بریدههایی از کتاب خیانت اینشتین
۳٫۷
(۲۳)
اینشتین: ماجراهای عاشقانه خطرناکتر از جنگه. در جنگ یکبار کشته میشین، در عشق چندین بار.
کاربر ۳۳۹۶۲۰۵
خلاصه و فرمول زندگی من اینه: من یک فرشتهٔ آگاه و یک ابلیس ناخودآگاهم.
" بِـیلـی! "
وقتی آسمون رو نگاه میکنین، حد و مرزی میبینین؟ وقتی ستارهها رو میبینین، فکر میکنین که گذرنامه و ویزا و گمرک و رنگ پوست اصلاً چه معنی داره؟
آرمیتا
دو چیز بینهایته: جهان هستی و حماقت بشر. تازه در مورد جهان هستی کاملاً مطمئن نیستم.
نَــسـی
جنگ تنها راهحل اختلافها نیست. من مذاکره رو ترجیح میدم، بالا بردن اخلاقیات رو. درحالیکه قرنهاست تربیت مردم رو به ارتشیها سپردهن. چرا دیگه. کتابهای درسی رو بخونین. کلی ستایش و تعریف و تمجید از مرز و بوم، از سلطنت، از ملت. تقدیر از امپراتورهای پیروز، از فرماندههان زیرک، این هیولاهایی که پشت سرشون هزاران جسد بهجا میذارن. با بوق و کرنا از پیروزیهاشون حرف میزنن، درحالیکه این پیروزیها درواقع شکست بشریته.
" بِـیلـی! "
ماجراهای عاشقانه خطرناکتر از جنگه. در جنگ یکبار کشته میشین، در عشق چندین بار.
yeganeh
اینشتین: آدمی که با صدای یک موسیقی وحشتناک راه میره و از این بابت هم خوشحاله، نزد من احترامی نداره. اشتباهی مغز به این بزرگی بهش دادن، ستون فقرات بسش بود. انسانها نباید انسانها را بکشن.
" بِـیلـی! "
اول باید احساسات ملیگرایی رو از بین برد، چون این مثلاً عشق به خودیها منجر به نفرت از سایرین میشه. دوم اینکه باید جوونها را متقاعد کرد که سربازی نرن. بهتر نیست که از این وقت و پول استفاده کنیم برای تربیت مغزهایی که زندگی براشون محترم و با ارزشه؟ سوم اینکه باید صنعتی که مخفیانه از ملیگرایی حمایت میکنه، نابود شه. در این مورد معتقدم که نباید نصفهنیمه عمل کرد. پایان کامل، خلع سلاح دائمی. باید حکومتها از استقلالشون و از قدرت نظامیشون به نفع جامعهٔ ملل چشمپوشی کنن. در صورت بروز اختلاف، از حکم دادگاه بینالمللی تبعیت کنن.
" بِـیلـی! "
اینشتین: برای تعلق داشتن به جماعت گوسفندها باید گوسفند بود. بع... بع...
nastar-esm
حکومت باید خدمتگزار ما باشه نه ما بردهش.
Mahdi Mandegar
اینشتین: اشتباهه. جنگ تنها راهحل اختلافها نیست. من مذاکره رو ترجیح میدم، بالا بردن اخلاقیات رو. درحالیکه قرنهاست تربیت مردم رو به ارتشیها سپردهن. چرا دیگه. کتابهای درسی رو بخونین. کلی ستایش و تعریف و تمجید از مرز و بوم، از سلطنت، از ملت. تقدیر از امپراتورهای پیروز، از فرماندههان زیرک، این هیولاهایی که پشت سرشون هزاران جسد بهجا میذارن. با بوق و کرنا از پیروزیهاشون حرف میزنن، درحالیکه این پیروزیها درواقع شکست بشریته.
MANSOUR 1239
پسرتون از حکومت اطاعت کرد. کار حکومت چیه؟ محافظت از افراد، فرصت دادن به انسانها برای اینکه به آرزوهایشان جامهٔ عمل ببخشن با شغلشون با هنرشون، با خانوادهشون. حکومت باید خدمتگزار ما باشه نه ما بردهش. انسان باید در اوج عزت باشه و زندگیش مقدس و محترم. به نظر من حکومت وقتی ما رو مجبور به عملیات نظامی میکنه، عملی غیرقانونی مرتکب میشه، وقتی ما رو وادار به قتل و خونریزی میکنه ما رو مرتکب عملی غیراخلاقی میکنه. در این صورت به مأموریتش خیانت کرده. من هم مثل شما جنگ نمیخوام. مبارزه برای صلح یعنی روح تفاهم دمیدن و باعث انقلاب اخلاقی شدن.
MANSOUR 1239
اُنیل دستش را برمیدارد و به اینشتین چشمک میزند. اینشتین خشمگین ادامه میدهد.
