دانلود و خرید کتاب آتش گوگردین دوزخ یانگ گوا ژا ترجمه قاسم صنعوی
تصویر جلد کتاب آتش گوگردین دوزخ

کتاب آتش گوگردین دوزخ

معرفی کتاب آتش گوگردین دوزخ

کتاب آتش گوگردین دوزخ نوشتهٔ یانگ گوا ژا و یاسوناری کاواباتا و رینوسوکه آکوتاگاوا و ترجمهٔ قاسم صنعوی است. انتشارات دوستان این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی داستان‌هایی از نویسندگان شرق و جنوب شرق آسیا.

درباره کتاب آتش گوگردین دوزخ

کتاب آتش گوگردین دوزخ شامل داستان‌هایی از نویسندگان شرق و جنوب شرق آسیا است؛ منطقه‌ای که سدهٔ پررویدادی را پشت سر گذاشته‌ است. پس از اشغال‌ها، جنگ‌های خارجی، ستیزه‌های داخلی، تصفیه‌ها، نوبت به آرامشی رسیده که به نویسندگان آن‌ها اجازه می‌دهد آینهٔ تمام‌نمای سرزمینشان شوند. در این اثر داستان‌های کوتاهی از نویسندگان اهل چین، ژاپن، کرهٔ جنوبی، کرهٔ شمالی و ویتنام گردآوری شده است.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب آتش گوگردین دوزخ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات شرق و جنوب شرق آسیا و علاقه‌مندان به داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب آتش گوگردین دوزخ

«ــ آه، اگر این شوخی بزرگ ملاک قضاوت باشد، از یک‌وجبی مرگ گذشته‌اید.

ــ بابت روده‌ها... متحمل عمل جراحی سختی شده‌ام.

ــ واقعآ، و این بیماری ناگهانی چه بود؟

ــ هنگام جنگ، ترکش‌هایی روده‌هایم را سوراخ کردند و من متحمل عمل جراحی شدم. و با گذشت زمان، چسبندگی باعث ایجاد التهاب شدید شدند... چهار روز در حالت کما بودم.

کارمند با حالتی حاکی از نگرانی تسکین‌یافته، مثل اینکه بخت مساعدی باورنکردنی در میان بوده، گفت:

ــ آه ... برای هیچ و پوچ ... من هم نزدیک بود که دیگر باغ‌مان را نبینم!

بعد برای او توضیح ادامه داد:

ــ انسان به جراحت‌های قدیمی ازیادرفته توجهی نمی‌کند. هنگام جنگ من هم از ناحیه پهلوی راست زخمی شدم، و بعد زمانی که به پنجاه‌سالگی رسیده‌ام، مرتباً در وسط شب درد شدیدی به سراغم می‌آید.

ــ تا بدتر نشده باید به بیمارستان رفت.

ــ حالا که وضع روبه‌راه است ... اینکه سر میز از همه‌چیز خوشم می‌آید، ثابت می‌کند که کاملا روبه‌راه هستم. آه، آقا، توجه کنید! سیگارهای‌تان را کجا می‌اندازید؟ زیرسیگاری را که درست روبه‌روی‌تان است نمی‌بینید؟

کارمند، مثل اینکه تبهکاری را مجازات کند، با لحن خشنی فریاد زده بود و به‌سوی مردی که در زمین چمن نشسته بود رفت. به‌محض اینکه مرد، ناراحت‌شده، درحالی‌که خودش را می‌تکاند برخاست، کارمند بی‌یک‌کلمه حرف با بیلش ته‌سیگار را جمع کرد. سپس با نگاه اندوهگینی از سوک هون خداحافظی کرد و با شتاب به‌سوی گردشگاه رفت.

در هر گردش صبحگاهی، این دیدار کوتاه صورت گرفته بود. و مطابق معمول آنها با هم به‌گرمی احوالپرسی می‌کردند و بدون تشریفات از هم جدا می‌شدند. به‌نظر می‌رسید که کارمند به آشغال‌های پراکنده در راه بیشتر توجه دارد تا به مردی که به او ابراز دوستی می‌کرد.

سوک هون به‌رغم میلش به اینکه با مرد بیشتر صحبت کند، به‌نرمی راهش را کج کرد، زیرا ناگهان به‌یاد آورده بود که آن روز عصر برای اینکه با بی‌حالی گردش کند، از خانه بیرون نیامده است.

خواسته مصرانه زنش بود که جراح بیمارستان شهرداری را دعوت کنند... زنش به او توصیه کرده بود که پس از دوران نقاهت، به همان آسانی که انسان در روزی آفتابی چترش را فراموش می‌کند، پزشکش را از یاد نبرد. زن، از انسان‌دوستی و استعداد پزشکی جراحی که بیماری را نجات داده بود که پزشکان دیگر همراه با آهی ترکش کرده بودند، به‌شدت آگاه بود. زنش به‌شدت بی‌تاب بود که یکشنبه شب را به‌نحو مطلوبی با دکتر بگذراند. میز غذا را با خوشرویی آماده کرده بود و صفحه‌هایی را انتخاب کرده بود که روی گرامافون بگذارند... این حق‌شناسی صادقانه و حرکتی طبیعی نسبت به پزشکی بود که برای نجات جان کسی، در آمبولانس و نیز در اتاق عمل، جسم و جانش را وقف بیماری کرده بود، و شب‌های بی‌پایانی را بر بالین بیمارش به مراقبت گذرانده بود.

سوک هون مستقیماً به پذیرش بیمارستان شهرداری رفت تا نشانی خانه جراح را بگیرد.

نشانه‌های شامگاهی محو شده بودند و پرده خاکستری‌رنگ تیره‌ای آسمان را می‌پوشاند.

خانه جراح در طبقه سوم ساختمان در کنار میدان شهرداری، بنایی کهنه با پنجره‌های کوچک بود. دکتر در خانه نبود.

دختربچه‌ای شش‌هفت‌ساله که چشم‌هایش برق می‌زدند، دم در آمد. کودک، کاملا معصوم، بی‌آنکه تردیدی به دل راه بدهد، ماجراهای خانوادگی را نقل کرد. آشکار شد که بین پدر و پسر بحث درگرفته است و پدر در میان سروصدای شدید، خانه را ترک کرده است.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۶۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۷۶ صفحه

حجم

۵۶۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۷۶ صفحه

قیمت:
۲۲۸,۰۰۰
تومان