دانلود و خرید کتاب بره‌ای که گرگ شد عزیز نسین ترجمه ثمین باغچه‌بان
تصویر جلد کتاب بره‌ای که گرگ شد

کتاب بره‌ای که گرگ شد

نویسنده:عزیز نسین
انتشارات:انتشارات جامی
امتیاز:
۴.۰از ۱۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بره‌ای که گرگ شد

«بره‌ای که گرگ شد» مجموعه داستان‌های کوتاه طنزی به قلم عزیز نسین(۱۹۹۵-۱۹۱۵)، طنزپرداز ترکیه‌ای با ترجمه‌ای از ثمین باغچه‌بان(۱۳۸۶-۱۳۰۴) است.

در یکی از داستان‌های کوتاه این کتاب به نام «بره‌ای که گرگ شد» می‌خوانیم:

روزگاری، در اونجایی که شرق و غربش به هم می‌چسبیدند و شمال و جنوبش به هم نمی‌رسیدند، چوپونی با گوسفندها و سگ‌هایش زندگی می‌کرد.

اونجا دیاری بود ورای جاهای دیگه: آبش چنون بود که گلاب، خاکش چنون بود که طلا، کوه و دشتش لاله بود و چمن، بیابونش گل بود و گلشن. باغ‌هاش چنون بود که باغ بهشت، و هواش تا دلت بخواد سبک بود و سبک، روشن بود و روشن...

اما چه سود؟... چه سود که چوپون اون دیار سوای چوپونای دیگه بود: دل نداشت که رحم داشته باشد، رحم نداشت که مروت داشته باشد، نه آه به دل سنگش کارگر بود و نه ناله، و نه صدای گریه و زاری رو می‌شنید...، اگر هم می‌شنید این گوشش در بود و اون گوشش دروازه...

چوپون اون دیار نه مثل چوپونای دیگه نی هفت‌بند داشت و نه چماق چوپونی. به جای نی هفت‌بند سوت شکاربونی داشت و به جای چماق چوپونی تازیانه خارنشون به دست می‌گرفت...

چوپون اون دیار شیر گوسفندهارو می‌دوشید، پوستشونو پوستین می‌کرد و می‌پوشید، پشمشونو می‌چید و می‌فروخت، گوشتشونو می‌پخت و می‌خورد، دل و جیگرشونو به سیخ می‌کشید، مغز استخوناشونو می‌مکید، پشکلشونو می‌سوزوند، استخونای خالیشونم دور نمی‌ریخت و به یه کاری می‌زد...

خلاصه...، دار و ندار و هستی و نیستی چوپونه از گوسفندهاش بود، اما چوپون بی‌رحم نه گوسفندهاشو دوست داشت، نه قدرشونو می‌دونست و نه دل سنگش براشون می‌سوخت...

صبح و ظهر و شب، روزی سه نوبت میش‌های بره‌دارو می‌دوشید، اما هر چی می‌دوشید باز کمش بود.

Zahra.kazemi6
۱۳۹۹/۰۹/۰۲

بسیار زیاد خوندن کتاب های آقای عزیز نسین رو پیشنهاد می کنم.من همین امسال با مجموعه داستان های ایشون آشنا شدم و بسیار خرسندم.بنظرم کسایی که به طنز اجتماعی انتقادی علاقه دارن داستان های ایشون رو از دست ندن.مطمئنم تهش

- بیشتر
Mahdi Hoseinirad
۱۳۹۸/۰۶/۳۱

به نسبت کتابهای دیگر عزیز نسین سطح پایین تری داره

جیم.دال
۱۳۹۷/۰۱/۰۷

کم طنز یعنی چی؟

♥︎ Sara ♥︎
۱۴۰۱/۰۹/۱۰

داستان های بانمکی داره که چون ترکیه فرهنگش شبیه ایران هست کاملا برامون ملموس هست داستان هاش..

حسنا-سمانه
۱۴۰۰/۰۱/۰۳

واقعا عالیه. داستان های کوتاه و پر مغز و اثرگذار. بسیار روان ترجمه شده و در قالب طنز محتوای خوبی رو منتقل میکنه.

