کتاب کودکی یک رئیس
معرفی کتاب کودکی یک رئیس
کتاب کودکی یک رئیس نوشتۀ ژان پل سارتر و ترجمۀ حسین سلیمانی نژاد است. این کتاب را انتشارات ققنوس منتشر کرده است.
درباره کتاب کودکی یک رئیس
کودکی یک رئیس آخرین و بلندترین داستان مجموعۀ دیوار است که در ژانویۀ ۱۹۳۹ منتشر شد. این مجموعه شامل چهار داستان دیگر به نامهای دیوار، اتاق، اروسترات و خلوت است. ژان پل سارتر در کتاب کودکی یک رئیس سعی کرده تا هویت یک انسان را با سیری روانشناسانه از دوران کودکی تا جوانیاش به نمایش بگذارد.
قهرمان کتاب «لوسین فلوریه» است که در یکی از شهرستانهای فرانسه به دنیا آمده است. پدر «لوسین» کارخانهدار است و قرار شده او جای پدرش را بگیرد. «لوسین» سعی میکند تا خود را با تصویری که دیگران بهظاهر از او دارند منطبق کند؛ او بدون رویارویی با این احساس نابجا که به پوچی منتهی میشود، میخواهد آن را با غرقشدن در نوعی خیالپروری پنهان کند که برایش نتیجهای جز دلهره یا بازیهای خندهدار ندارد. آیندهای که خانواده برای «لوسین» در نظر گرفته تهدیدی است که با بزرگتر شدن او بیشتر به چشم میآید. او در دوران نوجوانی در اوج بههمریختگی و بدبینی به جستجوی هویتش میرود و تا حدودی از خودش میگریزد.
«لوسین» با جوانهای مبارز راستگرای افراطی و ضد یهود همپیمان میشود، ایدئولوژی خشونت و نژادپرستی را مشتاقانه از آنها فرامیگیرد و خصوصا از اینکه آنها مطمئناند به حقبهجانب بودنشان بهشدت خوشش میآید.
خواندن کتاب کودکی یک رئیس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات فرانسه میتوانند از مخاطبان این کتاب باشند.
درباره ژان پل سارتر
ژان پل سارتر در سال ۱۹۰۵ در پاریس به دنیا آمد. حاصل ازدواج و رابطۀ یک افسر نیروی دریایی فرانسه با زنی از طبقه ممتاز؛ اما ژان پل سارتر فرصت چندانی برای درک حضور پدر نداشت. سوغات پدر در یکی از سفرهایش به هند و چین، تب بود. تبی عجیب که دست آخر باعث مرگ او شد تا پسرک عزیزدردانه پانزدهماهه بماند و مادری که بعدازاین اتفاق تصمیم به ترک پاریس گرفت.
در وهلۀ اول تربیت ژان پل سارتر را پدربزرگش به عهده گرفت. «شارل شوایتزر» که معلم زبانهای خارجی بود و سارتر را با زبان آلمانی آشنا کرد. او ده سال در خانه پدربزرگ زندگی کرد و بزرگترین تفریحش چرخیدن در کتابخانه بزرگ او بود. همه چیز خوب پیش میرفت و خوشبختی، مفهومی ساده از زندگی روزمره بود.
سارتر بعد از پایان مدرسه و گرفتن دیپلم، همراه با رفیق شفیقش، نیزان به دانشسرای عالی پاریس رفت تا معلمی یاد بگیرد. آن دو با هم در آنجا دست به انتشار مجله دانشسرا زدند و این نخستین کار مطبوعاتی ژان پل سارتر به شمار میرفت. حالا دیگر فعالیتهایش آغاز شده بود. توانسته بود گواهینامههایی معتبر در تاریخ فلسفه، جامعهشناسی و... بگیرد و در دبیرستانهای پاریس به تدریس فلسفه بپردازد.
