دانلود و خرید کتاب ۳۵ کیلو امیدواری آنا گاوالدا ترجمه آتوسا صالحی
تصویر جلد کتاب ۳۵ کیلو امیدواری

کتاب ۳۵ کیلو امیدواری

نویسنده:آنا گاوالدا
انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۴.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ۳۵ کیلو امیدواری

کتاب ۳۵ کیلو امیدواری نوشتهٔ آنا گاوالدا و ترجمهٔ آتوسا صالحی است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان برای کودکان نوشته شده است.

درباره کتاب ۳۵ کیلو امیدواری

کتاب ۳۵ کیلو امیدواری نخستین‌بار در سال ۲۰۰۲ میلادی به چاپ رسید. «گرگوری» در این رمان، هیچ‌وقت از مدرسه دل خوشی نداشته و حالا که در پایهٔ ششم قرار دارد، زندگی‌اش بدتر هم شده است. او دو بار مردود و یک بار از مدرسه اخراج شده و پدر و مادرش معتقدند باید به مدرسهٔ شبانه‌روزی برود. تنها لحظات خوب و شادی‌بخش در زندگی گرگوری، اوقاتی است که او در کارگاه شلوغ پدربزرگش می‌گذراند و از ابزار درون کارگاه برای ساختن اختراعاتش استفاده می‌کند. پدربزرگ تنها حامی گرگوری است، اما اکنون حتی او نیز از نوه‌اش می‌خواهد که زندگی خود را جدی‌تر بگیرد. گرگوری چاره‌ای ندارد؛ جز اینکه فکر کند شروعی دوباره در زندگی و مدرسه، آن‌قدرها هم ایدهٔ بدی نیست. کتاب حاضر حاوی داستانی جذاب، بامزه و بسیار ملموس است.

خواندن کتاب ۳۵ کیلو امیدواری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ کودکان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره آنا گاوالدا

آنا گاوالدا در ۲۳ مهٔ ۱۹۷۰ در حومهٔ پاریس به دنیا آمد. او رمان‌نویسی اهل فرانسه است که به‌وسیلۀ مجلهٔ Voici، به‌عنوان «نوادگان دوروتی پارکر» در نظر گرفته شده است. گاوالدا به‌عنوان معلم زبان فرانسه در دبیرستان کار می‌کرد که مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاهش را برای نخستین‌بار در سال ۱۹۹۹ منتشر کرد. این مجموعه با تحسین منتقدان و موفقیت تجاری روبه‌رو شد. یکی از مشهورترین کتاب‌های گاوالدا «ای کاش کسی جایی منتظرم باشد» نام دارد. این کتاب موردتحسین بسیاری قرار گرفت. نخستین رمان گاوالدا «کسی که دوستش داشتم» نام دارد که در سال ۲۰۰۲ در فرانسه و پس از آن سال به زبان انگلیسی منتشر شد. این رمان با الهام از شکست این نویسنده در ازدواجش نوشته شد. برخی آثار آنا گاوالدا عبارتند از «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد»، «من او را دوست داشتم (دوستش داشتم)»، «گریز دلپذیر»، «پس پرده» و «با هم، همین و بس».

بخشی از کتاب ۳۵ کیلو امیدواری

«وقتی به خانه رسیدم، پدر و مادرم داشتند بروشورها را یکی‌یکی ورق می‌زدند و با ماشین حساب جمع و تفریق می‌کردند. اگر زندگی یک قصهٔ مصور بود، حتماً توی این وضعیت یک دود سیاه از سرشان بلند بود.

شب به‌خیر گفتم و به طرف اتاقم رفتم، اما آن‌ها از وسط راه مرا برگرداندند: «گرگوری، می‌شود بیایی این‌جا؟»

از لحن صدای پدر فهمیدم که اصلا قصد شوخی ندارد: «بنشین!»

از خودم پرسیدم: «این‌دفعه دیگر چه آشی برایم پخته‌اند؟»

ــ می‌دانی که من و مادرت تصمیم گرفته‌ایم تو را به یک مدرسهٔ شبانه‌روزی بفرستیم...

