دانلود کتاب صوتی سال‌ های سگی با صدای تایماز رضوانی + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی سال‌ های سگی

دانلود و خرید کتاب صوتی سال‌ های سگی

انتشارات:استودیو نوار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۹از ۱۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی سال‌ های سگی

کتاب صوتی سال‌ های سگی رمانی نوشتهٔ ماریو بارگاس یوسا با ترجمهٔ احمد گلشیری و صدای تایماز رضوانی در استودیو نوار منتشر شده است.

درباره کتاب صوتی سال‌ های سگی

کتاب سال‌ های سگی اولین رمان منتشرشدهٔ داستان‌نویس و مقاله‌نویس پرویی و برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات است. ماریو بارگاس یوسا یکی از معتبرترین نویسندگان نسل خود در آمریکای جنوبی است. این کتاب در فضای یک مدرسهٔ نظامی پیش می‌رود و باتوجه‌به اینکه یوسا خود مدتی در چنین مدرسه‌ای درس خوانده، این اثر به‌نوعی نگاه به گذشتهٔ خودش در آن دوران است. این مدرسه نظامی از سویی نماد کل کشور پرو و ساختار اجتماعی آن است و یوسا در این کتاب مانند برخی دیگر از آثارش به نقد این جامعه و حاکمان نظامی آن می‌پردازد.

شنیدن کتاب صوتی سال‌ های سگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره ماریو بارگاس یوسا

ماریو بارگاس یوسا ۲۸ مارس ۱۹۳۶ در آرکیپای پرو به دنیا آمد. او تنها فرزند پدر و مادرش بود. پدر و مادرش ۵ ماه بعد از ازدواج جدا شدند. ماریو ۱۰ سال اول زندگی‌اش را در بولیوی و با مادرش گذراند. پس از این‌که پدربزرگش مقام دولتی مهمی در پرو به دست آورد، همراه مادرش در سال ۱۹۴۶ به سرزمینش بازگشت. دوران کودکی او با تلخی سپری شد. در ۱۴سالگی پدرش وی را به دبیرستان نظام فرستادند که تأثیری ژرف بر او نهاد. بارگاس یوسا از رشتهٔ هنرهای آزاد دانشگاه لیما فارغ‌التحصیل شد و سپس از دانشگاه مادرید در رشتهٔ ادبیات مدرک دکترا گرفت. سبک خاص نوشتن او تقریباً در انحصار خودش است و همین سبب شده او را «آقای رمان» لقب دهند. از آثار او می‌توان به کتاب‌هایی چون «گفت‌وگو در کاتدرال»، «جنگ آخرالزمان»، «مرگ در آند»، «سورِ ُبز»، «چرا ادبیات»، «عیش مدام»، «عصر قهرمان» و «سرگذشت واقعی آلخاندرو مایتا» اشاره کرد. 

بخشی از کتاب سال‌ های سگی

«آلبرتو گفت: «برا همینه که همه سوارت می‌شن. همه می‌دونن که تو آدم بزدلی هستی. اگه می‌خوای به‌ت احترام بذارن هر چند وقت یه بار دماغ یه نفرو به خاک بمال.»

«من که خیال ندارم نظامی باشم.»

«منم چنین خیالی ندارم. اما تو تو این‌جا نظامی هستی، چه بخوای چه نخوای و تو ارتش چیزی که مهمه اینه که بزن‌بهادر باشی، دل و جرئت داشته باشی، می‌دونی چی می‌خوام بگم؟ پیش از این‌که سوارت بشن سوارشون شو. راه دیگه‌ای وجود نداره. من خوش ندارم کسی سوارم بشه.»

برده گفت: «آخه، من اهل دعوا نیستم، این طور بگم، فوت و فن‌شو بلد نیستم.»

آلبرتو گفت: «فوت و فن به درد نمی‌خوره. فقط باید دل و جرئت نشون داد.»

«این حرفو یه بار از دهن ستوان گامبوا شنیدم.»

«حرف درستی زده. منم خیال ندارم نظامی باشم، اما این‌جا یاد می‌گیری چطور مرد بشی، یاد می‌گیری چطور هوای خودتو داشته باشی. می‌فهمی تو زندگی چه خبره.»

برده گفت: «اما تو که زیاد دعوا نمی‌کنی، پس چرا کسی سوارت نمی‌شه.»

«خودمو به دیوونگی می‌زنم، می‌خوام بگم خودمو به حماقت می‌زنم. تو هم همین کارو در پیش بگیر. اون‌وقت کسی پا روت نمی‌ذاره رد بشه. اگه با چنگ و دندون از خودت دفاع نکنی، روی گرده‌ت سوار می‌شن. این قانون جنگله.»

