔ دیده‌بانی که دلشان خواست بنشینند و به دنبال مردار بگردند و یا شیطنت‌آمیز به طرف هرچیز خوردنی در امتداد جاده شیرجه بزنند و دست آخر شب‌هنگام لابه‌لای درختان قدیمی و عظیم دور صومعه بیتوته کنند.
Nima Rabiei
به هرکس روزها و بخت‌هایی داده می‌شود که دوباره تکرار نمی‌شوند. و چه خوب بود که همانجایی که هستی باشی و بگذاری یک بار هم که شده، با اینکه ناراحت می‌شوی، یاد گذشته بیفتی، به جای اینکه همیشه حواست به کارهای هر روز و مشکلات پیش رویی باشد که شاید هرگز نیایند.
Zeynab Bakhtiyari
«با فکر کردن به کجا می‌رسیم؟ فکر و خیال فقط حال آدم رو خراب می‌کنه.»
Hossein shiravand
«گونی خالی که سر جاش بند نمی‌شه!»
rozhinism
آیا زنده بودن بدون کمک کردن به یکدیگر اصلاً فایده‌ای دارد. آیا می‌شد آدم همین‌طور سال‌ها، دهه‌ها یا کل عمر ادامه دهد بدون اینکه حتی یک بار شهامت شنا در جهت مخالف را داشته باشد؟
Sina
چه خوب بود که همانجایی که هستی باشی و بگذاری یک بار هم که شده، با اینکه ناراحت می‌شوی، یاد گذشته بیفتی، به جای اینکه همیشه حواست به کارهای هر روز و مشکلات پیش رویی باشد که شاید هرگز نیایند.
zahra✨
چرا نزدیک‌ترین چیزها اغلب سخت‌ترین بودند برای دیده شدن؟ چرا اینقدر زیاد پیش می‌آمد که هرچه چیزی نزدیک‌تر بود دیدنش سخت‌تر می‌شد؟
rozhinism
هیچ چیز هرگز دوباره اتفاق نمی‌افتد؛ به هرکس روزها و بخت‌هایی داده می‌شود که دوباره تکرار نمی‌شوند. و چه خوب بود که همانجایی که هستی باشی و بگذاری یک بار هم که شده، با اینکه ناراحت می‌شوی، یاد گذشته بیفتی، به جای اینکه همیشه حواست به کارهای هر روز و مشکلات پیش رویی باشد که شاید هرگز نیایند.
rozhinism
دخترانش با موی سیاه و چشمان نافذشان گاهی مثل جادوگرهای جوان به نظر می‌رسیدند. درکش آسان بود که چرا زن‌ها از مردها به خاطر نیروی جسمانی،‌ شهوت و قدرت اجتماعی‌شان می‌ترسند ولی زن‌ها با حس غریزی عجیب و غریب‌شان بسیار پیچیده‌تر بودند: آن‌ها می‌توانستند اتفاق‌ها را مدت‌ها پیش از وقوع پیش‌بینی کنند، شب خوابش را ببینند و فکر آدم را بخوانند. در زندگی زناشویی‌اش لحظه‌هایی بود که تقریباً از آیلین ترسیده و به توانایی او در مقابله با مشکلات و شم قوی‌اش غبطه خورده بود.
rozhinism
فرلانگ فکر کرد همیشه همین بساط بود؛ همیشه ماشین‌وار بدون وقفه مشغول کار بعدی می‌شدند. با خودش فکر کرد اگر فرصت اندیشیدن و ارزیابی کارهای گذشته را داشتند، زندگی‌شان چطور می‌شد. شاید فرق می‌کرد شاید هم نه _ یا اینکه فقط به سرشان می‌زد؟
rozhinism
چرا نزدیک‌ترین چیزها اغلب سخت‌ترین بودند برای دیده شدن؟
Zeynab Bakhtiyari
چرا نزدیک‌ترین چیزها اغلب سخت‌ترین بودند برای دیده شدن؟
Zeynab Bakhtiyari
دشمنت را نزدیک خودت نگه دار. سگ بد که پیشت باشه سگ خوب جرئت نمی‌کنه گازت بگیره. خودت می‌دونی.
rozhinism
می‌دانست که آسان‌ترین کار دنیا از دست دادن همه چیز بود.
rozhinism
«همیشه یکی هست که بدبختی‌ها سرش خراب می‌شه.»
rozhinism
ولی مردم زیاد حرف می‌زدند _ و نصف بیشتر حرف‌هایشان را نمی‌شد باور کرد؛ در این شهر چیزی که هیچ‌وقت کم نمی‌آمد ذهن‌های بیکار بود و شایعه.
Fatemeh
که هیچ چیز هرگز دوباره اتفاق نمی‌افتد؛ به هرکس روزها و بخت‌هایی داده می‌شود که دوباره تکرار نمی‌شوند. و چه خوب بود که همانجایی که هستی باشی و بگذاری یک بار هم که شده، با اینکه ناراحت می‌شوی، یاد گذشته بیفتی،
Sina
دشمنت را نزدیک خودت نگه دار. سگ بد که پیشت باشه سگ خوب جرئت نمی‌کنه گازت بگیره.
Parinaz

حجم

۷۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۲ صفحه

حجم

۷۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۲ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۱,۷۰۰
۷۰%
تومان