کتاب دایره گچی قفقازی
معرفی کتاب دایره گچی قفقازی
کتاب دایره گچی قفقازی نوشتهٔ برتولت برشت و ترجمهٔ حمید سمندریان است. نشر قطره این نمایشنامهٔ مشهور آلمانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب دایره گچی قفقازی
کتاب دایره گچی قفقازی حاوی نمایشنامهای است به قلم برتولت برشت. برخی گفتهاند که داستان این نمایشنامه از داستانی تاریخی - اسلامی و منتسب به دورهٔ خلافت «عمر» گرفته شده و برتولت برشت با الهام از یک روایت تاریخ تشیع (آگاهانه یا غیرآگاهانه)، نمایشنامهای جذاب و گیرا نوشته است؛ تاآنجاکه همچنان بهدلیل قابلیتهای خاصی که در آن وجود دارد، مورد توجه فعالان و کارگردانهای تئاتر جهان قرار گرفته است؛ همچنین گفته شده است که این نمایشنامه بر اساس «دایرهٔ گچی» اثر «لی کیانفو» نوشته شده است. داستان این نمایشنامه چیست؟
شهر در آتش جنگ داخلی میسوزد. یک دختر خدمتکار از همهچیز خود می گذرد تا از کودکی رهاشده محافظت کند، اما زمانی که بالاخره صلح دوباره برقرار میشود، مادر این کودک نیز از راه میرسد تا پسرش را از دختر خدمتکار پس بگیرد. ماجرا به این سادگیها پیش نمیرود. قرار میشود یک قاضی که شخصیت عجیب و طنزآمیزی دارد، مشخص کند که پسرک در کنار چه کسی خواهد ماند، اما در دنیای پر از فساد و حیلهٔ این داستان، چه کسی برنده خواهد شد؟ قاضی برای تعیین مادر حقیقی، دستور میدهد دایرهای گچی کشیده شود تا کودک را در آن قرار دهند. دو زنِ مدعی باید از دو سو بچه را بکشند تا مادر حقیقی مشخص شود.
نمایشنامهٔ «دایرهٔ گچی قفقازی» را اثری سرشار از مضامین دینی و انسانی دانستهاند؛ چراکه نهتنها تبلور نمایشی ماجرایی مشهور در ادبیات و تاریخ است؛ بلکه هر انسانی با عقل و قلب سلیم آن را میپذیرد و تأیید میکند. ساختار این نمایشنامه مطابق با «تئاتر روایی» یا «تئاتر حماسی» (Epic Theatre) برتولت برشت است و از سیستم «فاصلهگذاری» پیروی میکند. این نمایشنامه در سال ۱۹۴۴ و هنگامی که برشت در آمریکا ساکن بود به زبان آلمانی نوشته شد و توسط دوست او، «اریک بنتلی» به انگلیسی ترجمه شد. اولین نمایش آن در سال ۱۹۴۸ در قالب کار دانشجویی در کالج کارلتون واقع در مینهسوتا به روی صحنه رفت. این نمایشنامه در قالب یک پیشدرآمد و ۵ صحنه نوشته شده است. عنوان پیشدرآمد «کشمکش بر سر یک دره» و عناوین صحنههای آن بهترتیب «طفل والاگهر»، «فرار به کوهستانهای شمالی»، «در کوهستانهای شمالی»، «شرح احوال قاضی» و «دایرهٔ گچی» است.