اینشتین: سیصد هزار مرد و زن و بچه. سیصد هزار انسان بیگناه. مردم عادی.
اُنیل: دست نگهدارین. (درحالیکه تلوتلو میخورد.) سیصد هزار تا ژاپنی.
اینشتین: بله؟
اُنیل: اولاً که ژاپنیها دشمن ما هستن. بعدش هم ژاپنیها... خب ژاپنی هستن دیگه.
MANSOUR 1239
ولگرد: از اینکه دانشمندین خجالت نمیکشین؟ از اینکه به اراذل و اوباش اسلحه میدین؟ از اینکه قاتلها رو قویتر میکنین؟ تا دنیا بوده انسانها باهم جنگیدن، اما حالا، به کمک شما، ابعادش فرق کرده. دستتون درد نکنه، سرور من. حداکثر قتلعام در حداقل زمان. کشتار ناب، عین آب خوردن. واقعاً که دست مریزاد به این پیشرفت.
اینشتین: به این شوری هم نیست...
ولگرد: میخوام صد سال از این پیشرفتها نباشه. من رو باش که فکر میکردم علم قلهٔ تمدنه... آره باعث پیشرفت دنیا میشه، اما به طرف وحشیگری. متأسفم آقای اینشتین، شما مظهرِ دانش و سوادین اما باعث شدین که مسیر رو عوضی بریم. نقطهٔ اوج این همه فرهنگ منجر میشه به جنگهای جهانی، اردوگاههای کار اجباری، بمب A و H و خلاصه آخر دنیا! شما مرگ درست کردین.
MANSOUR 1239
اینشتین: حالم خوب نیست دوست من. همیشه تو سرم پر از عدد بود، ولی حالا بیشتر هم شده، تعداد قربانیهام. صدها هزار. فردا میلیونها. پسفردا میلیاردها و این عددها با بقیه فرق میکنه، اینها بوی جسد میده، بوی تجزیه و متلاشی شدن، زبالهٔ انسانی. حس میکنیدش؟ این باد هیروشیماست... هر شب، از روی اقیانوس آرام میگذره. هزارها تُن انرژی، بادی که میوزه به سوی مناطقی که افت فشار دارن، باد داغ... نفس و باد هیروشیما تمام کرهٔ زمین رو در مینورده. تا به من میرسه، شانههام رو لمس میکنه، بیدارم میکنه، و عَدَم رو نشونم میده. هالهٔ ضخیمی از دوده آسمون رو پوشونده.
MANSOUR 1239
ولگرد: میبینم. تنها علیه بقیه، جدا، بالاتر از همه.
اینشتین: (ناگهان بع بع میکند.) بع... بع... بع...
ولگرد: (مبهوت) ببخشید؟
اینشتین: برای تعلق داشتن به جماعت گوسفندها باید گوسفند بود. بع... بع...
Zeinab Hosseini
دنیا رو آدمهایی که مرتکب بدی میشن خراب نمیکنن، دنیا رو کسایی از بین میبرن که بدون کوچکترین واکنشی نظاره میکنند.
الناز باقرزادگان
اینشتین: وطنپرستی یک بیماری بچگانهست، آبلهمرغون بشریته.
ولگرد: شما دارین به ریش ارتشیهایی میخندین که به قیمت جونشون دارن از ما دفاع میکنن.
اینشتین: آدمی که با صدای یک موسیقی وحشتناک راه میره و از این بابت هم خوشحاله، نزد من احترامی نداره. اشتباهی مغز به این بزرگی بهش دادن، ستون فقرات بسش بود. انسانها نباید انسانها را بکشن.
ولگرد: در جنگ کسی برای کشتن نمیکشه، برای اینکه نمیره میکشه. و یک سرباز به جای امثال شما میجنگه.
اینشتین: من هم به جای اون فکر میکنم. این به اون در.
nastar-esm
اصول به تنهایی و بدون در نظر گرفتن عواقبشون معنی نداره. تجربه باید درستیشون رو محک بزنه.
nastar-esm
آیا خدا در زمان آفرینشِ دنیا حق انتخاب داشت؟ آیا خدا میتوانست جهان را نیافریند؟
nastar-esm
خدا؟ انگار زیاد به آزمایشگاهها سر نمیزنه. (مکث) از این به بعد بشر قادره خودش و حیات رو نابود کنه.
nastar-esm
اتفاقاً چیزهای احمقانه خیلی هم مهمه، برای اینکه به احتمال زیاد مردم حرفهای احمقانه رو باور میکنن، تکرار میکنن، تا جایی که عادی بشه و حقیقت به حساب بیاد.
الناز باقرزادگان
در همهٔ زمینهها، اصول به تنهایی و بدون در نظر گرفتن عواقبشون معنی نداره. تجربه باید درستیشون رو محک بزنه
zeynab
ینشتین: چه در مورد شما و چه من، بهترین جملهای که میشه برای جنگ به کار برد، دیگه نمیخوام جنگی در بگیره.