برده پرسید: «تو خیال داری شاعر بشی؟»

«شوخیت گرفته؟ من می‌خوام مهندس بشم. پدرم منو می‌فرسته امریکا درس بخونم. من فقط برا این نامه و داستان می‌نویسم که پول سیگارم در بیاد. قصد دیگه‌ای ندارم. تو چی؟ تو می‌خوای چه کاره بشی؟»

برده گفت: «یه وقت دلم می‌خواست خیاط بشم. اما تغییر عقیده داده‌م. از کار خدمات خوشم نمی‌آد. شاید منم دنبال مهندسی رو بگیرم.»

مه غلیظ‌تر شده بود، چراغ‌برق‌های میدان سان کوچک‌تر به نظر می‌رسیدند و نورشان از همیشه ضعیف‌تر بود.

آلبرتو جیب‌هایش را گشت. دو روز پیش سیگارهایش ته کشیده بود اما هر بار که دلش هوس سیگار می‌کرد دست به جیب‌هایش می‌برد.

«سیگاری برات مونده؟»

برده جوابی نداد، اما لحظه‌ای بعد آلبرتو تماس دستی را با شکم خود احساس کرد. دستی دید که پاکت سیگاری کمابیش پر را دراز کرده است. سیگاری برداشت و لای لب‌هایش گذاشت، نوک زبانش را چند بار به ته سیگار مالید. کبریتی روشن کرد و شعله را تا چهره برده بالا برد. شعله کبریت در غار کوچک دست‌هایش آرام سوسو می‌زد.

آلبرتو پرسید: «چه مرگته که اشک می‌ریزی؟» دست‌هایش را گشود و کبریت را انداخت. «ای لعنتی، باز دست‌مو سوزوندم!»

کبریت دیگری بیرون آورد و سیگار را روشن کرد، پک زد و دود را از بینی و دهان بیرون داد.

پرسید: «چی شده؟»

«هیچی.»

آلبرتو پک دیگری زد. نوک سیگار درخشید و دود و مه، که بسیار پایین بود و کمابیش زمین را در آغوش گرفته بود، در هم آمیخت. حیاط سال پنجمی‌ها ناپدید شده بود. آسایشگاه دملی عظیم و بی‌حرکت بود.

آلبرتو پرسید: «چه بلایی سرت آورده‌ن؟ مرد هیچ‌وقت گریه نمی‌کنه.»»

معرفی نویسنده
عکس ماریو  بارگاس یوسا
ماریو بارگاس یوسا

ماریو بارگاس یوسا در ۲۸ مارس ۱۹۳۶ در شهر آرکیپا واقع در جنوب پرو به دنیا آمد. خانواده‌ی یوسا از طبقه‌ی متوسط بود. پدرش ارنستو کارمند یک شرکت هوانوردی و مادرش دورا که از خانواده‌ای سیاست‌پیشه بود، چندی پیش از تولد او از یکدیگر جدا شدند. پدر یوسا پس از جدایی با زنی آلمانی وارد رابطه شد و ماریو پس از طلاق والدینش نزد خانواده‌ی مادری‌اش در آرکیپا رفت تا با آن‌ها زندگی کند. چندی بعد پدربزرگش به کنسول‌گری افتخاری پرو در بولیوی خوانده شد تا بار سفر به کوچابامبا بندد.

Dr.Shahin
۱۴۰۱/۰۷/۲۰

سالهای سگی( و یا شهر و سگها) ،در خصوص یک دوره از زندگی چند جوان چالش ها و سختی ها ، فضای اجتماعی حاکم بر کشور و بخشی از فرهنگ مردم در مدرسه ی نظامی در کشور پرو را روایت

- بیشتر
کاربر آرزو روان
۱۴۰۳/۰۱/۱۲

جالب و قابل تأمل

maryam_7457
۱۴۰۳/۰۸/۰۲

خیلی ممنون که متن کتاب رو به این خوبی خوندید و با تغییر صدای بی دلیل و یا تلفظ غلط متن زیبای اون رو خراب نکردید.

Ahmad rafiee
۱۴۰۲/۱۱/۰۸

ماریو بارگاس یوسا،خوان رولفو،گارسیا مارکز بزرگ... شاهکارن، بسیار زیبا وبجا جامعه را به تصویر میکشن سختی‌ها، مرارتها ...

بهار
۱۴۰۲/۱۱/۰۴

گوینده عالی موضوع کتاب در مورد تعدادی محصل و دردسرهایی که در مدرسه ارتش وجود دارد نقل می کند

محمود.پودینه
۱۴۰۱/۰۸/۲۱

عالی بود کتاب بسیار زیبا و تکان دهنده

زمان

۱۵ ساعت و ۳۹ دقیقه

حجم

۶۵۰٫۴ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۱۵ ساعت و ۳۹ دقیقه

حجم

۶۵۰٫۴ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۹۸,۰۰۰
۳۰%
تومان