کتاب کاپا
معرفی کتاب کاپا
کتاب کاپا نوشتهٔ رینوسوکه آکوتاگاوا و ترجمهٔ آزاده سلحشور است. نشر نیماژ این رمان معاصر ژاپنی را (از مجموعهٔ کتابهای جیبی مینیماژ) روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب کاپا
کتاب کاپا (Kappa) حاوی یک رمان است که به مسائلی مانند سانسور و کاپیتالیسم پرداخته، اما بخش اعظم این اثر، توصیف احساس ریونوسوکه آکوتاگاوا نسبت به شرارت بنیادین زندگی انسان و بهویژه بیزاری او از تقدیر خودش است. این رمان ژاپنی که در ۱۷ فصل نوشته شده، داستانِ بیمار شمارهٔ ۲۳ در یکی از آسایشگاههای روانی است. او هر گاه بتواند کسی را متقاعد کند که به حرفهایش گوش دهد، داستانش را تعریف میکند. این شخصیت بیشتر از ۳۰ سال سن دارد، اما در نگاه اول جوانتر به نظر میرسد. احتمالاً دیوانگی او را جوان کرده است. او خاطرات نیمی از زندگیاش را پیش از اینکه به این آسایشگاه بیاید، روایت میکند. این بیمار روان، راه خود را در کوههای هوتاکاداکه گم کرده و توسط گروهی از موجودات عجیبوغریب احاطه شده است. او درمییابد که دنیای «کاپا» اساساً با دنیای انسانها متفاوت است؛ مثلاً در دنیا کاپا، پدران از جنینها میپرسند که آیا میخواهند به دنیا بیاییند یا نه. این شخصیت در طول سفرش با کاپاهای عجیبوغریبی مواجه میشود که هر کدام قصهٔ خود را دارند. او کیست؟ کاپا چیست؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب کاپا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ژاپن و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کاپا
«همه با عجله رفتیم به خانهٔ توک. توک، دستوپاگشوده، به پشت، روی گیاهان زمستانی داخل گلدان افتاده و تپانچهاش محکم در دست راستش بود. هنوز هم از نعلبکی سرش خون فوران میکرد. همسرش کنارش زانو زده و در حالی که سرش را در سینهٔ توک فروکرده بود، با صدای بلند شیون و زاری میکرد. به همسرش کمک کردم که برخیزد و او را از توک جدا کردم (همیشه بهنظرم پوست سرد و لزج کاپّاها مشمئزکننده است و هرگز دوست ندارم به آنها دست بزنم. اما وقت اینگونه بیزاریها و تردیدها نبود). هنگامی که او را بلند کردم، پرسیدم: «آخر چه اتفاقی افتاد؟»
«واقعاً نمیدانم، فقط میدانم که مشغول نوشتن چیزی بود و بعد بدون آنکه من متوجه بشوم، ناگهان تپانچه را برداشت و گذاشت روی سرش و شلیک کرد. آه، خدای من! حالا من باید چهکار کنم؟ کرررررـ کررررر.» (کررررر صدایی است که کاپّاها هنگام گریهکردن از خودشان درمیآورند.)
«بههرحال، توک همیشه خیلی خودمحور و خودرأی بود. اینطور نیست؟»
گائل، رئیس کارخانهٔ شیشهسازی، بود که این حرف را زد. داشت با پپ قاضی صحبت میکرد و هنگام حرفزدن، سرش را با تأسف تکان میداد. اما پپ چنان مشغول روشنکردن سیگار فیلترطلاییاش بود که پاسخی نداد. ولی چاک که تا این لحظه بالای سر توک زانو زده و مشغول معاینهٔ زخمش بود، از این فرصت استفاده کرد تا یافتههایش را به اطلاع ما پنج نفر برساند. رفتارش زیادی شبیه دکترها بود!
«متأسفانه کاری از دستم برنمیآید. توک مشکل مزمن گوارشی داشت و این یعنی با کوچکترین بهانهای دچار افسردگی میشد.»
«همسرش گفت که داشت چیزی مینوشت، اینطور نیست؟» مگِ فیلسوف، که گویی با خودش حرف میزد، این را پرسید. ظاهراً داشت تلاش میکرد از توک دفاع کند. یک کاغذ از روی میزتحریر برداشت و همهٔ ما پنج نفر از پشت شانههای پهن مگ گردن کشیدیم تا نگاهی به کاغذ بیندازیم.»
حجم
۱۲۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۷۴ صفحه
حجم
۱۲۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۷۴ صفحه
نظرات کاربران
ریونوسوکه آکوتاگاوا نگاه عمیق اما رمز نگاری شده ای رو در کتابهاش به نمایش میذاره. همونطور که آثار شاهکارش « راشمون » و « پرده جهنم » مارو به فکر درباره روابط انسانی و دنیای انسان فرو میبرن، این کتاب
از کتاب لذتی نبردم. قبلا پرده جهنم را از همین نویسنده خوانده بودم که بسیار تجربه خوبی بود. اما این کتاب چندان جذاب و خواندنی نبود و نیمهتمام ماند.