خواندن کتاب دایره گچی قفقازی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی قرن ۲۰ آلمان و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره برتولت برشت
اویگن برتولد فریدریش برشت در ۱۰ فوریهٔ ۱۸۹۸ در آگسبورگِ آلمان به دنیا آمد. او نویسنده، کارگردان و نظریهپرداز نامدار و معاصر آلمانی است. برتولت برشت در کودکی با کتاب مقدس آشنا شد. این آشنایی تأثیری همیشگی بر قلم او گذاشت. ۱۶ساله بود که آتش جنگ جهانی اول شعلهور شد. کمی بعد مقالهای ضدّجنگ نوشت و تا مرز اخراج از مدرسه پیش رفت. از سال ۱۹۱۶ مقالات برشت با نام جدید «برت برشت» منتشر شد. او در سال ۱۹۱۷ پیش از آن که بهعنوان سرباز به خدمت ارتش درآید، به توصیهٔ پدرش دورهٔ پزشکی دانشگاه مونیخ را آغاز کرد تا بهاینوسیله از جنگ دور بماند. در همین زمان بود که درام را نزد «آرتور کوتشر» آموخت. برشت پس از بازگشت به آگسبورگ در پاییز ۱۹۱۸ به ارتش فراخوانده شد؛ در قامت یک نیروی درمانگر پا به میدان جنگ گذاشت؛ جنگی که یک ماه پس از حضور برشت به پایان رسید. برشت در سال ۱۹۱۷ رابطهای عاطفی را با معشوقهاش «پائولا» آغاز کرد؛ فرزندش فرانک از این رابطه متولد شد. فرانک در جنگ جهانی دوم در جبههٔ شرقی و درحالیکه برای نازیها میجنگید، کشته شد.
برتولت برشت کار هنری خود را با ایفای نقش در نمایشهای کوچک آغاز کرد. نخستین نمایشنامهٔ او «بَعَل» نام داشت که آن را در ۲۰سالگی و تحتتأثیر مکتب ادبی اکسپرسیونیسم نوشت. بعل شاعری جوان و بیاهمیت نسبت به قراردادهای کهن اخلاقی و اجتماعی است که در پی ارضای تمایلات درونی خود هیچ مرزی نمیشناسد؛ شخصیتی که صبغهٔ فکر برتولت برشت را میتوان در سیمای او دید. «آوای طبل در شب» دومین نمایشنامهٔ برشت است که آن را بین سالهای ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ نوشت. این نمایشنامه نیز از اکسپرسیونیسم «ارنست تولر» و «گئورگ تایزر» تأثیر گرفته است. سومین نمایشنامهٔ او نیز «در جنگل شهر» نام داشت. برشت برای این ۳ نمایشنامهٔ اولش جایزهٔ معتبر کلایست را دریافت کرد. «آدم آدم است» نمایشنامهٔ مهم دیگری از برتولت برشت است. او برای اولینبار در این اثر از سبک ابداعیاش در تئاتر پردهبرداری کرد. ویژگی مهم این نوع نمایش «فاصلهگذاری» است؛ جاییکه ویژگیهای ذاتی نمایش نهتنها کمرنگ نشده، که تقویت نیز میشود. برتولت برشت نوشتن این نمایشنامه را در سال ۱۹۲۶ به پایان رساند. او در سال ۱۹۲۶ «اپرای سه پولی» را با اقتباس از اپرای بالهٔ «پول گدایان» از جان گی آفرید. اپرای دوم او «عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی» نام داشت که اولینبار در قالب نمایش کمدی موزیکال «ماهاگونی» به صحنه رفت.
نمایشنامههای دیگر برشت عبارت هستند از نمایشنامهٔ آموزشی «بادنی»، «ژان مقدس کشتارگاهها»، «آنکه گفت آری و آنکه گفت نه»، «تدبیر»، «مادر»، «استثنا و قاعده»، «مقدسین و مقدسان»، «کلهگردها و کلهتیزها»، «ترس و نکبت رایش سوم»، «تفنگهای بانو کارار»، «ننه دلاور و فرزندانش»، «زندگی گالیله»، «انسان خوب سهچوان»، «ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی»، «صعود محتاطانه آرتورو اوی»، «داستان سیمون ماشار»، «شوایک در جنگ جهانی دوم»، «دایرهٔ گچی قفقازی»، «روزهای کمون» و... . کتاب «جلادان هم میمیرند» نیز از آثار این نویسنده است که در سال ۱۹۴۳ با کارگردانی فریتس لانگ بهصورت فیلم سینمایی ساخته شد؛ همچنین او در کتاب «درباره تئاتر» درمورد نظریهاش (تئاتر حماسی یا اِپیک) توضیح داده است. برتولت برشت که در سالهای واپسین عمرش شعر معروف «مرثیههای باکوف» را سرود در ۱۴ اوت ۱۹۵۶ بر اثر عارضهٔ قلبی در برلین درگذشت.