خواننده ای در راه یاگیری
۱۴۰۰/۰۴/۲۸

تمام نظرات برای اون قشمتش ک می گه این چی چیه

زهرا
۱۳۹۹/۰۲/۲۲

نخونید اصلا خنده دار نبود داستان هاشم جذاب نبود

محمد امامی
۱۳۹۶/۰۳/۰۲

کم طنزه

در کشور من زندگی از آن پولدارهاست...، زندگی با نوبهار کودکیش...، زندگی با بهار جوانی و خزان پیریش... در کشور من فقط پولدارها هستند که زندگی می‌کنند...، در کشور من زندگی با نوبهارش...، با بهارش و خزانش از آنِ پولدارهاست.
Anonymous
بی‌خود نیس که از قدیم گفتن: «نوکر دولت حکم رقاصک ساعت رو داره.
Anonymous
بزرگ و کوچک همه در کمین هستند. رفتگر و تاجر و بلیط‌فروش و زن و مرد و همه... همه در کمین نشسته‌اند تا فرصتی پیش بیاید و نوبتشان برسد و دلشان را خنک کنند. همه برای هم دندان تیز کرده‌اند، همه منتظرند روزی برسد که بتوانند دق دلی‌های یک عمرشان را سر کسان دیگر خالی کنند، همه در انتظار فرصت هستیم تا نوبتمان برسد و دلمان را خنک کنیم. اگر غیر از این بود رفتار ما با یکدیگر اینقدر خصمانه نبود.
Anonymous
راز عظمت و پایداری «ابر قدرت‌ها» در این تشخیص داده شد که تمام شرکت‌های رسمی و خصوصی و مقامات و اشخاص همدیگر را زیر نظر دارند. یعنی همه جاسوس و «بپا» ی همند.
Anonymous
راستی، تو از کجا فهمیدی تاریخ سوم جمادی‌الاول صحیحه و چهارم جمادی‌الاول غلطه؟ ـ چونکه خود استاد به من گفت، کتابو که کسی نمیخونه. ـ خب، پس چرا چاپ میشه؟ ـ معلومه که از اهمیت علم کوچک‌ترین اطلاعی نداری. یه کتاب، هر چی بیشتر خواننده داشته باشه و بیشتر فهمیده بشه، ارزش علمیش همونقدر کمتره. از طرف دیگه، هر چی کمتر خواننده داشته باشه، از لحاظ علمی باارزش‌تره، حتی اگه اصلاً خواننده‌ای نداشته باشه، ارزشش باز بالاتر میره.
Anonymous
یکی بود یکی نبود. درستی کشک بود، راستی دوغ بود. رشوه حلال بود. حلال تو یوغ بود. حق و حقیقت اسم داشت و رسم نداشت. دزدی و دروغ رسم بود و اسم نداشت. در یک چنین زمان و زمانه‌ای، یک دنیا خیلی خیلی گل و گشادی بود که هفت آسمانش پر از ستاره بود، اما بعضی‌ها در هفت آسمانش یک ستاره هم نداشتند. مردم آن دنیا سالی به دوازده ماه روزه بودند. سحری خیلی‌هاشان فقط کاچی بود. افطاری بیشترشان هم آرد نخودچی بود. زندگیشان هم آرد نخودچی بود. زندگیشان تا دلتان بخواهد پیچ پیچی بود. پیچ پیچی‌هاشان هم هر چقدر دلتان بخواهد پوچ پوچی بود.
Anonymous
آدم عاقل دختری را که می‌خواهد بگیرد، قبلاً باید در هوای توفانی سوار کشتی بکند، عکس‌العملش را ببیند، با خلق و خویش کاملاً آشنا بشود و بعدا ازدواج کند.
Anonymous
گاه بازگو کردن حقایقی که همه آن را می‌دانند، گناه شمرده می‌شود.
Anonymous
با دستمال کوچکش اشک‌هایش را پاک کرد. گفت: ـ یه چیزی بهتون می‌گم، اما نباید بدتون بیاد، شما آدم برعکسی هستید.» گفتم: ـ چرا؟» گفت: ـ کجای این داستان خنده‌داره که شما خندتون می‌گیره؟ این داستان که گریه داره.» گفتم: ـ شاید حق با شما باشه، اما من هم داستان‌های فراوانی برای گریاندن شماها گفته‌ام، که شماها به آن خندیده‌اید.»
Anonymous
هر گاه مردی بگوید «من موفقیت‌های خود را مدیون همسرم هستم.» من می‌دانم که او آرزوی برنیامده‌ای را که همچنان در دلش مانده به زبان میارد.
Anonymous

حجم

۲۱۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۱۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان