دانلود و خرید کتاب حتا شبیه خودم زندگی نکرده ام منیره حسینی
تصویر جلد کتاب حتا شبیه خودم زندگی نکرده ام

کتاب حتا شبیه خودم زندگی نکرده ام

نویسنده:منیره حسینی
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب حتا شبیه خودم زندگی نکرده ام

کتاب حتا شبیه خودم زندگی نکرده ام مجموعه‌شعری سرودهٔ منیره حسینی است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب حتا شبیه خودم زندگی نکرده ام

شعر یکی از راه‌های انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرن‌ها شاعران در شعرشان بازگو کرده‌اند.

شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

خواندن کتاب حتا شبیه خودم زندگی نکرده ام را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شعر معاصر فارسی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب حتا شبیه خودم زندگی نکرده ام

«لبخندی برای توست

یک روز

پوستم را کنار می‌زنی

و استخوان‌هایم را مثل عتیقه‌ای بغل می‌کنی

من آن روز تو را

از دو حفرهٔ تاریک نگاه می‌کنم

از حفره‌ای تاریک صدایت می‌زنم

و در گوش‌های خودم می‌پیچم

تو حرفی بزن

از تاریکی درنمی‌آیم

می‌ترسم

نور

تک‌تیراندازی باشد

که هر دو چشمم را بزند

دیگر چگونه تو را نگاه کنم؟

در دست‌هایت

دردهای من‌اند که تجزیه می‌شوند

بگذار به طبیعت خودم برگردند

از من

تنها لبخندی برای توست

که آن‌قدر نیامدی

تا بر اسکلت لب‌هایم ماسید

***

زمستان

برف که می‌بارد

یکی پارو به دست می‌گیرد و

از زیر سرمای خاطراتش

شانه خالی می‌کند

یکی قدم می‌زند و

برای گرمای زمستان‌های بعد

ردی از خاطراتش به جا می‌گذارد

«اشک‌ها و لبخندها

زیر هیچ برفی پوشیده نیست»

و این حرفِ درختی‌ست

که زمستان‌های سنگینی بر شانه کشیده است

و می‌داند

آن‌که در خانه نشسته است

و آن‌که در خیابان قدم می‌زند

هر دو به یک اندازه سفیدپوش‌اند.

***

دوستت ندارم

امروز باران نیامد

دست‌شویی مخفی‌گاهم شد

کسی نفهمد

دستمال‌های هق‌هقم

چه دروغ‌های غمگینی را پاک کرده‌اند

کسی نفهمد

حقیقت

چشمان من است

که روی آسمان را سیاه کرده است

روزها کوتاه می‌آیند و

شب‌ها دراز و من بیدار و کوتاه نمی‌آید گریه‌ام

باید مثل یک مرد

حرفت را توی صورتم می‌زدی

باید حرف می‌زدی

می‌زدی / طوری که در گوش‌هایم بپیچد

«دوستت ندارم»

کُشنده‌ترین جمله‌ای‌ست

که اگر از دهانت می‌پرید

یکی

یکی

خاطراتم سقوط می‌کرد.»

کاربر ۵۳۴۹۴۷۸
۱۴۰۲/۰۲/۲۴

یه سوال از نویسنده یا طراح جلد حتی رو عمدی حتا نوشتی?!

نامردها مشت‌شان از قلب‌شان بزرگ‌تر است.
.ً..

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۲۲,۰۰۰
۱۱,۰۰۰
۵۰%
تومان