درباره حمید سمندریان
حمید سمندریان در ۹ اردیبهشت ۱۳۱۰ به دنیا آمد و در ۲۲ تیر ۱۳۹۱ درگذشت. او کارگردان، مدرس حوزهٔ تئاتر در دانشگاه و خارج از آن و مترجمی ایرانی و از سرآمدان نسلی از کارگردانان نامدار نمایش همچون عباس جوانمرد، علی نصیریان، بهرام بیضایی، رکنالدین خسروی، آربی اوانسیان و... به شمار میرفت. او و افراد یادشده، تئاتر ایران را در دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ به پایگاه جدیتری رساندند. او در زمینههای دیگری مانند تئاتر رادیویی، تلهتئاتر و سینما نیز فعالیت داشت. حمید سمندریان در سال ۱۳۴۲ گروه تئاتری منسجمی به نام «گروه هنری پازارگاد» تشکیل داد که اعضایش عبارت بودند از پرویز پورحسینی، سعید پورصمیمی، پری صابری، جمیله شیخی، اسماعیل محرابی، جمشید مشایخی، پرویز کاردان، محمد حفاظی، منوچهر فرید، ثریا قاسمی، اسماعیل شنگله و مهدی فخیمزاده. او در این گروه همچون کارگردان، حسابدار و یکی از بانیان کار میکرد. این گروه بهشکل یک شرکت تعاونی فعالیت میکرد و چون ادارهٔ هنرهای زیبا بهخاطر رویکردشان به متون فرنگی حمایتشان نمیکرد، دستبهدامان انجمنهای ایتالیا و فرانسه و آلمان و روسیه میشدند.
سمندریان برخی از مهمترین متون نمایشی از نویسندگان شاخص ادبیات نمایشی غرب همانند فردریش دورنمات، برتولت برشت، آنتون چخوف، اوژن یونسکو، آرتور میلر، ماکس فریش، ژان آنوی، تنسی ویلیامز، ژان پل سارتر و هنریک ایبسن را ترجمه و سپس کارگردانی کرد. از این منظر باید او را یکی از کارگردانان شاخص تئاتر در تاریخ تئاتر ایران به شمار آورد که سهمی جدی در آشنایی مردم و علاقهمندان تئاتر و نمایش با متون و آثار کلاسیک و برجستهٔ تاریخ تئاتر جهان داشتند. این هنرمند ایرانی از سال ۱۳۳۹ با اجرای «دوزخ» به قلم ژان پل سارتر خود را در جامعهٔ هنری مطرح کرد. پس از آن چند نمایش دیگر مانند «اشباح» اثر هنریک ایبسن را اجرا کرد. سال ۱۳۴۲ اولین اتفاق جدی و رسمی برای او به وقوع میپیوندد؛ در این سال «مردههای بیکفنودفن» از ژان پل سارتر را اجرا میکند که با مشکل ممیزی شدید روبهرو میشود؛ بهطوریکه در برخی شبها مجبور میشود بعضی دیالوگهای این نمایش را حذف کند؛ اجرایی تند و تکاندهنده. در سال ۱۳۴۲ «باغوحش شیشهای» از تنسی ویلیامز را با بازی پرویز فنیزاده و شهلا ریاحی اجرا میکند. در سال ۱۳۴۶ با ارائهٔ اجرایی نو و بهیادماندنی از «آندورا» نوشتهٔ ماکس فریش تماشاگران ایرانی را با نوترین دستاوردهای صحنهای تئاتر اروپا آشنا کرد. سال ۱۳۴۷ «هرکول» و «طویلهٔ اوجیاس» و همچنین «بازی استریندبرگ» را به نمایش درآورد.