نتیجۀ همۀ این تلاشها، نوشتهها و زندگی بود که سرانجام جایزۀ نوبل ادبیات را نصیب او کرد، بهخاطر «آثاری که غنی از ایده و مملو از روح آزادی و جستجوی حقیقت هستند و همچنین تأثیر گستردهای بر عصر ما اعمال کردهاند»؛ اما سارتر از گرفتن این جایزه سر باز زد. او معتقد بود که نویسنده باید بهخاطر کلماتش مشهور باشد نه بهخاطر جوایزش.
در سال ۱۹۸۰ بهخاطر تورم ریه در بیمارستان بستری شد و سرانجام بر اثر همین بیماری چشم از جهان فروبست. او حتی تا پایان عمر یک چهرۀ سرشناس جهانی باقی ماند؛ خبر درگذشت او بهسرعت در سراسر جهان پخش شد و حدود ۵۰ هزار نفر در پاریس در مراسم خاکسپاریاش شرکت کردند. وصیت کرده بود جنازهاش سوزانده شود. خاکسترش را در گورستان مونپارناس، جایی نزدیکی خانهای که در اواخر عمر در آن میزیست به خاک سپردند.
بخشی از کتاب کودکی یک رئیس
«لوسین هنوز هم خیلی وقتها که مادرش مشتری داشت به سالن آرایشگاهش میرفت، اما از وقتی حلقههای موهایش را کوتاه کرده بودند، بزرگترها کمتر به او توجه میکردند یا اینکه داستانهای آموزنده برایش تعریف میکردند تا درسی اخلاقی به او بدهند. وقتی پسرعمویش ریری بهخاطر بمبارانها با مامان قشنگش زنعمو برت به فرول آمد، لوسین خیلی خوشحال شد و سعی کرد به او بازی یاد بدهد؛ ولی در سر ریری فقط یک چیز میگذشت و آن هم تنفر از آلمانیها بود. تازه، با اینکه شش ماه از لوسین بزرگتر بود، هنوز دهانش بوی شیر میداد. صورتش ککمکی بود و هیچوقت چیزی را درستوحسابی نمیفهمید. بااینهمه، لوسین راز خوابگرد بودنش را فقط با او در میان گذاشت. برخی آدمها شب بلند میشوند، حرف میزنند و در خواب راه میروند. لوسین این مطلب را در کاوشگر کوچک خوانده بود و فکر کرده بود حتما یک لوسین حقیقی هست که راه میرود، حرف میزند و شبها پدر و مادرش را با جانودل دوست دارد و صبح که میشود همه چیز را از یاد میبرد و دوباره وانمود میکند لوسین است. لوسین ابتدا این قضیه را نصفهنیمه باور داشت؛ اما یک روز که با ریری کنار گزنهها رفتند، ریری گفت: «اینجا را ببین، من دیگر یک پسر بزرگم. بعدتر مرد میشوم و آن وقت میروم جبهه با آلمانیها میجنگم.» لوسین با خودش گفت که این ریری چقدر خل است و از خنده ریسه رفت. ریری گفت: «حالا تو.» با هم مسابقه گذاشتند و ریری برنده شد، اما با تقلب. بعد گفت: «پس من از تو بزرگترم.» لوسین با خونسردی گفت: «آره، ولی من خوابگردم.» ریری نمیدانست خوابگرد یعنی چه و لوسین بایستی برایش توضیح میداد. وقتی توضیحش تمام شد با خودش گفت: «پس واقعا من خوابگردم» و دلش خواست همان جا زار بزند. ازآنجاییکه آنها روی یکتخت میخوابیدند، توافق کردند ریری شب بعد بیدار بماند و لوسین را هنگام بلندشدن بهدقت زیر نظر بگیرد و تمام حرفهای او را حفظ کند.»
حجم
۱۰۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
حجم
۱۰۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
نظرات کاربران
جالب بود، اوائل ، کتاب بکندی پیش میرفت ولی به مرور جاافتاد، عقائد یک جوان مغرور فرانسوی باپایانی باز، ضدیهودیت دراکثر جوامع اروپا درآنزمان رواج داشت، کتاب بیشترجنبه روان شناختی دارد.