دانلود و خرید کتاب بالون ها آملی نوتومب ترجمه محمدجواد کمالی
تصویر جلد کتاب بالون ها

کتاب بالون ها

نویسنده:آملی نوتومب
انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بالون ها

کتاب بالون ها نوشتهٔ آملی نوتومب و ترجمهٔ محمدجواد کمالی است. نشر قطره این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر مکالمه‌محور، در کشاکش همه‌گیری ویروس کرونا به بازار فرانسه عرضه شد و مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت.

درباره کتاب بالون ها

آملی نوتومب در کتاب بالون ها به ستایش جوانی و ادبیات پرداخته است. پرسش مهمی که او با نگارش این رمان مطرح می‌کند این است که کتاب‌خواندن چه تحولاتی در زندگی انسان به وجود می‌آورد؟ در این کتاب او علاوه‌بر معرفی آثار کلاسیک ادبیات، به بی‌علاقگی نوجوانان به خواندن آثار کلاسیک اشاره می‌کند. قهرمان داستان نوتومب، دختری ۱۹ساله به نام «آنژ» است که زندگی یکنواختی را می‌گذراند تا اینکه به‌عنوان معلم خصوصی نوجوانی به‌ نام «پی» در خانۀ آقای «روسر» استخدام می‌شود. شعار همیشگی نوتومب در آثارش «ادبیات یا نبودن، مسئله این است» بوده است. او در این رمان نیز به این دغدغهٔ همیشگی‌اش می‌پردازد.

خواندن کتاب بالون ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های خارجی و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره آملی نوتومب

املی نوتومب در سال ۱۹۶۶ به دنیا آمد. او یک نویسندهٔ فرانسوی‌زبانِ اهلِ بلژیک است که اغلب دوران کودکی خود را به‌علت شغل کنسول‌گری پدر، در کشور ژاپن سپری کرده است. زندگی در ژاپن، هم بر جهان‌بینی این نویسنده و هم بر آثار ادبی‌اش، تأثیری آشکار و انکارناپذیر داشته است. از میان آثار مکتوب این نویسنده می‌توان به کتاب‌های «آرایش دشمن»، «سفر زمستانی»، «زندگی‌نامهٔ گرسنگی»، «آنته‌کریستا»، «کشتی‌های هوایی»، «نه حوا، نه آدم»، «متافیزیک تیوب‌ها»، «ریش آبی»، «نام‌های بی‌جنسیت»، «شکلی از زندگی»، «سوءقصد»، «ردای یونانی» و زندگی‌نامهٔ داستانی «اولین خون» اشاره کرد.

بخشی از کتاب بالون ها

«بی‌صبرانه منتظر بودم روز بعد از راه برسد. دائم به واکنش‌های پی در قبال خواندن کتاب مسخ فکر می‌کردم. خودم این اثر را در سن پانزده‌سالگی کشفش کرده بودم و از خوشحالی سر از پا نمی‌شناختم.

در دل گفتم: «هر نوجوانی می‌تواند خودش روایتی از این متن باشد.» اما مثال‌های متعددی که خلاف این نظر بودند در ذهنم نقش بستند. پسرها و دخترهایی را می‌شناختم که همهٔ نوجوانی‌شان تنها در ظاهرشان خلاصه می‌شد: به‌رغم چهره‌های زیبا و تابناک، اثری از نوجوانی در وجودشان نبود.

خوب که فکرش را می‌کردم، می‌دیدم نباید قضیه را خیلی جدی می‌گرفتم. قضیه فقط به جبر آمار و ارقام مربوط می‌شد. این نوجوان‌ها برایم حکم افرادی را داشتند که از نبرد سُم جان سالم به در برده بودند. بلوغ مثل جنگ بود، مجموعه‌ای از دگرگونی‌های شدید در چرخهٔ تکامل. لابد اشتباهی در تحول گونه‌ها رخ داده بود، درست مثل التهاب ناگهانی زائدهٔ آپاندیس.