چه عجب! با خودم گفتم: «بالاخره نمردیم و دیدیم که روی چیزی به توافق رسیدند. اما چه دیر! و چه حیف که روی چنین مسئلهٔ مسخره‌ای توافق کردند!»

ــ به نظرم از تصمیم ما خیلی هم خوشت نیامده. اما چارهٔ دیگری نداریم. ما دیگر به آخر خط رسیده‌ایم. در مدرسه درس نخواندی، اخراج شدی. هیچ‌کس حاضر نشد ثبت‌نامت کند و مدرسهٔ محله‌مان هم که مایهٔ آبروریزی است. دیگر چاره‌ای نداریم. اما چیزی که ممکن است تو اصلا متوجهش نباشی، شهریهٔ بالای مدارس شبانه‌روزی است. می‌خواهم بدانی که ما داریم به خاطر تو فداکاری می‌کنیم. یک فداکاری بزرگ!»

بی‌صدا خندیدم: «ای وای! ولی شما نباید چنین کاری بکنید! متشکرم. ازتان ممنونم. شما واقعاً خیلی‌خیلی مهربانید. بگذارید پای‌تان را ببوسم!»

پدر ادامه داد: «نمی‌خواهی بدانی قرار است به کدام مدرسه بروی؟»

سکوت

ــ برایت مهم نیست؟

ــ نع!

ــ خب، در حقیقت خودمان هم هنوز نمی‌دانیم. مادرت تمام بعدازظهر یک‌بند به این و آن زنگ زده و یک لحظه هم گوشی تلفن را زمین نگذاشته، اما همه‌اش بی‌نتیجه بود. ما مجبوریم مدرسه‌ای را پیدا کنیم که نیمی از سال تو را بپذیرد، مدرسه‌ای که...»

معرفی نویسنده
عکس آنا گاوالدا
آنا گاوالدا

آنا گاوالدا نویسنده معاصر ادبیات فرانسه است؛ نویسنده داستان‌های کوتاه و رمان‌هایی عاشقانه. او در ۱۹۷۰ در غرب پاریس متولد شد. پدربزرگش جواهرساز بود و در سن پترزبورگ زندگی می‌کرد. زمانی که کارش را از دست داد از کشور خارج شد و همین شد که نسل‌های بعدی خانواده گاوالدا در فرانسه زندگی کردند. سال‌های زیاد زندگی در فرانسه آن‌ها را از ریشه روسی خود دور نکرد.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
من از آدم‌هایی خوشم می‌آید که زندگی‌شان را با دست‌های خودشان می‌سازند. من اصلا نمی‌توانم آدم‌های تنبلی را تحمل کنم که چون نمی‌دانند چه کار باید بکنند، در خودشان فرو می‌روند و از همه جا و همه کس می‌بُرند. بی‌معنی است. در خود فرو رفتن و از همه بریدن.
rozhinism
خنداندن مردم آدم را سرِ ذوق می‌آورد. مثل موادمخدر است، هر چه بیش‌تر مردم بزنند زیر خنده و بلندتر قهقهه بزنند، بیش‌تر دل‌تان می‌خواهد که آن‌ها را بخندانید.
rozhinism
من نمی‌گذارم هر مشکل ساده‌ای در زندگی، مرا زمین بزند. بهتر است خودش با زبان خوش، خودش را کنار بکشد وگرنه بدجوری قاطی می‌کنم.
rozhinism
«روز موفقیت‌آمیز روزی است که بتوانیم در آن چیزی به وجود آوریم.»
rozhinism
مادرم می‌گوید آن روزها، ساعت‌ها توی اتاقم می‌نشستم و با خودم حرف می‌زدم و می‌خندیدم. به خاطر همین هم هست که فکر می‌کنم آن وقت‌ها باید پسر بچهٔ شادی بوده باشم.
rozhinism

حجم

۴۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

حجم

۴۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

قیمت:
۱۹,۲۰۰
۵,۷۶۰
۷۰%
تومان