ولگرد: (زیر لب) چه فکر بکری!
MANSOUR 1239
اینشتین: اول باید احساسات ملیگرایی رو از بین برد، چون این مثلاً عشق به خودیها منجر به نفرت از سایرین میشه. دوم اینکه باید جوونها را متقاعد کرد که سربازی نرن. بهتر نیست که از این وقت و پول استفاده کنیم برای تربیت مغزهایی که زندگی براشون محترم و با ارزشه؟ سوم اینکه باید صنعتی که مخفیانه از ملیگرایی حمایت میکنه، نابود شه. در این مورد معتقدم که نباید نصفهنیمه عمل کرد. پایان کامل، خلع سلاح دائمی. باید حکومتها از استقلالشون و از قدرت نظامیشون به نفع جامعهٔ ملل چشمپوشی کنن. در صورت بروز اختلاف، از حکم دادگاه بینالمللی تبعیت کنن. آیندهٔ ما در گرو دولت جهانی است. در این صورت بشریت همونی میشه که آرزوش رو داریم و یک روز، یک روزِ دوردست شاید، ولی یک روز نورانی، جنگ به کل از بین خواهد رفت و حتی کلمهش، به جای اینکه کسی رو به وحشت بندازه، تنها یادآور دیوانگی باورنکردنی اجدادمون خواهد شد.
MANSOUR 1239
ولگرد: (صدایش عوض میشود، شکننده) پس قصدتون از صلحطلبی این نیست که پسرم رو مسخره کنین؟
اینشتین: برعکس. دلم نمیخواست که پسرتون تو جنگ کشته بشه. دلم میخواست الان با ما بود و به کاری که امروز داشت افتخار میکردید. دلم میخواست که پسرتون محاسن ارزشمندش رو ـ مثل جوونیش، قدرتش، شرافتش، هوشش ـ برای آرمانهای دیگهای بهجز نبرد به کار میگرفت. دلم میخواست که پسرتون در حیاتش قهرمان بود، نه در مرگش.
ولگرد: (سرخ میشود.) لطف کردین که نظرتون رو با من در میون گذاشتین.
MANSOUR 1239
اینشتین: آلمان امروزه، یک ملتی مثل بقیه نیست. به ناسیونال سوسیالیسم آلوده شده. آرزوش مرگ مردمسالاریه. تکحزبیه، کلیمیها رو مورد آزار و اذیت قرار میده، به آزادیهای ابتدایی بشر حمله میکنه. وقتی با اون مبارزه میکنین، درواقع از یک مفهوم تمدن دفاع میکنین. امروز بشریت در خطره.
MANSOUR 1239
ولگرد: آقای اینشتین شمام زیادی همه چیز رو به دل میگیرین. هیچکی ازتون توقع نداره تمام بار بشریت رو روی کولتون بکشین.
اینشتین: من بلد نیستم بیتفاوت باشم. (محزون) دنیا رو آدمهایی که مرتکب بدی میشن خراب نمیکنن، دنیا رو کسایی از بین میبرن که بدون کوچکترین واکنشی نظاره میکنند. اولش هم روزولت. دست رو دست گذاشتن همونقدر خطرناکه که هایل هیتلر گفتن.
MANSOUR 1239
اینشتین: آلمانها اورانیوم استخراج شده از معدنهای چکسلواکی رو از بازار خارج کردن. و این ثابت میکنه که میخوان بمب بسازن. من که اهل این کشورم، قابلیتهاش، نیروی ارادهش، و کیفیت دانشمندهاش رو میشناسم، (هر چند که خیلیهاشون بعد از سال ۱۹۳۳ فرار کردن)، و میدونم که قادرن یک روز این وسیلهٔ جهنمی رو برای هیتلر بسازن. حتی یک ثانیه هم نباید وقت تلف کرد. باید هر چه سریعتر خنثیشون کنیم. (مکث) متوجهین؟ دارم ارتشیها رو تشویق میکنم که خطرناکترین مواد منفجره رو بسازن. اون هم من!
MANSOUR 1239
اُنیل: هورا! به هیروشیما!
اینشتین خشمگین به طرفش برمیگردد.
اینشتین: خواهش میکنم محترمانه رفتار کنید.
اُنیل: (منگ، صورتش را پشت دستانش پنهان میکند.) من رو که نمیبینین!
اینشتین: صداتون رو که میشنوم. این بمب افتاده توی یک شهر معمولی، شهری با حدود سیصد هزار نفر جمعیت. اونهایی هم که بلافاصله نمردن، همین چند روزه تلف میشن، یا از جراحتهاشون، یا از تشعشع یا از آتشسوزی ناشی از گرما.
MANSOUR 1239
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
۹,۶۰۰۷۰%
تومان