وقتی سعی می‌کردم در مورد نوجوانی خودم حرف بزنم، صدایی از درونم با لرز می‌گفت: «لازم نیست تصور کنی که زنده مانده‌ای. چه وجه مشترکی میان آن دختربچهٔ فوق‌العاده و این دختر جوان غمزده و کسالت‌بار که تو باشی وجود دارد؟» بااین‌حال، در مقایسهٔ خودم با پی، خیلی احساس برتری می‌کردم. پدرومادر خوبی داشتم که نه منحرف بودند و نه احمق. در دورهٔ رشد، شاهد هیچ داستان ناگواری نبودم.

جز همین تجربهٔ مشترک، یعنی رشد جسمی. حول‌وحوش سیزده‌سالگی، در یک آن، این اتفاق رخ داد. شوروشعفی که در سر داشتم ناگهان از میان رفت.

به یاد می‌آورم که تلاش کردم آن را دوباره احیا کنم ولی بعد از چند دقیقه از این کار منصرف شدم و با خود گفتم: «این شوروشعف دیگر هیچ فایده‌ای ندارد، فقط می‌توان به آن تظاهر کرد.» نزدیک به سیزده سال با این شوروشعف زندگی کرده بودم، سال‌هایی که برای محو شدنشان هیچ کاری نمی‌شد کرد، اما بازگشت‌ناپذیر بودند.

به‌این‌ترتیب، خواندن کتاب مسخ در پانزده‌سالگی نوعی کشف‌وشهود بود. روزی از خواب بیدار می‌شوی و می‌بینی که مبدل به سوسک غول‌پیکری شده‌ای؛ بله، دقیقاً همین. در سایر رمان‌ها، نوجوانان تا حدودی نقش آدم‌های شیاد و لافزن را داشتند. از آن‌ها فقط به‌عنوان کسانی یاد می‌شد که از نبرد سُم جان سالم به در برده بودند. پیش از کتاب کافکا، هیچ‌کس جرئت نداشت بگوید که بلوغ مترادف قتل‌عام است.

به نظرم می‌رسید که نوجوانیِ پی کابوس بوده است. نمی‌توانستم آن را با نوجوانی خودم مقایسه کنم؛ ما هیچ وجه مشترکی باهم نداشتیم، ولی او خیلی اعتقاد داشت که شخصیتش شبیه سامسا است.»

Razieh88
۱۴۰۳/۰۶/۱۰

کتابی درباره معلم خصوصی یک پسر نوجوان و اتفاقات عجیب و غیر منتظره ای که براشون رخ میده در قالب یک کتاب کوتاه. نویسنده ایده ی خیلی جذابی برای نوشتن کتاب داشته اما حسی که من از خواندن کتاب داشتم مثل

- بیشتر
AS4438
۱۴۰۳/۰۶/۲۷

فوق العاده بود وتکان دهنده، آموزش برای پدرومادرها ونوع برخوردشان بافرزندان در قالب ادبیات کهن وکلاسیک، خصوصن یونان وفرانسه دانشجوی جوانی که به نوجوان دیگری خواندن درست کتابهای کلاسیک وادبی را یادمیدهد، کتابی کوتاه ولی عجیب خواندنی وآموختنی با پایانی

- بیشتر
ʀᴇʏʜᴀɴᴇʜ
۱۴۰۳/۰۵/۳۰

داستان بی سر و ته بود از نظر من. نود درصد سوالاتی که در حین خوندن باهاش مواجه شدیم و سرانجام شخصیت‌هایی مثل دومینیک، دونات، رفتار عجیب پدرومادر و... هیچ پاسخی نداشتن.

جوانی یک استعداد است، زمان زیادی برای رسیدن به آن لازم است. سال‌ها بعد بالاخره جوان شدم.
Razieh88
«چطور می‌توانستند به کسی سواد خواندن یاد بدهند ولی از او نخواهند که کتاب بخواند؟» با تصور چنین چیزی، آدم می‌خواهد سرش را به دیوار بکوبد.
AS4438
مثل همان جنگجوی آمریکایی که دشمنان را دسته دسته می‌کشد بی‌آنکه ککش بگزد و خودش اصلاً تحمل آن را ندارد که حتی یکی از افرادش کشته شود.
AS4438
داستان‌های جنگی را دوست دارم، اما از زندگی که سراسر جنگ و جدال باشد متنفرم.
AS4438
ـ ازدواج مسیر کهنه‌ای است که همه می‌پیمایند.
AS4438

حجم

۹۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۹۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
۹,۹۰۰
۷۰%
تومان