دانلود و خرید کتاب سوگ آذر مهسا حبیبیان
تصویر جلد کتاب سوگ آذر

کتاب سوگ آذر

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سوگ آذر

کتاب سوگ آذر نوشتهٔ مهسا حبیبیان است. این کتاب را انتشارات مروارید منتشر کرده است.

درباره کتاب سوگ آذر

در کتاب سوگ آذر داستان «آتوسا بلوکات» را می‌خوانیم که به‌دنبال خواهر گمشده‌اش آذر است. او ۲۰ سال است که از خواهرش بی‌خبر است. آتوسا وارد زندان زنان می‌شود تا دوست خواهرش را که باستان‌شناس معروفی به نام «خزانه قزلباش» و متهم به قاچاق اشیا باستانی است، ملاقات کند. آتوسا که کودکی و نوجوانی ناآرامی را پشت سر گذاشته، حالا و در آستانهٔ جوانی بیشتر از شوق یافتن «آذر»، در پی راهی است که بتواند از وابستگی مالی به پدرش رها شود. دیدار آتوسا و خزانه باعث می‌شود رازی از زندگی آذر برملا شود که سرنوشت این سه زن را برای همیشه به هم پیوند دهد. آن‌ها سال‌ها است در سوگ آذر نشسته‌اند، اما این سوگ با تمام سوگ‌ها فرق دارد.

خواندن کتاب سوگ آذر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به رمان‌های ایرانی از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

بخشی از کتاب سوگ آذر

«سرش را تکان داد و گفت: «من فریده‌ام، این هم زری. خوش اومدی دختر. برو روی تختت بشین تا قمر بیاد بهت بگه چی‌کار کنی.»

زری بدون این‌که چشم‌هایش را باز کند، به لبخندزدنش ادامه داد و گفت: «خوب فصلی اومدی. دو ماه پیش می‌اومدی، مثل تخم‌مرغ توی آبِ جوش پنج‌دقیقه‌ای نیم‌بند می‌شدی. دو ماه بعد هم می‌اومدی، مثل جایخیِ فریزر قندیل می‌بستی... تخت گل‌رخ بوده. حالا شده مال تو آبجی. اون سوراخ روی سقف رو می‌بینی؟»

بالا را نگاه کردم، سقف بلند بود. سیاهیِ سوراخ درست وسط سقف بود. فریده گفت: «خفه زری.»

زری خندید و گفت: «وا! خب باید بدونه جای کی نصیبش شده. موندنی یا موقتی؟»

روی تخت نشستم و گفتم: «فعلاً موندنی.»

زری گفت: «بفرما. هی دلت واسه تازه‌واردها می‌سوزه. حتماً خودش می‌دونه چه گندی بالا آورده که می‌گه موندنی.»

فریده گفت: «قمر خودش می‌آد بهش می‌گه. لازم نکرده تو قصه‌خونِ اتاق شی.»

زری از جایش بلند شد و بی‌تفاوت به فریده، آمد کنار تخت ایستاد. نگاهی به سرتاپایم کرد و گفت: «این فریده رو وِل کن. حرف زیاد می‌زنه! می‌گم این چه ریختیه واسه خودت درست کردی؟ درسته اینجا شپش داره اما دیگه خودت رو که نباید شبیه اجنه کنی!»

فریده خندید. زری با دقت صورتم را نگاه کرد و گفت: «شبیه آدم‌حسابی‌ها هستی، این رو از نگاهت می‌شه فهمید.»

بعد دستش را روی ملحفهٔ چرک و چروک تخت گذاشت و گفت: «پنج سال گلرخ روی این تخت خوابید. نشست، زار زد، عر زد، جیغ کشید... که چی؟ که من نکردم! اما هیچ‌کس براش فاتحه هم نخوند. کم آورد. یه روز که نوبت حمام بود و همه توی صف صابون و لیف بودن تا بوی گند و کثافت رو از خودشون پاک کنن، با همین روسری که می‌بینی سرِ فریده‌ست، خودش رو خلاص کرد آبجی! همون میز رو کشید وسط و روسری رو بست به گیره و تمام! البته بعدش گیره رو کندن و بردن. گیره و گلرخ رفتن.»

فریده روسری سفید را دور گردنش محکم گره زد و با لبی آویزان گفت: «این روسری رو ننهٔ خدابیامرزم تبرک کرده بود. همه‌ش توی اتاق به این‌ها می‌گفتم. آخه تنها یادگاری بود که برام موند. این‌همه ملافه و شلوار و روسری... آخه چرا با این؟! لابد می‌خواسته خدا گناهاش رو ببخشه!»

 زری دامنش را بالا کشید و پایش را روی پلهٔ تخت گذاشت و آمد بالا. بیشتر از بیست و پنج سال نداشت؛ اما چروک‌های زیر چشمش خیلی زیاد بود و دماغ استخوانی‌اش قیافه‌اش را بدجنس نشان می‌داد، بااین‌حال نگاهش کمی معصومانه بود. بعد با لحنی محکم گفت: این‌ها رو بهت گفتم که کم نیاری آبجی! بدونی از امشب روی تخت کی می‌خوابی. اینجا کم بیاری کارِت تمومه. بخوای اینجا بشینی و به اون بیرون فکر کنی، انگار گردنت رو با همین روسری بستی به یه گیرهٔ دیگه. اینجا گیرِ اون بیرون باشی، مردی... فهمیدم بار اولته اومدی. چون خودم هم چند سال پیش همین‌جوری بودم که تو الان هستی. ناراحت نشی!»

javani
۱۴۰۳/۰۴/۲۲

پر کشش و جالب

NilGooN
۱۴۰۲/۱۲/۱۲

پرکشش و جذاب. داستانی معمایی مثل اثار اگاتا کریستی. قلمتون مانا

....
۱۴۰۲/۰۷/۳۰

از کتابای خوبی که‌ امسال خوندم.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۳۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۳۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان