کتاب رنج های عزیز
معرفی کتاب رنج های عزیز
کتاب رنج های عزیز نوشتهٔ نازنین جهانگیری است. انتشارات شقایق این داستان بلند را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب رنج های عزیز
کتاب رنج های عزیز برابر با یک داستان بلند، معاصر و ایرانی است که یک راوی اولشخص دارد. این راوی در ابتدای داستان از خواب بیدار میشود. او که باور دارد عمیقاً تنهاست، دختر کوچکی به نام «هانا» دارد. این راوی واقعاً کیست و داستان چیست؟ اثر حاضر را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب رنج های عزیز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان بلند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رنج های عزیز
«میروم توی اتاقخوابمان و لباس خواب بنفشم را از زیر لباسهای آخرین کشوی دراور بیرون میکشم و میپوشم. کمی بوی نا گرفته، بس که بیاستفاده بوده است. سعی میکنم بوی فراموششدگیاش را پشت بوی عطر شیرین و گرمی که چند سال پیش خسرو برایم خریده بود مخفی کنم. موهایم را روی شانه میریزم. نگاهی توی آینه میاندازم. از قیافهام حالت تهوع میگیرم. چقدر رقتانگیز و احمق به نظر میرسم. چه کسی میتواند عاشق یک زن ترحمبرانگیز و درمانده بشود، که از شدت نبود اعتماد به نفس قوز میکند و زندگیاش بسته به تصمیمات دیگران است؟ ناچاری چه بلایی به سرم آورده است؟ ترس با من چه کرده است؟
آمادهٔ تحقیر و پسزدهشدنم، اما چارهای جز این ندارم. کورسوی امیدی در دلم هست که شاید این حقههای زنانهٔ از مد افتاده باعث بشود او به حرفهایم گوش دهد.
روی مبل کناریاش مینشینم. آنقدر سرگرم گوشیاش است که متوجهٔ حضورم نمیشود. آرام میگویم:
- میشه حرف بزنیم خسروجان!
بیآنکه نگاهم کند، میگوید:
- بگو!
میگویم:
- اینجا نه، بریم تو اتاقمون!
نیمنگاهی به من میاندازد و با دیدن سر و وضعم پوزخند تحقیرآمیزی میزند و نگاهش را دوباره میدوزد به گوشی.
با ترسولرز میگویم:
- بریم؟
با کلافگی جواب میدهد:
- هر چی میخوای بگی زودتر بگو. خستهم، فردا هم کلاس دارم. باید زود بخوابم.
زنانگیکردن برای مردی که دوستت ندارد چیزی به جز حقارت نصیب زن نمیکند. مردی که دلش پیش توست همه چیزت را میخواهد. موهای آشفته و چهرهٔ رنگپریدهٔ بدون آرایشت را، دستهای سردت را موقع عادت ماهیانه، چروکهای ریز زیر چشمهایت را و تمامت را با هر چه خوب و بد!
مردی که تو را نخواهد، به تو ناخواسته احساس زشتبودن، نالایقبودن و کافینبودن میدهد.
ناچار قبول میکنم. به زور خودم را کنارش روی مبل جا میدهم و بیمقدمه میگویم:
- خسرو بیا زندگیمونو درست کنیم. بیا یه کاری کنیم زندگیمون مثه اول شه.
بینیاش را میخاراند و با کلافگی میگوید:
- ببین مارال! تو اصلاً در جریان نیستی. تو نمیدونی من چقدر تحتفشارم. توی دانشگاه حرف و حدیث چند نفر رو باید تحمل کنم. بماند که تا به خودت بجنبی همکارا و رفیقای خودت زیر آبتو زدن. بماند که چقدر شایعه و حاشیه از هر رفتارت درمیاد. چرخوندن یه زندگی کار راحتی نیست. از صبح تا شب کار و تلاش برای پیشرفت کار سادهای نیست. من واقعاً خستهم. تو هم به جای اینکه درکم کنی و تو خونه شرایطو واسه استراحت و آرامش من فراهم کنی، توقع داری مثل نوجوونا برگردیم به روزای عشق و عاشقی!»
حجم
۲۳۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲۳۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خوبی بود و داستانش نسبتا متفاوت جوری که نمیشد پیش بینی کرد اما قلب ادم از این همه ظلم و بی رحمی میگیره که گاهی انسان ها فقط به خودشون فکر میکنن و عواقب کارشون براشون مهم نیست....