کتاب زیر نور ماه شیشه ای
معرفی کتاب زیر نور ماه شیشه ای
کتاب زیر نور ماه شیشه ای؛ یک مرثیه نوشتهٔ ژاکلین وودسن و ترجمهٔ کیوان عبیدی آشتیانی و ویراستهٔ آتوسا صالحی است و نشر افق آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب زیر نور ماه شیشه ای
کتاب زیر نور ماه شیشه ای داستانی دربارهٔ اعتیاد است؛ منتها اعتیاد در بزرگسالان نه. بلکه اعتیاد در میان نوجوانان. فرق نمیکند آدم چطور معتاد شود یا اینکه کجای کرهٔ خاکی گرفتار این طلسم شود، مهم این است که چطور از شر آن خلاص شود. اعتیاد، دغدغهٔ بزرگ این نویسنده است.
لورل دانو مادر و مادربزرگش را در توفان کاترینا از دست میدهد و سعی میکند راهی برای فائقآمدن بر دردهایش پیدا کند. او برای مدت کوتاهی در دستهٔ تشویقکنندههای تیم بسکتبال مدرسه قرار میگیرد و دوست تازهای پیدا میکند. اما با وجود موفقیت در تیم و پیدا کردن دوستی خوب خاطرات رهایش نمیکنند. اورل به مواد مخدر روی میآورد و خیلی زود گرفتار طلسم مادهای به نام ماه میشود. ماه فراموشی میآورد و لورل میتواند خاطرات دردناک را فراموش کند. اما خیلی زود همه چیز نابود میشود... .
خانم وودسون در مورد کتاب زیر نور ماه شیشهای میگوید: «دوست داشتم در مورد مواد مخدر بنویسم چون شاهد گسترش مواد مخدر در قشر عظیمی از جامعه هستم. این روزها میبینم که مواد مخدر در کشورمان چطور بیداد میکند و من وقتی میبینم قدرتی برای مقابله با چیزی ندارم سراغ نوشتن میروم. برای نوشتن این داستان مدت زیادی تحقیق کردم و به مراکز ترک اعتیاد رفتم و دیدم که چطور مردم تمایل به تمیز کردن وجودشان دارند. اما نمیتوانند. امیدوارم همهٔ آنهایی که گرفتار مواد مخدرند بتوانند مثل قهرمان داستان من خودشان را نجات بدهند.»
خواندن کتاب زیر نور ماه شیشه ای را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
درباره ژاکلین وودسن
ژاکلین آماندا وودسون، متولد سال ۱۹۶۳ در آمریکاست. او برای کودکان و نوجوانان مینویسد و کتاب syoB s‘elcariM از ایشان در سال ۲۰۰۱ موفق به دریافت جایزهٔ کورتا اسکات کینگ شد. همچنین دو اثر او srehtaeF و retsoF D dna capuT retfA نامزد فهرست افتخار نیوبری شده و جایزهٔ مارگارت ادواردز در سال ۲۰۰۵ به خاطر سالها فعالیت در زمینهٔ ادبیات کودک و نوجوان به ایشان تعلق گرفته است.
بخشی از کتاب زیر نور ماه شیشه ای
«اولینباری که موسی سکهای یکدلاری داخل فنجانم انداخت، حتی اسمش را نمیدانستم. سرم را بلند کردم و با خوشحالی نگاهش کردم. شاید ازش تشکر کرده بودم، مطمئن نیستم، بعضی وقتها خاطراتم شفاف نیستند. لحظهای همهچیز شفاف میشود و لحظهای بعد انگار کسی بخشی از آن را پاک میکند.
همانطور که مینویسم سایههایی میبینم از ژاکتی که تنش بود، قهوهای، سیاه، یکجور آبی و یک اسپری رنگ در یک دستش و قلممویی در دست دیگرش. شاید شب بود. شاید اسمش را پرسیدم، برای اینکه گفت: «موسی هستم.» و من گفتم: «و لابد اینجا هم سرزمین موعود است!» انگار کلمههای انجیل تند و تیز مثل درد جاری شدند. تازه پانزدهساله شده بودم و انگار روش جدیدی برای حرفزدن و لبخندزدن پیدا کرده بودم. شاید فکر میکردم میتوانم دو دلار دیگر از جیبش بیرون بکشم.
ولی موسی طوری نگاهم میکرد که انگار غریبهای آشنا را دیده است. بیشتر بچهها وقتی از جلویم رد میشدند میخندیدند، بعضی وقتها چیزهایی را که دستشان بود بهطرفم پرتاب میکردند؛ یک آبنبات نصفه، پاکت خالی چیپس، قوطی نوشابه. اما موسی ایستاد، نگاهم کرد، آن یکدلاری را در فنجانم انداخت. گفت: «بن۸ را میشناسی؟ دارم آن دیوار را به سفارش مادرش نقاشی میکنم.»
شاید همانموقع فهمیدم که با همه فرق دارد.
ـــ نه، همچین کسی را نمیشناسم.
موسی گفت: «مادرش خواسته روی دیوار بنویسم: بن، ۲۰۰۹-۱۹۹۵. هرگز نخواهیم فهمید چه انسانی میتوانستی باشی. و خواسته با حروف کوچک، مثل زمزمهای آهسته، در پایین دیوار بنویسم: تا ابد دوستت داریم. این چیزی بود که به من گفت: طوری بنویس که انگار دارم کنار گوشش زمزمه میکنم.
موسی اشارهای به دیوار کرد: «نگاهش کن. انگار در غروب خورشید محو میشود و دیگر نمیبینیش.»
انگار بهسختی میدیدم. شاید خطهای کمرنگی بودند؛ شروع و پایانِ بن. برایم مفهومی نداشت.»
حجم
۱۰۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۰۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
نظرات کاربران
خوشحالم که طاقچه این همه کتاب از نشر افق اورده مرسیییییی😲😃 عالی بود!