
کتاب دخترها همیشه مقصرند!
معرفی کتاب دخترها همیشه مقصرند!
کتاب الکترونیکی «دخترها همیشه مقصرند!» نوشتهٔ «مهسا پناهی» (میم پناه) به انتشار انتشارات شقایق روایتی داستانی از زندگی یک پزشک زن است که در بستر روایتهای روزمره، به مسائل اجتماعی، خانوادگی و جنسیتی زنان میپردازد. این اثر با نگاهی انتقادی به کلیشهها و فشارهای اجتماعی بر زنان، تجربههای شخصی و حرفهای شخصیت اصلی را در محیط بیمارستان و خانواده دنبال میکند. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب دخترها همیشه مقصرند! اثر مهسا پناهی
کتاب «دخترها همیشه مقصرند!» به قلم «مهسا پناهی» در سال ۱۴۰۴ به چاپ سوم رسیده است. این کتاب در قالب رمان اجتماعی، داستان زندگی «نجلا موسوی»، پزشک اورژانس، را روایت میکند که در شهری کوچک با چالشهای حرفهای و خانوادگی دستوپنجه نرم میکند. فضای داستان در بیمارستان و خانه میگذرد و نویسنده با جزئیات فراوان، روابط میان اعضای خانواده، همکاران و بیماران را به تصویر میکشد. دغدغههای زنان، فشارهای سنتی، قضاوتهای اجتماعی و نقشهای جنسیتی محور اصلی روایت هستند. کتاب در دورهای معاصر میگذرد و به مسائلی مانند طلاق، ازدواج اجباری، خشونت خانگی، روابط کاری و خانوادگی و همچنین تلاش زنان برای استقلال و هویتیابی میپردازد.
«مهسا پناهی» با استفاده از زبان محاورهای و روایت اولشخص، فضای ذهنی و عاطفی شخصیت اصلی را به خواننده نزدیک میکند. در کنار روایتهای شخصی، موضوعات پزشکی، مشکلات بیماران و چالشهای شغلی نیز بخش مهمی از داستان را تشکیل میدهند. کتاب «دخترها همیشه مقصرند!» تصویری از جامعهای ارائه میدهد که در آن زنان همواره زیر ذرهبین قضاوت و انتظارات قرار دارند و برای اثبات خود باید با موانع متعددی روبهرو شوند.
خلاصه کتاب دخترها همیشه مقصرند!
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان با روایت زندگی «نجلا موسوی»، پزشک اورژانس، آغاز میشود که درگیر فشارهای خانوادگی و اجتماعی دربارهٔ نقش زن و دختر در جامعه است. او در محیط بیمارستان با بیماران و همکارانی روبهروست که هرکدام مسائل و پیشداوریهای خاص خود را دارند. «نجلا» با گذشتهای پر از زخم، از جمله جدایی از همسرش «کیوان» و نگاه سنگین خانواده و اطرافیان به زنان مطلقه، تلاش میکند استقلال و آرامش خود را حفظ کند. ورود پزشک جدیدی به بیمارستان، «ترکاشوند»، و بازگشت همسر سابقش باعث میشود «نجلا» با چالشهای عاطفی و حرفهای تازهای مواجه شود. در کنار روایت زندگی شخصی، داستانهایی از بیماران، خشونت خانگی، ازدواج اجباری، بیماریهای جسمی و روانی و روابط پیچیده میان اعضای خانواده و همکاران روایت میشود.
«نجلا» در تلاش است میان خواستههای خودش و انتظارات دیگران تعادل برقرار کند و در این مسیر، با کلیشهها و قضاوتهای اجتماعی دربارهٔ زنان مبارزه میکند. داستان با نگاهی انتقادی به ساختارهای سنتی و نقشهای جنسیتی، تجربههای تلخ و شیرین زنان را در جامعهای مردسالار به تصویر میکشد، بیآنکه پایانی قطعی یا قهرمانانه برای مشکلات ارائه دهد.
چرا باید کتاب دخترها همیشه مقصرند! را خواند؟
این کتاب با روایت صادقانه و بیپرده از زندگی یک زن پزشک، به مسائل و دغدغههای زنان در جامعهٔ امروز میپردازد. خواننده با لایههای مختلف فشارهای اجتماعی، خانوادگی و شغلی روبهرو میشود و میتواند تجربههای ملموس و واقعی زنان را از زاویهای نزدیک لمس کند. این اثر علاوهبر پرداختن به موضوعات جنسیتی و اجتماعی، تصویری از روابط پیچیدهٔ خانوادگی، محیط کار و چالشهای فردی ارائه میدهد که برای بسیاری از مخاطبان قابلهمذاتپنداری است. همچنین روایتهای پزشکی و برخورد با بیمارانْ بُعدی واقعگرایانه و متفاوت به داستان میبخشد.
خواندن کتاب دخترها همیشه مقصرند! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی و معاصر، کسانی که دغدغهٔ مسائل زنان، هویت فردی، فشارهای خانوادگی و اجتماعی دارند و همچنین افرادی که به روایتهای پزشکی و زندگی روزمرهٔ پزشکان علاقهمندند مناسب است. همچنین برای کسانی که با موضوعاتی مانند طلاق، استقلال زنان و کلیشههای جنسیتی درگیرند میتواند مفید باشد.
بخشی از کتاب دخترها همیشه مقصرند!
«با صدای زنگ هشدار تلفن همراهم که بیدار شدم، به اولین چیزی که فکر کردم کاپوچینو بود. احساس میکردم اگر همین اول صبح آن را نخورم تا چند روز آینده هم نمیتوانم آن را بخورم، یا حتی اگر بخورم آنطور که باید بهجانم نمیچسبد. ماگبهدست، دوباره در اتاقم پناه گرفتم. باید قبل از بیدارشدن اهل منزل از خانه بیرون میزدم.
همهٔ مانتوهایم چروک بود، ولی وقت اتو هم نداشتم. خدا را شکر که مقنعهام را درست تا و آویزان کرده بودم. موهایم کمی بلند شده بود و زیر مقنعه پف میکرد. دست مونا را میبوسیدند. دیشب که خوابیدم فکر میکردم امروز را خوب شروع میکنم، ولی با حس گس عجیبی از خواب بیدار شده بودم. از سر همین نگرانی بیمارگونه هم خیلی آرام در همهٔ اتاقها را باز و تنفس اعضای خانوادهام را چک کردم. مونا میفهمید در اتاقشان را بازکردهام بیچارهام میکرد. سرم را تکان دادم و کتانیهای سفیدی که فرهاد برایم سوغاتی آورده بود را پوشیدم.
دو ساعتی از شروع شیفتم گذشته و خدا را شکر که گذر ترکاشوند به من نیفتاده بود. ژاله هم در این خرماپزان، بهخاطر کولرگازی، سرما خورده بود و صدایش درنمیآمد. انگار دلهرهٔ صبحم بیهوده بو...»
حجم
۳۵۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
حجم
۳۵۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
نظرات کاربران
این رمان، جزو رمانهای خوب عامه پسندیه که خوندم. قلم نویسنده خوب و روانه و کتاب از همون صفحات اول تعلیق داره و خواننده رو به دنبال خودش میکشه. موضوعی هم که نویسنده تو کتاب بهش پرداخته، موضوع دغدغه مند
قلم روان و گیرایی دارن