در سال ۱۳۵۰ «کرگدن» از اوژن یونسکو را اجرا کرد که نقطهٔ اوج دیگری در کارگردانی سمندریان به شمار میآید. او پس از اینها موفق به اجرای «ازدواج آقای میسیسیپی» در سال ۱۳۶۸، «دایرهٔ گچی قفقازی» در سال ۱۳۷۷، «بازی استریندبرگ» در سال ۱۳۷۸ و «ملاقات بانوی سالخورده» در سال ۱۳۸۶ شد؛ همچنین در سال ۱۳۷۸ «بهسوی دمشق» را برای تلویزیون کار کرد. از اجراهای قابلتوجه سمندریان میتوان به دو اثر از دورنمات اشاره کرد که او در سال ۱۳۵۱ در تالار مولوی به روی صحنه برد. در نمایش «ملاقات بانوی سالخورده» بهویژه هنرنمایی جمیله شیخی در اجرای نقش اصلی برجسته بود. سمندریان چندی بعد در تالار مولوی نمایش «بازی استریندبرگ» را کارگردانی کرد که در آن محمدعلی کشاورز بازی استادانهای ارائه داد. سمندریان سالها بعد، پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، هر دو اثر را بار دیگر به روی صحنه برد، اما چهبسا گیرایی اجراهای اول را نداشت. در سال ۱۳۸۶ اجرای تازهای از «ملاقات بانوی سالخورده» را به یاد و خاطرهٔ جمیله شیخی تقدیم کرد. سمندریان در سال ۱۳۷۸ نمایشنامهٔ «بازی استریندبرگ» را نیز بار دیگر در سالن چهارسوی تئاتر شهر تهران به روی صحنه برد. در این اجرا رضا کیانیان، احمد ساعتچیان و هما روستا بازی داشتند. حمید سمندریان در آرزوی اجرای نمایشنامهٔ «گالیله» نوشتهٔ برتولت برشت، درگذشت. یکی از دو سالن تماشاخانهٔ ایرانشهر در تهران «سمندریان» نامیده شده و «آکادمی سمندریان» نیز با مدیریت فرزند او در منطقهٔ عباسآباد تهران مشغول خدمترسانی به هنرجوهای تئاتر ایران است.
بخشی از کتاب دایره گچی قفقازی
«خواننده: و حالا گوش کنید به دادخواستی که بر سر طفل آباشویلی حاکم درگرفت،
و تعیین مادرواقعی کودک،
بهوسیلهٔ آزمایش معروف دایرهٔ گچی.
صحن حیاط دادگاه در نوکا. سربازان زرهپوش درحالیکه میشل را میآورند،از صحن حیاط عبور میکنند و از ته صحنه خارج میشوند. یک سرباز زرهپوش با نیزهٔ خود جلوِ گروشه را در مقابل در بزرگ سد میکند، تا موقعی که کودک را میبرند بعد او را به داخل راه میدهد. زن آشپزی که سابقاً در خانهٔ آباشویلی حاکم بود، همراه گروشه است. از دور سروصدا به گوش میرسد و سرخی آتش دیده میشود.
گروشه: بچهٔ زرنگیه. از حالا میتونه خودش خودشو بشوره.
زن آشپز: تو شانس آوردی. برای اینکه قاضیه اصلاً قاضی راستراستی نیست. اون آزداکه بیست و چهار ساعته مسته و هیچی هم حالیش نیست. تا حالا دزدهای بزرگ بزرگ هم توی محکمهاش تبرئه شدن. علتش اینه که همهچی رو باهم عوضی میگیره. با وجودی که پولدارها مرتب بهش رشوه میدن تا حالا خیلی شده که به نفع آدمهایی مثل ما رأی داده.
گروشه: من امروز باید شانس بیارم.
زن آشپز: بگو انشاءالله (به خود صلیب رسم میکند.) به نظرم بهتره من الان یه تاج گل نذر کنم که قاضی مست باشه. (درحالیکه لبهایش بیصدا حرکت میکنند، دعا میکند و گروشه بینتیجه نگاه میکند که آیا طفل را میبیند یا نه.)
زن آشپز من فقط تعجب میکنم بچهای رو که مال تو نیست، چرا انقدر دست و پا میکنی که نگهشداری. اونم توی یه همچی سال و زمونهای.
گروشه: اون مال منه. من بزرگش کردم.
زن آشپز: هیچوقت فکر نکردی اگه مادرش برگرده چطور میشه؟
گروشه: اولش فکر کردم بچه رو بهش پس میدم. بعد هم فکر کردم دیگه نمیآد.»
حجم
۱۰۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
حجم
۱۰۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
نظرات کاربران
من که خوشم نیومد. یه ماجرای بیسروته