کتاب شش یادداشت برای هزاره بعدی
معرفی کتاب شش یادداشت برای هزاره بعدی
کتاب شش یادداشت برای هزاره بعدی نوشتهٔ ایتالو کالوینو و ترجمهٔ لیلی گلستان است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب شش یادداشت برای هزاره بعدی
در ششم ژوئن ۱۹۸۴ دانشگاه هاروارد رسماً از ایتالو کالوینو دعوت کرد برای چارلز الیوت نورتون، گفتارهایی در باب شعر یک رشته سخنرانی انجام دهد. این سخنرانیها باید در سال تحصیلی ۸۶-۱۹۸۵ در کمبریجماساچوست انجام میگرفت. عبارت شعر نشانگر تمام اَشکالی بود که بهنوعی با شاعرانگی در ارتباط بودند ــ ادبی، آهنگین، تصویری ــ و انتخاب موضوع کاملاً آزاد بود و همین وسعت موضوع نگرانش کرده بود، اما بهمحض دریافت پیشنهاد، شروع کرد به فکرکردن دربارهٔ آن و خیلی زود این کار به یک مشغلهٔ ذهنی تبدیل شد.
کتاب شش یادداشت برای هزاره بعدی مجموع همان یادداشتهای کالوینو است.
فصلهای این کتاب از این قرار است:
سَبُکی
سرعت
دقت
وضوح
چندگانگی
خواندن کتاب شش یادداشت برای هزاره بعدی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران ادبی پیشنهاد میکنیم.
درباره ایتالو کالوینو
ایتالو کالوینو در در کوبا به دنیا آمد؛ در پنجسالگی به ایتالیا رفت و بیشتر عمر خود را در این کشور سپری کرد. کالوینو در سال ۱۹۴۳ به نهضت مقاومت ایتالیا در جنگ جهانی دوم و بریگاد گاریبالدی، و پس از آن به حزب کمونیست ایتالیا پیوست. او در سال ۱۹۴۷ در رشته ادبیات از دانشگاه تورین فارغالتحصیل شد و سپس فعالیت حرفهای خود را در روزنامه محلی حزب کمونیست آغاز کرد. او در ادامه با مجلات کمونیستی متعددی همکاری کرد.
کالوینو در طول حیات ادبی خود در ژانرهای گوناگونی همچون داستان کوتاه، رمان، مقاله و رساله علمی قلم زده است. او را باید نویسندهای خلاق و نوآور دانست که داستانهایش مخاطب را به حیرت وا میدارد. از مجموعه داستانهای او میتوان به کوره راه لانه های عنکبوت، شوالیه ناموجود، ویکنت دوشقه، افسانههای ایتالیایی، بارون درختنشین، چه کسی در دریا مین کاشت؟، سوداگری در ساخت و ساز، مارکو والدو و .... اشاره کرد.
بخشی از کتاب شش یادداشت برای هزاره بعدی
«میخواهم اولین گفتار را به تضاد بین سبکی و وزن اختصاص دهم و از ارزش سبکی بگویم. نه چون وزن برایم ارزش کمتری دارد، بلکه فقط به این دلیل که دربارهٔ سبکی حرف بیشتری برای گفتن دارم. چهل سال رمان نوشتهام، راههای متفاوتی کشف کردهام و تجربیات بسیاری اندوختهام، حال زمانی فرا رسیده که تعریفی کلی از کار خودم بهدست دهم.
در روشهای کاریام بیشتر اوقات درگیر کم کردن وزن بودهام. سعی داشتهام گاهی از آدمها، گاهی از اجرام آسمانی و گاهی از شهرها، وزن را بردارم. بیشتر سعی داشتهام که از ساختار متن و زبان، وزن را بردارم.
در این گفتار ــ هم برای خودم و هم برای شما ــ میکوشم تا بگویم چرا ارزش سَبُکی بیش از اِشکال آن است و میگویم که در میان متون گذشتگان کدام را بیشتر نمونهٔ برتر سَبُکی میدانم. نشان میدهم که این ارزش را در کجای زمان حال میگذارم و چگونه آن را در آینده رسم میکنم.
در ابتدا، از نکتهٔ آخر میگویم. وقتی هنوز در شروع کارم بودم، لازمهٔ مطلق برای هر نویسندهٔ جوان این بود که معرفِ زمانِ خویش باشد و درحالیکه پر از حسن نیت بودم، سعی کردم خودم را با انرژی افسارگسیختهٔ وقایع این قرن ــ چه گروهی و چه فردی ــ وفق دهم. سعی کردم بین نمایش پر تحرکِ دنیا که گاهی غمانگیز بود و گاهی مسخره، با ضربآهنگ ماجراجویانه و فتنهجویانهای که درون من بود و مرا بهسوی نوشتن میکشاند، هماهنگی برقرار کنم. خیلی زود متوجه شدم بین حقیقت زندگی که باید ابزار اصلی کار من میبود و سَبْکی که میخواستم سریع، عصبی و بُرنده باشد، فاصلهای صعبالعبور است که باید از آن میگذشتم. شاید از همان هنگام بود که وزن، سکون، و تیره و تار بودنِ دنیا را کشف کردم: صفاتی که اگر راه فراری از آن پیدا نکنیم، خیلی زود نوشتار را زهرآگین میکنند. گاهی کل دنیا به نظرم سنگ میآمد و سختی آن بستگی داشت به آدمها و مکانها، و هیچ بخشی از دنیا از این سنگ شدنِ تدریجی مصون نمیماند. انگار هیچ کس نتوانسته بود از نگاهِ ستمگر «مدوزا» در امان باشد.
تنها یک قهرمان است که میتواند سر مدوزا را از تن جدا کند و او «پرسئوس» است که با کفشهای بالدار پرواز میکند و هرگز چشم به چهرهٔ «گورگون هیولا» نمیدوزد و فقط او را در بازتاب تصویر بر سپر مفرغینش میبیند. حتی در همین لحظه هم پرسئوس پشتیبان من است و مثل هر باری که از گذشتهٔ خود حرف میزنم، خود را در بند آروارههای سنگی حس میکنم. ترجیح میدهم گفتارم با اسطورهشناسی و تصاویر آن پرداخت شود.
پرسئوس برای اینکه سر مِدوزا را از تن جدا کند، بیاینکه خودش به سنگ تبدیل شود، به سبکترین چیز ممکن تکیه کرد، یعنی ابر و باد، و نگاهش را به چیزی دوخت که غیرمستقیم دیده میشد، یعنی بازتاب تصویر در آینه. این اسطوره را تمثیلی از رابطهٔ بین شاعر و دنیا میبینم، درسی برای شیوهٔ نوشتن کسی که میخواهد بنویسد. میدانم هر تعبیری اسطوره را ضایع و آن را خفه میکند: نباید با اسطورهها شتابزده برخورد کرد، بهتر این است که بگذاریم آنها در حافظه جای بگیرند و در هر جزء آنها با حوصله تعمق کنیم، در مورد حس آنها فکر کنیم، بیاینکه از زبان تصویریشان غافل شویم. درسی که میشود از اسطوره گرفت در لفظ روایت آن است و نه در افزودههایی که ما از خارج به آن وارد میکنیم.»
حجم
۱۲۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱۲۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه